• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5086 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۹ آذر

گفت‌وگوي «اعتماد» با طرفين نزاع خونين شهرستان ملكشاهي

بخشش به شرط ديه 3 ميليارد و 350 ميليوني براي رضاي خدا

كل ايران هم جمع شوند يك قران نمي‌بخشم

بهاره شبانكارئيان

 

هيچ‌كس نمي‌داند وسط آن درگيري خياباني سال ۹۴ در شهرستان ملكشاهي چاقو در دست چه كسي بود كه به جان «سجاد» فرود آمد؟ سجاد ۲۲ سال داشت كه در آن درگيري كشته شد. 

شواهد اين‌گونه نشان مي‌دهد كه وقتي «محمدامين» ۱۶ ساله پا به ميدان آن نزاع خونين گذاشت، متهم به قتل سجاد شد. مقصد، خيابان بود اما نه گشت‌زني بلكه درگيري.
يكي از اقوام؛ پاي محمدامين را به آن درگيري باز كرد و پس از مدتي كه از حبسش گذشت خودش آزاد شد اما محمدامين در زندان مركزي خرم‌آباد به انتظار قصاص نشست. 
درگيري ميان 6، 7 نفر از جوانان طايفه بود. محمدامين نه به آن طايفه مربوط مي‌شد و نه به آن دعوا. 
چاقو در دستان 4، 5 نفر از جوانان بود كه به سجاد زده شد، اما چرا در اين ميان محمدامين متهم به قتل شد هنوز براي خانواده‌اش مشخص نشده است. 
سال ۹۸ محمدامين را هنگامي كه ۲۰ سال داشت براي اجراي حكم قصاص بردند كه با پادرمياني بزرگان و ريش‌سفيدان طايفه موفق شدند او را از اجراي حكم قصاص نجات دهند. نجاتي كه با مبلغ ۳ميليارد و ۳۵۰ ميليون تومان دست يافتني شد، ولي هنوز پدر اين محكوم به قصاص از پرداخت مبلغ ۲5۰ ميليون تومان آن ناتوان مانده است. 
پدر متهم به قتل خودش را به آب و آتش مي‌زند تا بتواند مبلغ باقي مانده را جمع كند و پدر مقتول نيز حاضر نمي‌شود از دريافت مبلغ ۲5۰ ميليون تومان بگذرد. با گذشت ۶ سال از آن نزاع خونين، محمدامين از زندان مركزي ايلام براي «اعتماد» آن روز خونين را شرح مي‌دهد.

برداشت اول: «متهم به قتل»
«محمدامين هستم از زندان تماس مي‌گيرم.» او خودش را معرفي مي‌كند. پدرش مي‌دانست كه او مي‌خواهد حرف‌هايي را براي خبرنگار اعتماد بازگو كند. اين جوان متهم به قتل سوال در مورد اينكه بگوييد روز حادثه چه شد را پاسخ مي‌دهد ولي تا مي‌خواهد شروع به صحبت كند مردي كه صدايش همراه با زنگ هشداري در با مضمون اينكه «تماس از زندان برقرار است» تداخل پيدا مي‌كند و مي‌گويد‌ «ببخشيد خانم صداتون نمياد» سوال مجدد پرسيده مي‌شود و اين‌بار محمدامين با خيال راحت كه صدايش شنيده مي‌شود، حرف مي‌زند؛ «يه رفيق داشتم اون روز اومد دنبالم گفت دعوا شده بيا پشتيباني من رو كن. سوار موتور شديم رفتيم تو درگيري، اين دوستم زد سجاد رو كشت. واسه اينكه ما بزرگ [پولدار] بوديم انداختن گردن ما تا ديه رو بديم. پدر مقتول هم 3 ميليارد و 350 ميليون تومن از ما ديه خواست.»
به قصد دعوا رفتيد؟ «ها! رفتم پشتيباني رفيقم. مي‌دونستم دعوا هست. چاقو داشتم ولي دوستم زد. دوستم ديگه تبرئه شد و آزاد شد. تو پرونده من قصاص خورد. مردم ترسيده بودن بگن اون زده خودشم نيومد. هيچكي نيومد. چند نفري كه با ما درگير بودن گفتن اين زده محمدامين زده. براي دعوا رفته بوديم اما براي قتل نرفته بوديم. چاقو خورد به اون و شد قتل. دو بار خواستن بندازنم پاي چوبه‌ دار اما نشد ديگه. من مي‌خوام يه حقيقتي رو به شما بگم كه نمي‌خواهم احدي هم بداند...»

برداشت دوم: «پدر مقتول»
آقاي «ج» پدر سجاد؛ در مورد سوال روز حادثه و شرط رضايتش پاسخ مي‌دهد: «والا حاج خانم نمي‌دونم پول رو تهيه كردن، نكردن به من مربوط نيست. گفتن يه مقداري از مبلغ مونده اما من تا يه قرون آخر رو هم اگه كل ايران هم جمع بشن نمي‌بخشم (شروع به گريه كردن مي‌كند). من پسرم رفت مگه برمي‌گرده! خونه، زندگي و مغازه‌ام رفت. سه تا ديگه بچه دارم. خداوكيلي به حضرت عباس پسر من هيچ گناهي نداره. الان اگه از خواب بيدار شه ازش بپرسن دعوا سر چي بوده، خدا وكيلي نمي‌دونه سر چي بوده. هيچ مشكلي هم با هيچ‌كس نداشت. من براي رضاي خدا براي اينكه پسرم راحت بخوابه گفتم يه مبلغي بگم براي ديه تا رضايت بدم. كل ايران رو هم بهم بدن من خوشحال نمي‌شم.» پدر مقتول دوباره حرف‌هايش را سر مي‌گيرد؛ «به روح اباعبدالله تمام ايران هم بياد من اون 250 ميليون تومني كه باقي مونده رو نمي‌تونم ببخشم. سه تا بچه دارم. بدبختي دارم. دختر بزرگم خودش ازدواج كرده بچه داره اما وقتي برادرش كشته شد مريض شد افتاد روي دستم. الان ازش بپرسي قبر برادرت كجاست نمي‌دونه. من براي رضاي خدا بخشش كردم. اينا ديگه حق زن و بچه‌هامه. زنم مريض شده چقدر خرج حكيم و دوا كردم قرص مي‌خوره. پدرم با من حرف نمي‌زنه، قهر كرده مي‌گه چرا صلح كردي، چرا بخشش كردي. من تمام فاميل رو از دست دادم. حالا ديگه اين 250 ميليون تومن رو نمي‌بخشم. من بخششم رو كردم. همه مي‌گن چرا اعدام نكردي چرا پول گرفتي اين جوريه حاج خانم.»

برداشت سوم: «پدر متهم به قتل»
آقاي الياس.م پدر محمدامين، جوان محكوم به قصاص تا متوجه مي‌شود براي پيگيري پرونده پسرش تماس گرفته شده شروع به التماس مي‌كند: «اي قربانت بشم. صدات رو دارم. به خدا پسر من بي‌گناه بود. خودم بازنشسته آموزش و پرورشم. دردت بيفته رو سرم. بذار برات بگم. حدود 6، 7 نفر تو دعوا بودن، اما پسر من رو خدا مي‌دانه كه رفته سوار موتورشه از پشت بهش حمله كردن. پسر من اصلا خانه بود روحش هم از دعوا خبر نداشته. پسر فاميل ما با پسر فاميل اونا سر يه مساله‌اي دعواشون مي‌شه. حرف زشت بهم زده بودن. جنگ كرده بودن بعد پسر فاميل ما اومد دنبال پسر من و با خودش برد وسط دعوا. پسر من ساده بود تمام طايفه مي‌دونن بچه درس‌خوني بود. وقتي مياد دنبالش به پسر من مي‌گه بيا بريم با موتور يه دوري بزنيم. بعد مي‌رن و باهم جنگ مي‌كنن و قتل مي‌شه و مي‌ندازن گردن پسر من. خدا مي‌دانه پسر من رو چند هفته تو آگاهي هرچي كتكش زدن گفت كار من نبوده. خدا شاهده معلوم نيست كي بهش چاقو زده و چطوري بوده ولي پسر من قتل نكرده بود. پسراي فاميل مقتول شهادت دادن كه اين بهش زده يعني پسر من. سال 94 پسر من رو انداختن زندان. حالا ديگه خودت حساب كن ببين چقدر تو زندانه. دو بار خواستن ببرنش پاي چوبه ‌دار كه ريش‌سفدا جمع شدن و نذاشتيم اعدامش كنن. پول جمع كردم مونده250 ميليون تومن. پسر من حكمش هست اعتراف نكرده بود بگه كار من بوده چون همش مي‌گه كار من نبوده. خانواده مقتول به ما فشار آوردن كه پول مي‌دي بده نمي‌دي اعدامش مي‌كنيم. هر چي داشتم فروختم 3 ميليارد و 100 ميليون آماده هست ولي مونده 250 ميليون كه نمي‌گذرن. خداي محمد حق ما رو بگيره.‌ اي دردت بيفته رو سرم مي‌توني كاري كني براي من؟»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون