• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۹ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5068 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۱۸ آبان

واقعيت و دروغ

مرتضي ميرحسيني

جنگ را خودش، با تكيه بر محاسبات آميخته به توهماتش شروع كرد و به خطا فكر مي‌كرد چندروزه خوزستان را مي‌گيرد و حتي حكومت انقلابي ايران را هم سرنگون مي‌كند. يكي از فرماندهان بعثي‌ها به نام حمداني بعدها اعتراف كرد «خوشبيني ما به فروپاشي سريع رژيم تهران به حدي بود كه سه لشكر ما در آغاز حمله هدف مشخصي نداشتند» و فقط دستور گرفته بودند از مرزهاي مشترك ايران و عراق بگذرند و در خوزستان و كرمانشاه پيشروي كنند. كنت تيمرمن در كتاب «سوداگري مرگ» مي‌نويسد «صدام هنوز روي ستون پنجمي حساب مي‌كرد كه رييس سازمان امنيت او (برزان) به ياري شاپور بختيار در ايران سازماندهي كرده بود. صدام عميقا معتقد بود ايرانيان در نخستين ساعات جنگ اسلحه را بر زمين خواهند گذاشت. همدستان ايراني صدام نتوانستند به او اطلاع دهند كه كودتاي نوژه در ماه جولاي كشف و خنثي شده است. بعد از آنكه نخستين ساعات جنگ سپري شد و ايرانيان تسليم نشدند، صدام با خود فكر كرد ظرف چند روز آينده جنگ به پايان مي‌رسد و عراق به پيروزي درخشان و كوبنده‌اي دست خواهد يافت. حتي شايد رژيم اسلامي تهران را هم سرنگون كند. اما تهاجم عراق نتيجه عكس داد و به جاي آنكه موجب سرنگوني رژيم ايران شود آن را تقويت و تحكيم كرد. حتي تعدادي از طرفداران رژيم سلطنتي در نيروي هوايي هم تصميم جدي گرفتند كه از ميهن خود دفاع كنند.» اما صدام در آغاز جنگ- زماني كه هنوز سيلي واقعيت روي صورتش ننشسته بود - در سخنراني‌هايش مدام به تاريخ صدر اسلام رجوع مي‌كرد، گاهي خودش را سرداري مثل خالد بن وليد يا سعد بن ابي‌وقاص مي‌پنداشت و از قادسيه‌اي ديگر سخن مي‌گفت. اما بعدتر در يكي از سخنراني‌هايش كه به سال 1359 در چنين روزي برمي‌گشت، حمله و تجاوز به مرزهاي ايران را «جهاد» ناميد و در كنار جعليات ناسيوناليستي‌اش، به مقدسات اسلامي هم پناه برد. اين سخنراني‌اش زماني بود كه چند هفته از آغاز جنگ مي‌گذشت و به همه، از جمله خود او معلوم شده بود كه ماجرا به آساني و سريع تمام نمي‌شود و «واقعيت» اين است كه نه ايران شكست مي‌خورد و نه حكومت آن سقوط مي‌كند. قبل از آن، همان هفته دوم جنگ پيشنهاد آتش‌بس داده، اما ايران قاطعانه آن را رد كرده بود: «تا هنگامي كه يك سرباز عراقي در قلمروي سرزمين ايران باشد، ايران حاضر به مذاكره نخواهد شد. تنها شرط قبول آتش‌بس از نظر ايران اين است كه دولت عراق نيروهاي خود را از خاك ايران بيرون ببرد.» (در كتاب «يك طبق نان يك طبق عشق» آمده: بعد از حمله به سوسنگرد و آوارگي بسياري از مردم آن، زني بچه به بغل با فرياد پشت سر كاميوني مي‌دويد كه زن‌ها و بچه‌ها را سوار كرده بود از شهر خارج كند. كاميون كه ايستاد، زن، بچه را به كساني كه توي كاميون بودند، داد. گفت اين را هم ببريد. گفتند چرا خودت سوار نمي‌شوي؟ گفت پسرهايم مي‌خواهند با عراقي‌ها بجنگند، بايد كنارشان باشم. قيافه ماتم‌زده سواران كاميون را كه ديد گفت چه‌تان شده؟ ناراحت نباشيد، عراقي‌ها را بيرون مي‌كنيم»). خلاصه كسي كه دو كشور با جمعيت غالب مسلمان را درگير جنگي خانمان‌سوز كرده و چند هزار مسلمان را به خاك و خون كشيده و چند ده هزار مسلمان ديگر را نيز آواره كرده بود از «جهاد» حرف مي‌زد. شايد واقعا هم چنين باوري داشت. به قول فرانك ديكوتر، ديكتاتورها به همه دروغ مي‌گويند، به خودشان هم دروغ مي‌گويند، دروغ‌هاي خودشان را هم باور مي‌كنند و بعد قرباني همين دروغ‌ها مي‌شوند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون