يوسف اباذري در همايش
خوانش انتقادي جامعهشناسان كلاسيك و مسائل اجتماعي ايران: جورج زيمل
دلزدگي انسان مدرن در سايه اقتصاد پولي
ابوالفضل رجبي
جورج زيمل (1918-1858) يكي از انديشمندان كلاسيك جامعهشناسي است كه هميشه در حاشيه سهگانه مقدس دوركيم، وبر و ماركس به آن پرداخته شده است. ميراث زيمل، در جامعهشناسي به دليل انزواي اجتماعي و سبك خاصِ نگارش او كمتر مورد توجه بوده و بسياري او را صاحب يك نظام انديشگاني يكپارچه نميدانند. اما نگاه زيمل به مفهوم پول در زندگي مدرن و همچنين ترسيم حيات كلانشهري و مفهوم غريبگي در وضعيت مدرن در سايه سياستهاي آزادسازي اقتصادي امروز بهشدت به تجربه ما نزديك است.زيمل خود را فيلسوف ميدانست و روشي هم كه در تحرير آثارش به كار گرفته معمولابر چينش يك خط سير تاريخي استوار است. مفهوم ارزش در نظر اين فيلسوف نوكانتي بر خواست انسان مبتني است. او بر همين اساس به شكلبندي مفهوم فلسفه پول و همچنين مبادله پرداخته و جابهجايي غايت در دنياي مدرن را ناشي از سلطه اقتصاد پولي ميداند. اين صورتبندي زيمل از دنياي مدرن همچنان به عنوان مسالهاي جهان است و به نظر ميرسد با پيگيري اين نگاه ميتوان در رابطه با وضعيت كنوني چه در ايران و چه در جهان پرسشهايي را مطرح كرد. سومين همايش خوانش انتقادي جامعهشناسان كلاسيك و مسائل اجتماعي ايران: جورج زيمل در روزهاي چهارشنبه و پنجشنبه، 12 و 13 آبانماه به صورت آنلاين با همكاري گروه جامعهشناسي دانشگاه خوارزمي و انجمن جامعهشناسي ايران برگزار شد. در اين همايش يوسف اباذري، پرويز اجلالي، فرهنگ ارشاد، زهره بياتريزي، توماس كمپل، مسعود گلچين، يعقوب موسوي، محمود نجات حسيني و عبدالرضا نواح به خوانش انتقادي از زيمل و ارتباط انديشه او با وضعيت امروز ايران پرداختند. اين همايش در 7 نشست زيمل و سنخ اجتماعي غريبه، كلانشهر، حيات ذهني و رفتار شهروندان، كلانشهر، مدگرايي و اخلاق اجتماعي، مدرنيته، فرهنگ و تراژدي فرهنگي، حياتگرايي و جامعهشناسي دين زيمل، جامعهشناسي اقتصادي، فلسفه پول و از خودبيگانگي و جامعهشناسي صوري و تاريخي، ديالكتيك و تضاد در آثار زيمل برگزار شد كه روزهاي آينده بخشهايي از آن را نيز گزارش خواهيم كرد. در ادامه سخنراني يوسف اباذري راكه بخشي از مراسم افتتاحيه اين همايش بود، ميخوانيد.
يوسف اباذري
معرفي انديشه جامعهشناسان كلاسيك در ايران سرنوشت تلخي پيدا كرده است، چراكه آنها را در قالب كتابهاي درسي و بري از هرگونه تناقض و پيچيدگي به شكل فرمال در كلاسهاي جامعهشناسي به دانشجويان ارايه ميكنند. هنوز جامعهشناسي در ايران به آن مرحله نرسيده كه از آراي كساني چون زيمل به عنوان تاري در پود تحقيقات اجتماعي استفاده شود و از اين جهت نيازمنديم كه چنين جلسات و همايشهايي برگزار شود تا به شكل ديگري به اين مساله بپردازيم، زيرا نظريههاي جامعهشناسان بزرگ راهي جدا از تحقيقاتي كه در ايران انجام ميگيرد، دارند و در اين ميان هر كدام راه خود را ميروند. اين رويكرد امكان ايجاد خلاقيت و به كارگيري نظريهها را در انديشه اجتماعي ناممكن كرده است.
براي اينكه بتوانم اين موضوع را بهتر بيان كنم بايد به نشستي كه دو سال پيش با هزينه ميلياردي در دانشگاه تهران، انجام شد، اشاره كنم. در اين نشست از جامعهشناسان خواسته بودند كه چگونه بايد سرمايه انساني را به وجود آورد و از همين نشست نتيجه گرفتند كه جامعهشناسان بايد كاري كنند كه اعتماد اجتماعي ميان دولت و ملت ايجاد شود. اين درخواست مكرر دولت از ما بود تا كاري كنيم تا در سرمايه انساني ايجاد اعتماد كنيم. نگاه دولت به كار ما به شكلي بود كه انگار قرصي در جيب جامعهشناس ايراني هست كه از طريق آن ميتواند اعتماد اجتماعي را در جامعه ايجاد كند. من همانجا گفتم كه در رابطه با اين موضوع نه تنها به نظريههاي اين حوزه بلكه به كنشهاي موجود در ايران نيز توجه نداريد و ميخواهيد با يك جادو اعتماد اجتماعي را شكلبندي كنيد. همبستگي اجتماعي بر اثر سياستهاي آزادسازي اقتصادي در جهان از بين رفته و تنها به مدد ايجاد سازمانهاي مردمنهاد و اتحاديهها در جامعه ميتوان اعتماد اجتماعي را بازگرداند. در حالي كه ما در داخل كشور به كارگران و معلمان و ديگر مشاغل و صنفها اجازه تشكيل اتحاديه نداديم و عملا از ايجاد اعتماد اجتماعي و سرمايه انساني جلوگيري كرديم. ما در ايران نتوانستيم نظريههاي جامعهشناسي را در جامعه كاربردي كنيم و به همين خاطر امكان گفتوگو درباره انواع اشكال و فرمهاي اجتماعي فراهم نشده است. اعتماد اجتماعي زماني برقرار ميشود كه اتحاديههاي مختلف و فرمهاي اجتماعي ساخته شده توسط مردم به رسميت شناخته شوند.
اهميت پروبلماتيك زيمل
اهميت زيمل در تامل عميق او در زندگي مدرن و اشكال مختلف پول است. او در كنار كساني چون دوركيم، ماركس و وبر و همچنين ابن خلدون براي ما اهميت دارد و قابل تامل است. در ادامه صحبتم درباره شباهت و پيوند انديشه او با ابن خلدون بيشتر خواهم گفت. اما زيمل سه مفهوم اصلي مراوده اجتماعي (sociation)، زندگي به عنوان جريان بلاوقفه و متغير فيلسوفياست كه به اشكال گوناگون خودش را نمايان ميسازد و همچنين فرهنگ كه نحوه به وجود آمدن اين اشكال اطلاق ميشود، توجه دارد. بنابراين، زيمل به اشكال ثابت زندگي معتقد نيست و در زندگي مدرن مراوده اجتماعي را عنصري براي تغيير اين اشكال مسلط ميداند. او با اين رويكرد به تامل عميق درباره مفهوم پول در زندگي مدرن ميپردازد و شكل هدفبودگي و ابزارشدگي آن را شكلبندي ميكند.
پروبلماتيك و روش زيمل در آخرين مقاله او يعني «تضاد فرهنگ مدرن» روشنتر از هر زمان ديگري است. او با ايجاد يك خط سير تاريخي براي انديشههايش به تضاد موجود در زندگي مدرن ميرسد و آن را صورتبندي ميكند. از نظر زيمل در يونان باستان مهمترين مساله همانا ايده هستي بود كه در تمام اشكال ديني و خانوادگي و نحوه مراوده اجتماعي بر اين اساس برسازي ميشد. او كمي جلوتر ميآيد و به قرون وسطي مسيحي اشاره ميكند كه تمام اشكال مراوده اجتماعي تحت ايده خدا شكل ميگرفت. زيمل همچنين معتقد است در قرن 18 اين ايده طبيعت بود كه بر زندگي اجتماعي سيطره يافت و درست در قرن نوزدهم بود كه ايده جامعه در محوريت شكلگيري اشكال مختلف اجتماع ظهور كرد. خود زيمل نيز در اواخر قرن نوزدهم در زمان تسلط ايده جامعه زيسته و اشكال جديدي كه مبتني بر ايده جامعه به وجود آمدند را ديده است. زيمل عصر جديد را عصر بيشكلي ميداند و معتقد است بيشكلي، شكل دوران مدرن است. او از طريق تحليل هنر مدرن به ايده بيشكلي دوران مدرن ميرسد. زيمل با مقايسه سبك اكسپرسيونيسم با نقاشي كلاسيك و همچنين رمان مدرن با كلاسيك به اين صورتبندي دست يافت. هنر در دوران مدرن با ايده بيشكلي به حركت خود ادامه داد و عرصهها و اشكال گوناگوني نيز ايجاد كرد.
ديگر مصداق اين بيشكلي را ميتوان در شكل دين و ظهور اديان و عرفانهاي شخصي پيگيري كرد. در عصر مدرن نوعي عرفان شخصيشده جايگاه دين را در ساحت اجتماع ميگيرد اما اين بدين معنا نيست كه دين از بين رفته است بلكه مويد همان تغيير شكل ايجاد شده در اين دوران است. اين استحاله دين و عرفان را در خود ايران نيز ميتوان بهخوبي ديد و با اينكه دين در جامعه ما يك سازمان مستقر هم دارد باز اين اتفاق و تغيير شكل رخ داده است. ايده دينخويي از همين نظر بهشدت خامدستانه و كوتهنظرانه است، چراكه فرض اصلي آن ناديدهگرفتن اشكال جديد زندگي مدرن است. در حالي كه شيوه زندگي مدرن، دين را ساقط نكرده بلكه به دليل ذات متغيرش اشكال جديد دينورزي را توليد و به رسميت شناخته است.
ايده سلبريتيبازي از كجا ميآيد؟
با تلفيق ديدگاه زيمل و دوركيم ميتوان اشكال جديد دينورزي مدرن را تحليل و تفسير كرد. امروز ميبينيد كه از سلبريتيها در ايجاد اعتماد اجتماعي چگونه بهره ميگيرند و با سلبريتيبازي، ميل به قدرتطلبي خود را ارضا ميكنند. اين افراد با هالهاي از وجاهت و با برتري شبه قداستگونه از ديگران متمايز ميشوند و اينها همان سلبريتيهاي جهان مدرن هستند كه با يكسانسازي و يكدستسازي در جهان كنوني ظهور كردهاند. ايده سلبريتي در پي رشد سياست اقتصاد پولي براي كساني كه به دنبال قدرت در اين جهان هستند، شكل گرفت تا واسطهاي براي اعمال قدرت بر مردم باشند. پرورش سلبريتيهاي فوتبالي و ستارههاي سينما بيانگر دينخويي در عصر جديد است كه در شكل ديگري نمايان شده و با قدرت عرصههاي مختلف اجتماع را به خود مشغول داشته است. مايكل جكسون كه از دل يك ايده ديني سكولارشده بيرون آمده است. اين مفهوم از آن جهت اهميت دارد كه برخي تمايز بين امر قدسي و سكولار را پيش ميكشند، در حالي كه اين دو از هم به آساني عبور كردهاند كه يك خواننده راك يا پاپ ميتواند به يك امر ديني تبديل شود.
اين شكل از ارتباط براي زيمل يك رابطه بيشكل است و بسياري با رشد اقتصاد پولي به اين شكل از رابطه متمايل شدهاند. شايد كمي قبلتر مشروعيت اين نوع از رابطه مورد پرسش بوده اما اكنون به دليل رواجش قابل پرسش هم نيست.
از همين رو ما نبايد به يك قضاوت ساده ارزشي از اين پديدههاي اجتماعي بسنده كنيم. اين بيشكلي، شكل جديد دوران مدرن است كه اقتصاد پولي و مالي مبناي آن است. به همين دليل به اين مقاله اشاره كردم، چراكه از اين مقاله ميتوان به فهم زندگي مدرن رسيد و مبناي حركتي آن را دريافت. از طرفي به همين دليل است كه در تحليل زيمل از مراوده اجتماعي تحليل بوسه يا شكل دست دادن مهمتر از تحليل ساختار كليسا جلوه ميكند، چراكه اين تحليلها ما را به عمق زيست مدرن نزديكتر ميكند. زيمل همچنين اصالت خاصي براي فرمهاي گوناگون زندگي و شكل ناپايدار زندگي مدرن قائل است.
عقلانيت زيملي
مهمترين كتابي كه زيمل نوشته «فلسفه پول» است كه در كنار مجلد سوم «سرمايه» ماركس بايد خوانده شود. در اين كتاب، زيمل به مساله ارزش و اينكه از كجا شكل گرفته، اشاره ميكند و معتقد است ارزش امري پيشيني نيست و بر اثر مراوده اجتماعي با رويكرد تاريخي به وجود آمده است. او ميگويد فرهنگ يوناني در كنار فرهنگ مسيحي و همچنين ايده طبيعت در كنار ايده مدرن به شكل عقلانيت و خردگرايي (Rationalism) معنا پيدا كردهاند. بنابراين همانطور كه بورديو ميگويد در ميدان هنر اجتماعي با هنر بورژوازي نيز از طريق همين شكل از عقلانيت با هم در ارتباط قرار ميگيرند. از نظر زيمل سير تاريخي دوران مختلف و همچنين مراوده اجتماعي به نوعي معناي خودش را مرهون عقلانيت است.
ارزش از نظر زيمل به چيزي اطلاق ميشود كه من آرزوي آن را دارم اما نميتوانم در لحظه آن را به دست آورم و به همين دليل است كه چيزي ارزشمند است كه حصول آن زمانمند باشد. پول همچنين رابطه ميان هدف و ابزار را نيز صورتبندي دوباره كرد و مبادله شكل جديدي به خود گرفت. بر اساس الگوي نوكانتيها اين خواست انسان است كه به چيزي ارزش ميدهد و در اينجاست كه مبادله شروع ميشود و افراد براي به دست آوردن آرزوهاي خود با هم مبادله ميكنند. زيمل، همچنين توضيح ميدهد كه چگونه پول به اينكه تنها ابزار باشد، بسنده نميكند و به هدف نيز تبديل ميشود و به همين خاطر است كه زندگي در سايه اقتصادي مالي با زندگي در قرون وسطي كه ايده اصلي خدا بود، بسيار متفاوت است. پول همهچيز را يكسان ميكند و يكسانسازي در اقتصاد مالي مهمترين مساله و ابزار است. شما امروز در بورس ميبينيد كه هر چيزي خريد و فروش ميشود و كيفيت جاي كميت را ميگيرد در اين مرحله است كه غايت نابود ميشود و خود پول به عنوان غايت در مبادله جا پيدا ميكند.
فرهنگ در سايه اقتصاد پولي
زيمل معتقد است كه فرهنگ جديد نيز دچار چنين چالشي است و در آن همه كيفيتها به كميت تبديل ميشود و از اين رو است كه فرد مدرن به شكل دايم نگاهي دلزده به جهان دارد، چراكه يكسانسازي پولي غايت زيستي او را ازآن خود كرده است. ايده زيمل اين است كه غايتي كه در ابتدا وجود دارد در ادامه بر اثر غلبه اقتصاد مالي به فراموشي سپرده ميشود و فرد مدرن فراموش ميكند كه اصلا از كجا آغاز كرده است. در جامعه امروز ما نيز برخي خيال ميكنند اگر قيمت بنزين افزايش پيدا كند، بزرگترين كنش را رقم زدهاند اما به هيچوجه اينگونه نيست، چراكه اين غايت در نهايت تسليم اقتصاد مالي شده، چراكه تنها سايهاي از غايت اوليه مانده است.
در اينجا ميتوان به ابنخلدون نيز گريزي زد. اين موضوع از منظر ابن خلدون همان فساد است كه به معني از بين رفتن غايت هر چيزي است. عظمت ابن خلدون در اينجاست كه فساد ساختاري را مطرح ميكند و معتقد است به اين دليل همبستگي اجتماعي نيز از بين ميرود و اعتماد نيز در جامعه مخدوش ميشود. بر اساس نظريه ابن خلدون در شرق، فرهنگ يعني فساد. اين نظريه محتاج واكاوي و تامل بيشتر است تا بتوانيم پلي براي فهم وضعيت كنوني با استفاده از نظرات زيمل و ابن خلدون ايجاد كنيم. اما در حال حاضر انديشه جامعهشناسانه اجازه حضور در ساحت اجتماعي را ندارد.
افرادي كه وضعيت اجتماعي ايران را مخدوش نشان ميدهند، نيهيليسم را در وضعيت بورس و اقتصاد پيدا كنند كه چگونه همهچيز در آن هم سطح شده است. آنها ميگويند همه دنيا به اين وضعيت نيهيليسمي دچار است و راهحلي براي خروج از آن نيست. اين به معناي پذيرش فلاكت جهاني است. با اين رويكرد چگونه ميتوان ادعاي منحصر بهفردبودن را يدك كشيد؟ من معتقدم در ابتدا بايد مسائل را در سطح خاورميانه و همسايگان و بعد در سطح جهان حل كنيم. اين وضعيت يعني پذيرش همسطحسازياي كه زيمل از آن صحبت ميكند و اين مساله هماكنون براي ما معنا يافته است. مساله زيمل اين است كه نظريه را در تمام ساحت مختلف جامعه از اقتصاد، عشق، خانواده و غيره بسط دهد. اگر قصد نداريم كه سياست طبقاتي را دنبال كنيم بايد به نگاه راهگشاي زيمل توجه كنيم و اقتصاد را جور ديگري سامان دهيم و به جهان نيز كمك كنيم تا شكل ديگري را در پيش بگيرد.
زيمل در مواجهه با طبقه دارا بر كلبي مسلكي آنها تاكيد ميكند و معتقد است چون اين طبقه هيچ ارزش ديگري ندارند، با بريز و بپاشهاي مختلف ميخواهند صاحب ارزش شوند. در ايران هم طبقه دارا دچار چنين خصوصياتي است كه زيمل از آنها ياد ميكند. پول آزاديبخش است چون پول ردپاي خودش را گم ميكند. پول كثيف نيز چون رد پاي خودش را گم ميكند، عدهاي به همين دليل در كانادا و تركيه خانه ميخرند و تا از چرايي اين مساله پرسش ميكنيم يك عده از ايرانشهريها ميگويند پول به جايي ميرود كه امنيت دارد، چون مراوده اجتماعي ارزش خودش را در ايران از دست داده و جاي آن را اقتصاد مالي گرفته، انديشه ايرانشهري علم ميشود كه ارزشي توليد كند كه مخالف كل ارزشهاي موجود در جامعه است. رشد فاشيسم نيز بر اثر گسترش سياستهاي اقتصاد مالي به وجود آمده كه اكنون به مسالهاي جهاني بدل شده است.
زيمل در مواجهه با طبقه دارا بر كلبي مسلكي آنها تاكيد ميكند و معتقد است چون اين طبقه هيچ ارزش ديگري ندارند، با بريز و بپاشهاي مختلف ميخواهند صاحب ارزش شوند. در ايران هم طبقه دارا دچار چنين خصوصياتي است كه زيمل از آنها ياد ميكند. پول آزاديبخش است چون پول ردپاي خودش را گم ميكند.