وحشت در پارت اول ليگ ۲۱
فرار از تله!
اميد مافي
پارت اول ليگ با بيم و هراس تمام شد. چهار هفته جدال شانه به شانه و پرالتهاب براي آنكه هر ۱۶ تيم ليگ بر پيكر پنجرهها و شيروانيها بكوبند كافي بود. در اين ميان ليگ با ذهني مغشوشتر از گذشته سراغ مدعيان را گرفت تا معلوم شود آنها كه در ميانه چمنزار مغبون و مغموم ميشوند راهي جز تهنشين شدن در افقهاي رنگ پريده ندارند.مرور هشت نبرد خاكريز چهارم، پيش از پايان پارت نخست ميتواند طلوع و غروب رازهاي مگو را بيشتر در ديدها قرار دهد و به يادمان بياورد كه ليگ مثل باران عجول پاييزان ميگذرد و شاديها و غمها را تقسيم ميكند!
چهچهه در باران
با بازگشت علي منصور حجم عظيمي از فرياد بر پيكر طلاييها ريخته شد تا بالاخره در هفته چهارم ليگ از انتهاي جدول كنده شوند. زدن دو گل به نساجي ۹ نفره و چهچهه زدن در آن سوي درياي مازندران كاري كرد كه آبادانيها نيشتر بر دل بگذارند و در اوج نوميدي سراغ افقهاي روشن را بگيرند. آن طرفتر اين ساكت الهامي بود كه رو به ابرهاي تيره دستمال سفيد را بالا برد و ديگر دنيا را بهم نريخت.
در حسرت صدر
براي آنكه صدر به روي اراكيها چشمك بزند، شاگردان رسول به صيد سه امتياز در دل كوير اميد بسته بودند. اتفاقي كه در ميدان عمل نيفتاد تا غولكش ليگ پشت ديوار بلند مس سراغ ستارههاي سربي را بگيرد و با يك امتياز جاده رفسنجان - اراك را طي كند.
صفير ناكامي!
براي آنكه عبدالله به سمت درهاي خروجي رهنمون گردد، مساوي در دربي خوزستان تلختر از زهر بود. فولاد كم جان اما به سوي خزاني آكنده از دلواپسي گام برداشت تا صفير ناكامي گوشهاي پسر رامهرمز را عذاب دهد. كمي آن طرفتر فراز به دشت يك امتياز بسنده كرد و خيره در تاريك افق سراغ چشمههاي نور را گرفت.
دلواپس در مرخصي استعلاجي
تغيير سيستم همراه با ۵ تغيير نشان داد كه يحيي خيابانهاي مه گرفته قلبش را به ساقهاي توپچيهايي كه راه سنگرها را گم ميكنند پيوند نزده است. تغيير دكوراسيون اما خطوط غمزده را از سيماي سرخترين تيم ليگ پاك نكرد و آنها در برابر قشون سمج و پرجوش و خروش امير چارهاي جز توقف نداشتند. حالا يحيي بايد در مرخصي استعلاجي قرمزها نسخه جديدي رو كند تا در ادامه مسير سرخي پيراهنها رنگ نبازد.
گاف در واپسين ثانيه
وقتي قفسبان لرزان سُر خورد و در واپسين ثانيهها گاف داد، شاگردان فرهاد مجيدي جريمه سنگيني شدند و برد را با مساوي معاوضه كردند. آبيها ميتوانستند با نقره داغ كردن كلانتري و پسرانش با طيب خاطر به تعطيلات كوتاهمدت بروند اما چه سود كه براي فرهاد پايان شب سيه سپيد نبود. هر چند هنوز پرچم لاجوردي بر بلنداي ليگ تاب ميخورد.
تيك آف در يادگار
تراكتور در يادگار و پيش چشم مالك متمول خود چپ كرد تا آسمان تبريز هم براي شاگردان فيروز بگريد. اين در حالي بود كه آقاي طناز وعده توفان در ايستگاه چهارم را داده بود. با اين حال پيكانسواران در برابر سكوهاي غمآلود تيك آف كشيدند تا مجتبي حسيني به سرخوشترين فرمانده جهان بدل شود و روي ابرهاي ناشناس آن سوي ايل گلي رژه برود.
خودزني آقاي گل
رضاي آقاي گل براي آنكه فانوس را به دست ديگر قعرنشينان دهد و نفسي از ته دل بكشد خودزني كرد. او با دو گل تيم بحرانزده شهرش را به دالانهاي تشويش فرستاد تا همراه جوانهايش سرود قلب خود را جشن بگيرند و تا پله سيزدهم بالا بيايند. آن سوتر تصوير مرگ تمام ذهن اكبر اوتي را تسخير كرد تا هنوز از راه نرسيده به سقوط آزاد بينديشد.
رستگاري در وقت گل نِي!
زردهاي عاليقاپو براي آنكه تركتازي در صدر را به وقت گل نِي حواله دهند و با سگرمههاي درهم رفته از زنگ چهارم خارج شوند به بازنده بزرگ دربي نصف جهان بدل شدند. آنها به مردان تا بن دندان مسلحي باختند كه با مهتاب روي شانه و تني از زندگي سرشار درست در وقت مقرر انبارهاي باروت را منفجر كردند.