قلعهچیهای آبی در یک اقلیم نمی گنجند...
دو ققنوس در شب خاکستر!
امید مافی
اگر دو پادشاه از ازل تا ابد در یک اقلیم نگنجند،به حتم دو آشیانهبان نیز از عهد الست تا دقیقه اکنون در یک آشیانه توری نخواهند گنجید و یکدیگر را تاب نمی آورند.
این روزها تلاش برای به دست آوردن کلید دروازه آبی بیش از پیش بالا گرفته است.یک سو حسین حسینی خود را در قاب چشمان فرهاد نشانده و با دوری از روزهای خاکستری هر شب و هر روز خواب حضور در خط دروازه را میبیند و در سوی دیگر رشید مظاهری دیگر قصد گم شدن میان سرجوخههای لاجوردی را ندارد و به هر جان کندنی که شده خود را به عنوان سنگربانی مطمئن معرفی کرده است.
یک دروازهبان ۲۹ ساله اهل نورآباد ممسنی و یک دروازهبان ۳۲ ساله اهل گچساران.وقتی کشتی لنگر میگیرد و پسران آبی قدم به اسکله میگذارند هیچ کس نمی داند چه کسی دوئل قفسبانان باانگیزه را خواهد برد تا پایان یک داستان دنبالهدار و پررمز و راز را نقطه بگذارد.
حسینی که سالها زنجیر شدن به نیمکت استقلال و خیره شدن به سرانگشتان مهدی رحمتی را به جان خرید و دم نزد،گرچه فراز و نشیبهای بسیاری داشته و فاصله صفر تا صد را بارها در طرفهالعینی طی کرده،اما آنقدر تجربه دارد که فرهاد مجیدی از کنار بالگشاییاش به سهولت نگذرد و در روزهای تاریک و روشن اسم او را در فهرست یازده نفره آبیها بنویسد.
آن سوتر رشید مظاهری که روزگاری در ذوب برو بیایی داشت و یکتنه قفل محکمی به قلعه سبزهای فولاد شهر می زد پس از عبور از روزهای پرحاشیه اینک به این نتیجه رسیده اگر بخواهد دوباره نام خود را در زمره قفسبانان مدعی فوتبال ایران قرار دهد گریزی ندارد جز آنکه به مهره فیکس فرهاد بدل گردد و چون ققنوس در شب خاکستر بپرد و البته رقیب سفت و سختش را به نیمکت پیچ و مهره کند.
ماجرا وقتی عجیبتر می شود که بدانیم فرهاد دروازهبان اول تیم امید را هم در قشون خود دارد و می تواند در لانگشات خرق عادت کرده و با سپردن دروازه خود به جوانی پرشور دو سنگربان مدعی را در برزخ نگه دارد.
تعطیلی لیگ بهانه مناسبی بود تا حسین حسینی و رشید مظاهری هر چه دارند در تمرینات استقلال رو کنند و رد پای خود را به قلب فرماندهای برسانند که بعید است سر از سیاره احساس درآورد و تصمیمات دور از ذهن بگیرد.
اینکه در پیکار پیش روی استقلال در برابر نساجی تفنگ برنو در دستان کدام قفسبان قرار خواهد گرفت هنوز معلوم نیست.حسینی در بازی آخر آبیها در حافظیه با یک گاف نابخشودنی سُر خورد و کاری کرد که صدرنشین لیگ سه امتیاز را با یک امتیاز معاوضه کند.
با این وجود آینههای زنگار گرفته هیچ گونه تصویر واضح و روشنی از مردی که قرار است سد راه ماشین گلزنی رقیبان شود را در دیدها قرار نمی دهند تا معلوم شود همه چیز در ابهام است و شاید تا واپسين روز لیگ نیز این سوال بی پاسخ بماند که بالاخره چه کسی قرار است قصری از طلا با خشتهایی از نقره بسازد.قصری که هیچ شکارچی بافراستی مجوز ورود به آن را دریافت نکند.
این قصه سر دراز دارد.وقتی سید حسین و رشید به هیچ وجه رضایت نخواهند داد که نگهبانی از عمارت آبی را به دیگری واگذار کنند و وقتی فرهاد مجیدی در جامه رهبر ارکستر سوالها را بی جواب گذاشته،میتوان تا زنگ آخر لیگ به آسمان ابری و غصه ها و دلواپسی های دو سنگربان و کابوسهای مچاله بیشتر فکر کرد.
شاید یک راه حل نیز این باشد که مجیدی از دو دروازه بان تیزچنگ خود یک در میان استفاده کند.کاری که پرسپولیس در دهه شصت انجام داد و با تصمیم سلطان صاحبقران، وحید قلیچ و بهروز سلطانی را نوبتی درون دروازه سرخها قرار داد.
...پاییز در چمنزار تصنیف می خواند و زندگی در محدودهای لاجوردی یورتمه می رود و اسبی چموش قرار است در جایی ناشناخته دروازهبانی را بی رحمانه زمین بزند. صبوری میکنیم تا ببینیم بازنده این جدال به ظاهر دوستانه!چه کسی خواهد بود و قافیههای کدام دروازهبان در باد گم خواهد شد؟