سیاست رندی در مدیریت فرهنگی
رضا دبیرینژاد
وقتی به تاریخ ایران و مجموعه تولیدات فرهنگی آن از دیرباز تاکنون نگاه می کنیم به تاریخچهای پرتلاطم برمیخوریم؛ تلاطمهایی که هر کدام باعث دورهای از بیثباتی از کشورمان شده است. در این دوره گذار تا رسیدن به دوره ثبات اجتماعی، سیاسی و یا اقتصادی طبیعی است که تولید فرهنگی نیز با چالش مواجه میشود. از سوی دیگر این مقوله نمیتواند منتظر بماند و صبوری کند تا زمان مناسب برسد بلکه در همین تلاطمها فرآیند خلق آثار و تولیدات خویش را پیش میبرد. زندگی در میانه وضع ثبات و بیثباتیهای مداوم در زیست فرهنگی ایرانی به یک شیوه تبدیل شده و شاهد استمرار در خلق و زایش پیوسته و مستمر تولیدات و محصولات فرهنگی در کشورمان هستیم. محصولاتی که بعد از قرنها میتواند از دل آن خوانش اجتماعی از شیوه زیست و زندگی مردم آن دوره داشت.
هیچ زمانهای بدون فرهنگ نمیتواند باشد و فرهنگ هم بدون تداوم امکانپذیر نیست، این گونه است که حتی در زمان یورشهای مختلف و یا در زمانههایی که استبداد همه راهها را به بنبست میرساند باز شاهدیم اهالی فرهنگ به شیوههای مختلف تولید فرهنگی داشته و آن را عیان کردهاند. شاید به این علت که اهالی فرهنگ به این باور داشته و دارند که راه پیشرفت و ارتقای کیفیت زندگی جامعه و حل مشکلات از طریق فرهنگ است و اگر قرار است استبداد و تخاصم و یا فاصله طبقاتی را کم کرد این راه تنها از طریق فرهنگ محقق می شود.
با این حال باید در نظر داشت که فرهنگ به مثابه پدیدهای اجتماعی نمیتواند از سیطره زمانه و نظارت نظام حاکمه دور بماند و در هر زمانه ، قدرت مسلط بر آن است که فرهنگ را به کالا و ابزار تبدیل کند. آنچه فرهنگ می جوید تجربه زیسته مشترک است و تجربه زیسته مشترک حاصل مفاهمه و تراش خوردنهای بسیار است تا بتوان به قرابت و با هم بودن رسید. قرابتی که نتیجه فهم متقابل و احترام است، از این رو تولیدات فرهنگی بر آن هستند تا به این فهم متقابل و احترام اشاره کنند و یا نتیجه آن را بنمایانند.
در واقع فرهنگ را باید یک گفتگوی پایدار برخط زمان و همزمان دانست، در حالی که نظامهای قدرت که به ثبات خویش یا منافع خویش میاندیشند با خالی کردن فرهنگی از محتوا آن را کالایی میکنند و یا با ابزاری کردن آن تنها به شکل تبلیغاتی یکسویه از آن بهره می برند و با این کار در تلاشند فرهنگ را از معنای خود تهی کنند. آنچه سبب پایداری تولید در درازای فرهنگی ایران شده است رندی اهالی فرهنگ بوده است، اهالی فرهنگ از کسانی که تولیدکننده بودهاند تا مدیران و حاکمانی که فهم فرهنگی داشته اند همواره با یک رندی تلاش کرده اند تا از ابزاری کردن یا کالایی کردن فرهنگ دوری کنند این شاید مهمترین راز بقای تولید در مدیریت فرهنگی بوده است. رندی فرهنگی را شاید بتوان مهمترین سبک مدیریت فرهنگی در تاریخ پرتلاطم ایران دانست، مدیریتی که هم باید عمیق بیندیشد، بلندنظر باشد و از هجوم عوامزدگی یا سیاستزدگی هم بگریزد. اما برای این رندی ابتدا باید دغدغه و مسوولیت فرهنگی در افراد باشد و بعد به جستجوی رندی در زمانه خود بروند، اما اگر این دغدغه و مسوولیت فرهنگی نباشد، این رندی تبدیل به منفعتطلبی شخصی یا ابزاری شدن می شود. منظومه رندی و فرهنگی اندیشی را باید در درازای تاریخی ایران بازبنگریم تا چگونه مدیریت فرهنگی را در شرایط سخت دریابیم.