• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5064 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۱۳ آبان

موزه‌گردي با سيدمحمد احصايي در روزهايي كه تهران موزه هنرهاي معاصر نداشت

سياست‌زدگي فضاي رشد ما را كوچك كرده است

آزاده جعفريان

درحالي‌كه اعلام شده جمعه چهاردهم آبان، نمايشگاه «مشق شب‌هاي استاد محمد احصايي» با محوريت خط و خوشنويسي در گالري گلستان افتتاح مي‌شود، اما همچنان توجه جامعه هنري به نمايشگاه جمعه پيش ايشان، عكس‌هاي ۵۰ساله است؛ موزه‌گردي محمد احصايي ۳۰ ساله در موزه‌هاي اروپا و امريكا و نمايش آنها در ۸۲ سالگي. عكس‌هايي كه به جاي زوم روي شاهكارهاي هنري، در پي واكاوي رفتار و مواجهه مردم با كارهاي هنري است، نوعي تاريخ و مردم‌نگاري از سوي يك هنرمند جوان ايراني كه نيم قرن پيش به كشف و تماشا سفر كرده بود.

به حتم اينكه چطور شد استاد خوشنويس دل به برپايي عكس‌هاي دوران دانشجويي‌اش سپرد و حكايت پشت اين عكس‌ها چيست، حتما جالب و خواندني است كه در اين گفت‌وگو رازهايش بر شما گشوده مي‌شود، از جمله اينكه استاد خوشنويس ما اشتياق زيادي به كار با دوربين دارد، احترام خاص براي مقام عكاس قائل است و با وجود چند ده سال عكاسي حرفه‌اي، خود را عكاس نمي‌داند؛ معتقد است عكاسي از نقاشي سخت‌تر است و ... كه در ادامه مي‌آيد.

همزمان بايد اين نكته را نيز مدنظر داشت كه نمايش اين عكس‌ها در قالب يك سلسله‌رويداد به نام «ديدار هنرمند» اتفاق افتاده كه به ابتكار و كيوريتوري بهزاد حاتم شكل گرفت. دو نمايشگاه پياپي محمد احصايي در گالري گلستان، پروژه‌هاي محمد حاتم هستند كه براي هركدام، يك كتاب و يك نمايشگاه در دسترس است.


 

استاد احصايي، نام شما با خط و نقاشي خط گره خورده و ما احصايي عكاس كه در گالري گلستان به نمايش است را نمي‌شناختيم، حكايت اين عكس‌هاي ۵۰ساله چيست؟

من سال ۱۳۴۹ از رشته نقاشي به رشته گرافيك منتقل شدم. آن موقع آقاي مرحوم مميز از بوزار پاريس فارغ‌التحصيل شده و به تهران برگشته و واحد گرافيك در دانشگاه تهران تاسيس كرده بود. بنده يكي از همكاران ايشان بودم. گرافيك خط تدريس مي‌كردم. در عين حال خودم هنوز درسم تمام نشده بود و داشتم درس مي‌خواندم. آن موقع از سازمان كتاب‌هاي درسي كه مدير آتليه و گرداننده آنجا بودم مرخصي گرفتم و براي گشت‌وگذار به اروپا رفتم. طبيعتا موارد مورد علاقه من براي گشتن، موزه‌ها بود. همين‌طوركه داشتم آثار را در موزه‌ها نگاه مي‌كردم توجهم به افرادي جلب شد كه داشتند آثار هنري را مي‌ديدند. نوع برخورد تماشاگر و تابلو برايم جالب شد و گفتم اين مي‌تواند موضوع جالبي براي عكاسي باشد. من آن موقع عكاسي هم مي‌كردم و گاهي عكس‌هايم در مجلات ادبي و هنري چاپ مي‌شد. البته هنوز هم هميشه يك دوربين گردنم دارم و مرتب از خيابان عكس مي‌گيرم ولي آن موقع حرفه‌اي‌تر عكس مي‌گرفتم. آن موقع عكس‌ها را گرفتم و به تهران برگشتم و ديگر حواسم به آن عكس‌ها نبود تا اينكه يك روزي آقاي بهزاد حاتم كه منتقد شناخته‌شده هنر هستند و از دوستان عزيز من، در سال ۱۳۸۹ در دفتر من بودند و داشتيم با همديگر صحبت مي‌كرديم، ايشان گفت چه عكس‌هاي جالبي است، ما مي‌توانيم براي آنها يك نمايشگاه ترتيب بدهيم. در واقع آن شروع ماجرا بود و امسال هم بنده توفيق پيدا كردم با لطف آقاي حاتم اين نمايشگاه را در گالري گلستان برگزار كنم.

يعني خودتان هيچ‌وقت قصد نداشتيد كه چنين نمايشگاهي بگذاريد؟

خير، من يك جايي خواندم كه يكي از عكاسان حرفه‌اي مي‌گفت از اثر هنري و تماشاگر عكس گرفته‌ و اين مساله را به عنوان يك كار نو مطرح مي‌كرد، در‌حالي‌كه من ۵۰ سال پيش چنين كاري را انجام داده بودم. البته زنده‌ياد كيارستمي هم در اين زمينه كار كرده بود. در هر حال برخي از عكس‌هايي كه گرفته‌ام بد نيست. بيننده يك دريافتي از نظر شكلي و زماني از آن مي‌كند. جالب است كه آن موقع موناليزا در موزه لوور در كنار رافائل و ديگران بود و از سي‌سانتي‌متري مي‌شد اين تابلو را معاينه كرد و هيچ گاردي هم نبود. من داشتم اين تابلو را مي‌ديدم كه يك لحظه ديدم جلوي اين تابلو يك دختري كه گردنش را كج كرده است با يك ژستي ايستاده و به همين خاطر عكس او را گرفتم. الان اگر به لوور تشريف ببريد اين تابلو با گارد انساني و شيشه ضدگلوله و دستگاه آژير و تنظيم رطوبت محفوظ است كه در كتاب نمايشگاه هم تصاوير امروزي نيز هست.

وقتي به تهران برگشتيد همان دوره وسوسه نشديد كه نمايشگاه عكس بگذاريد؟

من از موضوعات مختلف عكس گرفته بودم. آن موقع عكاس نبودم و فقط يك علاقه‌مند به عكس گرفتن بودم. البته نمي‌توان گفت كه اين كار را جدي نمي‌گرفتم چون همه كارهاي عكس را خودم انجام مي‌دادم ولي عكاسي را به عنوان كار اصلي خودم تلقي نمي‌كردم. من بيشتر خط و نقاشي‌خط كار مي‌كردم. از طرفي اعتقاد ندارم كه افراد بايد همه كارهايي كه بلد هستند را نشان بدهند. هنرمند بايد يك چيز را مطرح كرده و همان را تعقيب كند. به هر حال كسي كه كار هنري مي‌كند ديدش با ديگران تفاوت دارد و مي‌تواند هر چيزي را مورد تجربه قرار بدهد ولي اگر قرار باشد هر كاري كه انجام مي‌دهد را به نمايش بگذارد، نمي‌تواند تعريف خاصي را به عنوان هنرمند داشته باشد. من موافق اين كار نيستم.

احتمالا الان در گنجينه شخصي‌تان يكسري عكس از مناظر ايران هم داريد.

بله، من همه جاي ايران را گشته‌ام و عكس‌هاي قابل ديدن از جاهاي مختلف ايران به خصوص مردم دارم.

پس احتمال اينكه دوباره دوستي مانند آقاي حاتم اصرار كنند و يك نمايشگاه عكس ديگر بگذاريد، وجود دارد؟

اين اولين و آخرين است. (با خنده)

مي‌دانم كه شما آن زمان دوربين لايكا داشتيد. آن روزها عكاسي با چنين دوربيني حتما سخت بوده. شما عكاسي ديجيتال را دوست داريد يا همان عكاسي سنتي و كلاسيك؟

البته من مدت‌هاست كه ديگر آن مشغله‌اي كه در گذشته در رابطه با عكاسي داشتم را ندارم. گرچه الان دوربين‌هاي مختلفي دارم. ابتدا عكاسي را با دوربين‌هاي رولي‌فلكس آلماني شروع كردم. در آن زمان عكاس‌هاي حرفه‌اي با آن دوربين عكس مي‌گرفتند. بعد در ادامه يك لايكاي 3N به دستم رسيد و به داشتن اين دوربين علاقه‌مند شدم چون دوربين فوق‌العاده‌اي است. يك ابژكتيو داشتم كه جنس عكس‌هاي آن خيلي خوب مي‌شد. در حال حاضر هم دوربين سوني حرفه‌اي دارم و هم نيكون حرفه‌اي. يك دوربين هم دارم كه هميشه در جيبم است. اگر بخواهم حرفم را خلاصه كنم بايد بگويم در يك دوره‌اي دوربين‌باز بودم.

دوربين ديجيتال را بيشتر دوست داريد يا دوربين‌ آنالوگ؟

با وجود اينكه دوربين‌هاي ديجيتال، كار را تسهيل و فرصت انتخاب را براي عكاس زياد مي‌كنند ولي همچنان دوربين‌هاي آنالوگ را بيشتر دوست دارم. اخيرا مد شده كه وسايل تاريكخانه را مي‌فروشند. من بيشتر از دوربين‌هاي آنالوگ خوشم مي‌آيد چون انسان را با موضوع به چالش مي‌اندازد. نيرويي كه انسان هنگام عكاسي با دوربين آنالوگ مي‌گذارد بيشتر و عميق‌تر از زماني است كه با دوربين ديجيتال عكاسي مي‌كند. دوربين ديجيتال به خاطر ويژگي راحتي كه دارد باعث مي‌شود عكاس انرژي لازم را براي انتخاب يك كادر خوب بگذارد. البته هركسي يك سليقه‌اي دارد و من سليقه‌ام اين‌طور است.

شما عكاس‌هاي ايران و آثارشان را هم دنبال مي‌كرديد؟

بله، من از دير سال دو مجله عكاسي را آبونمان بودم. اعتقاد دارم كه عكاسي هنر سخت و دشواري است. ما نبايد تصور كنيم كه هر عكسي، اثر هنري است. عكاسي كار دشواري است و پيدا كردن موضوع براي عكاسي و حضور انسان در آن عكس، مشكل‌تر از نقاشي است. عكس دو مساله مهم دارد؛ نخست آن اتفاقي است كه عكاس جلوي كادر قرار مي‌گيرد و آن را پيدا مي‌كند. در واقع با صحنه به صورت شهودي برخورد مي‌كند. مساله بعدي، حرفي است كه در آن تصوير وجود دارد. بيخود نيست كه مي‌گويند يك تصوير به اندازه هزاران كلمه، ماجرايي را بيان مي‌كند. اينها به ما مي‌گويد يك فريم عكس چقدر اهميت و ارزش دارد و اساتيد عكاسي پس از گذر از چه مراحلي به اين مقام‌ها رسيده‌اند. خود عكاس‌ها از بين هزار عكسي كه گرفته‌اند در نهايت با پنج عكس در تاريخ معرفي شده‌اند. گرفتن يكسري عكس‌ها ساده به نظر مي‌رسد ولي در واقعيت كار هر كسي نيست. اين چيزها راحت به نظر مي‌رسد ولي واقعيت اين‌طور نيست و مساله پيچيده‌تر از اينهاست. البته من عكاس نيستم و نبايد بيشتر از اين درباره اين موضوع صحبت كنم.

گفتيد عكاسي كار دشواري است اما اين روزها به جهت عام شدن عكاسي برخي نظر ديگري دارند.

ببينيد، با وجود اينكه ميليون‌ها دوربين در سراسر جهان وجود دارد ولي تعداد عكاسان در مقابل تعداد نقاشان بسيار كم است و اين مساله به خاطر مشكل بودن عكاسي است. هنگام عكاسي يك رقابت عميقي بين انسان و موضوع به وجود مي‌آيد كه اين رقابت بسيار پيچيده و دقيق است. نقاش بيشتر عواطف را بيان مي‌كند ولي عكاس هم بايد عواطف را بيان كند و هم طوري عكس را بگيرد كه از جهات مختلف فني جذاب باشد. شايد به خاطر اينكه عكاسي را بلد نيستم ماجرا را سخت مي‌گيرم.

شما حتما در اين سال‌ها دوباره به تماشاي موزه‌هاي مهم جهان رفته‌ايد. آيا پيش آمد در ذهن‌تان آن قاب‌هاي ۱۳۴۸ را تصحيح كنيد و بگوييد از اين زاويه سوژه را مي‌ديدم بهتر بود؟

نمي‌شود به اين قاطعيت گفت چون مربوط به گذر زمان و سن و سال نيست، بلكه مربوط به موقعيت دروني يك فرد است. اي‌بسا يك جوان نوپا يك چيزي را ببيند و شخصي كه حرفه‌اي هست و سال‌ها كار كرده است به آن نرسد.

از بين موزه‌هايي كه تاكنون رفته‌ايد و در اين عكس‌ها پيداست كدام‌يك را بيشتر دوست داريد؟

براي من گنجينه موزه‌ها مهم است و از اين نظر خيلي از اين موزه‌ها به جهت در اختيار داشتن برخي شاهكارهاي هنري مورد توجهم هستند. در هنر بدتر و بهتر نداريم. من اين‌طوري ياد گرفته‌ام. از آنجايي كه در موزه‌هاي مختلف از آثار مهم افراد ماندگار و هنرمندان متشخص نمونه كارهاي مختلفي وجود دارد، در نتيجه همه موزه‌ها عين هم هستند و فقط ساختمان‌شان يا تعداد آثارشان تفاوت مي‌كند. من در كشور دانمارك يك موزه نسبتا كوچك ديدم و هنوز يادم است در آن موزه دو، سه كار وجود داشت كه من نمونه آنها را در هيچ موزه ديگري پيدا نكردم. در نتيجه نمي‌توان به‌طور قاطع گفت كدام موزه بهتر است و فقط مي‌توان گفت كدام موزه كلكسيون بيشتري دارد. مثلا موزه متروپوليتن نيويورك جزو موزه‌هايي است كه مجموعه‌هاي مختلفي از تمدن‌هاي متفاوت دارد. در موزه‌هاي كشور ايتاليا نيز آثار حيرت‌انگيزي وجود دارد. سالوادر دالي يك اثر «شام آخر» سورئال در يك موزه‌اي در ايتاليا دارد كه به نظرم بهترين اثر اوست. ما در موزه معاصر خودمان يك اثر از جكسون پولاك داريم كه در دنيا چنين چيزي پيدا نمي‌شود. بنابراين براي اينكه بگوييم كدام موزه بهتر است به اين بستگي دارد كه چه آثاري در آن موزه وجود دارد. موزه خود ما غني است و موزه معروفي است.

شما زماني كه اين عكس‌ها را گرفته‌ايد تقريبا ۳۰ سال‌تان بوده است و زماني كه به ايران برگشته‌ايد فضاي پرشوري براي ديدن اثر هنري در ايران وجود نداشت و شايد هنوز هم وجود ندارد و با كمال مطلوب آن كشورها فاصله داريم. مي‌خواهم حال‌تان را در بازگشت به ايران بدانم.

بله، ما خيلي وقت است كه از اين ماجراها عقب مانده‌ايم. وقتي به اين سفر مي‌رفتم وضعيت هنر در ايران را مي‌دانستم و بالطبع دچار شگفتي آنچناني نشدم. من ناخودآگاه يا خودآگاه به واقعيت جامعه آگاه بودم و قبول داشتم كه جامعه دارد تقلا مي‌كند ولي از اينكه سفارشي است ناراحت بودم و خوشم نمي‌آمد. حكومت در گذشته سعي مي‌كرد براي مدرن كردن سرمايه‌گذاري كند، منتها موضوع اين است كه اين كارها بايد با يك پيش‌زمينه و همفكري روشنفكرها انجام شود ولي به نظر من روشنفكرها همكاري نكردند. بايد مطبوعات، افراد متفكر و تحصيلكرده با همديگر همكاري مي‌كردند. توسعه متوازن وجود نداشت، هنر ما و از اساس زيست اجتماعي ما به‌شدت دچار سياست‌زدگي است و همين فضاي رشد ما را كوچك كرده است.

بله پيداست ما از منظر توسعه فضاي فرهنگي عقب مانده‌ايم، اما در حال حاضر از منظر تعداد هنرمندان، تنوع آثار هنري، گالري‌ها، ميزان خلاقيت و كيفيت و ... چندين برابر قبل از انقلاب پتانسيل معنوي داريم كه بايد بكوشيم اين را بالفعل كنيم. منتها يك نكته وجود دارد. از بس وسايل ارتباط جمعي زياد است و همه به همه جا دسترسي دارند، متاسفانه تعداد كارهاي اورجينال و اصل كم شده است. مثلا ما در قبل از انقلاب، زنده‌ياد ماركو گريگوريان، آقاي پرويز تناولي، سهراب سپهري و آقاي زنده‌رودي را داشتيم ولي پس از انقلاب اين اتفاق نيفتاد و بايد جرياني خلق كرد تا چشمه جوشان هنرمندان تثبيت‌شده بيشتري حضور و ظهور يابد.

عكس‌هاي شما زير عنوان «گنج بازيافته» سومين ديدار آقاي بهزاد حاتم است و نمايشگاه بعدي‌تان با عنوان «مشق شب»، چهارمين دور اين سلسله‌رويداد؛ در اين باره بگوييد.

آقاي بهزاد حاتم، منتقد و مجموعه‌دار بسيار خوب است و نگاه درستي به هنر ايران و جهان دارد و به اعتلاي هنر ايران اهميت مي‌دهد. ايشان واقعا مورد ستايش بنده هستند و از سليقه و نگاه خاصش خوشم مي‌آيد.

و دوباره به گالري گلستان برگشتيد.

خانم گلستان از دوستان قديمي بنده هستند و سال‌ها افتخار دوستي با ايشان دارم. من مثل خواهرم ايشان را دوست دارم و ايشان هم بيش از اندازه به من لطف دارند. با وجود ايشان و گالري خاطره‌انگيز گلستان اصلا نمي‌توانستم در جاي ديگري نمايشگاه بگذارم.


حكومت در گذشته سعي مي‌كرد براي مدرن كردن سرمايه‌گذاري كند، منتها موضوع اين است كه اين كارها بايد با يك پيش‌زمينه و همفكري روشنفكرها انجام شود ولي به نظر من روشنفكرها همكاري نكردند. بايد مطبوعات، افراد متفكر و تحصيلكرده با همديگر همكاري مي‌كردند. توسعه متوازن وجود نداشت، هنر ما و از اساس زيست اجتماعي ما به‌شدت دچار سياست‌زدگي است و همين فضاي رشد ما را كوچك كرده است. بله پيداست ما از منظر توسعه فضاي فرهنگي عقب مانده‌ايم، اما در حال حاضر از منظر تعداد هنرمندان، تنوع آثار هنري، گالري‌ها، ميزان خلاقيت و كيفيت و ... چندين برابر قبل از انقلاب پتانسيل معنوي داريم كه بايد بكوشيم اين را بالفعل كنيم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون