شهر عشق
تا ميكشم خطوطِ تو را پاك ميشويداري كمي فراتر از ادراك ميشوي
هر لحظه از نگاهِ دلم ميچكي وليبا دستمالِ كاغذيام پاك ميشوي
اين عابران كه ميگذرند از خيال منمشكوك نيستند تو شكاك ميشوي
تو زندهاي هنوز برايم گمان نكندر گورِ خاطرات خوشم خاك ميشوي
بايد به شهرِ عشق تو با احتياط رفتوقتي كه عاشقي چه خطرناك ميشوي
نجمه زارع