وداع با هنرمندي كه در ميان ويرانهها گل و نور مينشاند
مراسم بدرقه و خاكسپاري ايران درودي روز گذشته 11 آبان ماه با حضور هنرمندان هنرهاي تجسمي و سينمايي از مقابل موزه هنرهاي معاصر تهران برگزار شد و سپس پيكر اين هنرمند به سمت قطعه هنرمندان تشييع شد.
به گزارش مهر، در اين مراسم علاوه بر هنرمندان، مديران و مسوولان شهري و فرهنگي و همچنين جمع كثيري از علاقهمندان به اين بانوي نقاش حضور داشتند كه از آن جمله ميتوان به عليرضا تابش، احمد مسجدجامعي، محمدجواد حقشناس، محمد طباطبايي، هادي مظفري مديركل هنرهاي تجسمي، احسان آقايي رييس موزه هنرهاي معاصر تهران، نيكنام حسينيپور مديرعامل موسسه هنرمندان پيشكسوت، سيفالله صمديان، حبيبالله صادقي، ليلي گلستان، مستانه مهاجر، جواد مجابي، عباس مشهديزاده و… اشاره كرد. دراين مراسم پيام دهكردي بازيگر سينما، تئاتر و تلويزيون كه اجراي اين مراسم را برعهده داشت، در سخناني بيان كرد: در وجب به وجب اين خاك در زمانه هراسناك بلاي شبهروشنفكري، ايران درودي يك روشنفكر اصيل و واقعي و كنشگر بود. بانو درودي آنچه را انديشيد، زندگي كرد و به بلندترين معراج تنهايي رسيد. عميد ناييني، رييس بنياد ايران درودي نيز در سخناني گفت: حرف زدن از ايران درودي دشوار است و من بيش از 40 سال با او رفاقت داشتهام. ايران ما منظومهاي از اتفاقات خلاقانه بود اما جنبه آفرينشگري اين بانوي هنرمند در نقاشي هويت او را ميسازد و چه خوب كه مراسم در موزه هنرهاي معاصر برگزار ميشود كه ايده تاسيس آن را ايران درودي مطرح كرده بود. نقاشي براي ايران درودي صرفا يك اثر هنري نبود بلكه برخاسته از درون و ايمان او بود كه بر بوم فرو ميريخت. خودش ميگفت با نقاشي به عمق تاريكي راه يافتم و به اوج كهكشان پرواز كردم. همه ميدانستيم كه تصوير در خيال او تا به روي بوم نقش نميبست، او نميتوانست خودش را از غريزه ناشناختهاش رها كند و اين روحيه تا به آخر در او وجود داشت. وي با اشاره به هدف زندگي ايران درودي كه نقاشي بود، بيان كرد: در دورهاي تخيل و تصويرسازي او صرف ساخت برنامههايي براي تلويزيون شد و در دانشگاه نيز هنر تدريس ميكرد اما نويسندگي او نيز بسيار قوي بود. او اولين بار از زمان دست به قلم شدن حدود چهار ماه بعد آثارش را نوشت. او در سبك نگارش بر واژگان سوار و جدا از تسلط بر زبان فرانسه به زبان مادري خودش آگاه بود. او در اين عرصه هم پيروز بود، چون كتابش سي و يك بار چاپ شده است. رييس بنياد ايران درودي گفت: ايران درودي عشق بياندازهاي به ايران داشت و همواره به هويت ايراني خود ميباليد و به آن افتخار ميكرد. طوري از ايران ميگفت كه گويي بخشي از جان اوست. او عملا چنين روحيهاي داشت و فقط حرف نميزد. درودي در معرفي خودش ميگفت من ايران هستم! بعد كمي مكث ميكرد و ميگفت ايران درودي! همين كه نام او نام كشورش بود اتفاقي معدود است و او با گفتن من ايرانم، دريچهاي رو به مخاطب باز ميشد كه مملو از فرهنگ و تمدن ايران بود. اين اتفاق هربار تكرار ميشد و او خستگيناپذير از ايران ميگفت. اين روحيه تا آخرين لحظه در رفتار و آثار درودي قابل درك بود. جواد مجابي نقاش، شاعر و منتقد نيز گفت: ايران درودي در ميان ويرانهها گل و نور و بلور مينشاند. خون و خاك را در تاريخ انعكاس ميدهد و از افرادي كه براي مردم كار كردهاند، ياد ميكند اما فقط به تاريخ بسنده نميكند بلكه به زمان حاضر ميآيد. از طرف ديگر درگيري ما با خودمان و قدرتهاي داخلي و خارجي و ديگر اتفاقها، همواره به عنوان دغدغه در ذهن نقاش هنرمند ما نوسان داشته است. ما نقاشان متفكر كم نداشتيم و البته زياد هم نبودهاند. منظورم افرادي مانند بهمن محصص است كه هنرمند و روشنفكر بوده. درودي به عنوان روشنفكر با اتفاقات زمانه خود درگير بود و سرگذشت تاريخ اين بوم و بر دغدغه هميشگياش بوده است. براي همين است كه در قلب روشنفكران ايران و در دل مردم جايگاه خاص خودش را دارد. وي تاكيد كرد: هنرمند پاسخي براي فردا ندارد، اما پرسشهاي مهم خودش را درباره آن مطرح ميكند و درودي در نقاشيهايش وسوسهها و ذهن ناآرام يك هنرمند را بازتاب داده كه همين براي هنرمند كافي است. همه اينها كافي نيست، اگر هنرمند به مردم و ملتش توجه نداشته باشد و اين را همواره در درودي ميديديم. افسوس ميخورديم كه ايران درودي بين ما نيست اما شاد هستيم كه وظيفهاش را به درستي انجام داده و همين موضوع باعث خوشحالي است.