• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5065 -
  • ۱۴۰۰ شنبه ۱۵ آبان

قهرمانِ دوزخي سرد

مهدي سجاده‌چي

دوست داشتن يا نداشتن سينما و فيلمسازان اختياري‌ است. كسي مجبور نيست به سينماي اصغر فرهادي علاقه داشته باشد. حتي اگر دلايل وي سينمايي نباشد. هر چه شهرت و موفقيت فرهادي بيشتر شود، احساسات متناقض نسبت به او شديدتر خواهد بود و اين دقيقا شرايطي است كه ما امروز در مواجهه با فرهادي و قهرمان وي تجربه مي‌كنيم.ولي حتي اگر او را دوست نداشته باشيد به سختي مي‌توانيد هوشمندي و پيشرفت مدام فرهاد را تحسين نكنيد. تاثير‌گذاري فيلم‌هاي او بر فيلمسازان حيرت‌انگيز و پس از مرحوم كيارستمي در سينماي ايران بي‌سابقه است. فرهادي در بيشتر فيلم‌هاي قبلي خود از تكنيكي نسبتا قديمي استفاده مي‌كرد. به اين صورت كه پس از گرد آمدن ساده يا بيان مناسبات معمول قهرمانان داستان، يك واقعه، همه ‌چيز را تغيير مي‌داد و به سرعت معلوم مي‌شد كه هيچ چيز آن طور نيست كه در ابتدا تصور يا وانمود مي‌شد. اين فن كارايي است كه مي‌توان در نگارش گونه‌هاي مختلف داستان‌هاي سينما به كار برد. چنانكه در اين نوع داستان‌ها، مخاطب خيلي زود درمي‌يابد كه از اطلاعات اصلي فيلم عقب است و عملا ناچار مي‌شود به دنبال فيلم حركت كند. گاه از غافلگير شدن خود لذت ببرد و گاه از معرفت تازه‌اي كه به دست آورده است. شايد تنها ايراد اين فن، استفاده مدام يك فيلمساز از آن باشد كه در واقع به تدريج پوسته تكنيك بر محتواي آن غالب مي‌شود و مثلا هر بار كه فيلم فرهادي را مي‌بينيد دقيقا منتظر وقوع حادثه‌اي هستيد كه همه ‌چيز تغيير كند و زير و رو شود. تكراري بودن پوسته تكنيك با هر ميزان مهارت و تازگي در اجراي آن، مي‌تواند به ملال مخاطب و يكنواختي معرفت‌شناختي وي از آن نوع سينما منجر شود. 
اما فرهادي در قهرمان، قاعده بازي‌هاي قبلي خود را به يك‌باره عوض كرده و از نوعي تكنيك متقابل در داستانگويي خويش استفاده كرده است به شكلي كه تقريبا از همان ابتدا مخاطب اطلاعات اصلي داستان را مي‌داند و تنها چيزي كه پيش مي‌رود، چرخيدن و فرو رفتن هر چه بيشتر قهرمان داستان در مصيبتي است كه ذكرش در ابتداي فيلم آمده است، اما اين تغيير نه تنها به خوبي در قهرمان كار مي‌كند، بلكه مخاطب تفاوت چشمگيري ميان هويت اين فيلم، با فيلم‌هاي قبلي فرهادي احساس نمي‌كند. قهرمان همچنان بسيار سينماي فرهادي است، چراكه شاكله فيلمسازان بزرگ در تكنيك‌هايي كه استفاده مي‌كنند شكل نمي‌گيرد، بلكه در بيان تصويري جهان پيراموني‌شان، خود را نشان مي‌دهد. شلختگي صحنه‌هاي فيلم را نمي‌توانم ايراد تلقي كنم، چراكه واضح است دوربين فرهادي با كمي پررويي و بدون اجازه به درون آن صحنه‌ها سرك كشيده تا شخصيت‌هاي سهل‌انگار داستانش را در همان محيطي كه زندگي مي‌كنند، نشان دهد. همين‌طور بعضي ابهامات مانند پيش‌زمينه داستان قبلي قهرمان كه ما تقريبا چيزي از آن نمي‌فهميم كه به درك فيلم آسيب نمي‌زند و ما همين قدر مي‌دانيم يا مي‌توانيم تصور كنيم كه معركه پيچيده‌اي نبوده و زندگي گذشته قهرمان دقيقا همان‌طور نابود شده كه زندگي فعلي‌اش در برابر چشم ما مي‌سوزد و خاكستر مي‌شود. ساده‌انگاري‌ها و سوءتفاهم‌هايي كه مبناي معرفتي ندارند اما در بخش‌هاي عميق عواطف ما لانه كرده و عواطف ما را به دوقطبي‌هاي نفرت‌بار غير ضروري مبدل مي‌كنند.قهرمان تازه فرهادي كاراكتري است كه از دل ادبيات كافكايي و صادق هدايتي بيرون آمده، سرشار از لكنت و ناكارآمدي، اما در دنياي تازه كه رسانه‌هايش متن و حاشيه را همزمان، مي‌سازند و تغيير مي‌دهند. دنيايي كه در مثلث زودباوري، احساس مظلوميت و انتقام جويي دور باطلي را طي مي‌كند. دنيايي كه خيلي چيز‌هاي تازه و شگفت‌انگيز دارد، اما ديگر گرم و اميدبخش نيست. 
گفتم «گرما»؛ تا اشاره كنم كه سردي نگاه فرهادي با وجود بازي‌هاي خوب و ديالوگ‌هاي حساب شده و ضرباهنگ بالاي داستان، كمي فيلم او را از گرما انداخته است. قهرمان ضربه اصلي را از نگاه استادانه اما سرد فرهادي خورده است. كاراكترها مطالبات و آرزوهاي‌شان آنقدر كه بايد براي مخاطب اهميت ندارند و حتي زماني كه قهرمان فرهادي تصميم مي‌گيرد زمام امور را با همه عواقب تلخ آن بر عهده گيرد باز هم جز هاويه وهن كه در انتظار بلعيدن اوست چيزي انتظارش را نمي‌كشد. اين بدين معنا نيست كه مخاطب حتما بايد از سرنوشت قهرمان خرسند باشد اما رضايت معنايي بسيار وسيع‌تر از خرسندي دارد و چه بسا بسياري از مخاطبان قهرمان، بدون «رضايت» از سالن سينما خارج شوند. 
و يك نكته ديگر كه به‌زعم من نوعي بيماري يا اختلال سينمايي است كه در ايران با نمونه‌هاي حاد و بي‌درمان آن مواجه هستيم؛ ارجاعات فيلم به معاني‌اي خارج از خود براي اينكه فيلم پشتوانه فلسفي و تاريخي پيدا كند. اين اختلال را در فيلم قهرمان هم شاهديم، در سكانسي نسبتا طولاني كه از تمدن باستاني و عتيقه و داربست خورده خود بالا مي‌رويم و پايين مي‌آييم كه بگوييم ... چه بگوييم؟! اصلا چه اهميتي دارد و چه ربطي به داستاني كه تعريف مي‌كنيم، دارد. هر فلسفه جالب يا عجيبي كه پشت اين سكانس باشد اگر همان نكته يا نكات در بطن فيلم طراحي نشده و قابل درك نباشد پشيزي ارزش سينمايي نخواهد داشت. فرهادي خيلي روان حرف‌هاي خود را در فيلم‌هايش مي‌زند، دست‌كم بسيار سليس‌تر از مصاحبه‌هاي رسانه‌اي خود و واقعا به طعنه و كنايه‌هاي غيرسينمايي هيچ احتياجي ندارد.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون