• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۹ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5088 -
  • ۱۴۰۰ پنج شنبه ۱۱ آذر

انقلابی که نشد

مرتضی میرحسینی

انگلیس در قرن نوزدهم، به‌ویژه دهه‌های آغازین آن کشوری مستعد انقلاب بود. بی‌عدالتی و تبعیض همه‌جا دیده می‌شد و فقر و نکبت در خانه‌های مردم عادی لانه کرده بود. سایه انقلاب - بدفرجام - فرانسه نیز بر سراسر اروپا و از جمله بر انگلیس سنگینی می‌کرد. البته در این کشور انقلابی روی نداد اما شرایط انقلابی و اعتراض به ظلم و بیداد همیشه وجود داشت و در هر ماجرایی خودش را نشان می‌داد. چنان‌که نوشته‌اند در آن سال‌ها طبقه حاکم، مردم عادی را «با زور سر جای خودشان نگه می‌داشتند» و هرجا لازم می‌شد از شدت و خشونت برای سرکوب اعتراضات بهره می‌بردند. مثل ماجرای اعدام ملاحی به نام کَشمَن در دوم دسامبر 1816 که ادوارد تامپسون در کتاب «تکوین طبقه کارگر در انگلستان» ماجرایش را روایت می‌کند. «کشمن ماهیگیری ایرلندی بود با سال‌ها خدمت در جنگ‌های دریایی که 9 بار به مجروح شدنش انجامیده بود. بنا به روایت خودش، نیروی دریایی بیش از 5 سال حقوق معوقه و نیز مبلغ چشمگیری جایزه پولی به او بدهکار بود. مبلغ ماهانه یک‌پوندی که امضا کرده بود به مادر فقرزده‌اش در ایرلند بدهند هم هرگز پرداخت نشده بود. در پایان جنگ‌های ناپلئونی به تمامی بی‌پول و مفلس به امان خدا مرخص شده بود و در پی جبران این خسارت از یک اداره اشکال‌تراشی به اداره اشکال تراشی بعدی ارجاع داده شده بود» (اصطلاح «اداره اشکال‌تراشی» ابداع چارلز دیکنز و منظورش همه سازمان‌های کوچک و بزرگ زیرمجموعه دولت در انگلیس بود). کسی به خواسته‌های او توجه نمی‌کرد و به خدمات و رنج‌هایش اهمیت نمی‌داد. «برخورد نامنصفانه با امثال کشمن از زمین تا آسمان فرق می‌کرد با پرداخت دست‌ودلبازانه مواجب برای صاحبان مشاغل تشریفاتی و قوم‌ و خویش اعضای هیات دولت و فرماندهان، با 400 هزار پوند اعطایی (علاوه بر سایر مواجب) به ولینگتون برای خریداری عمارت عیانی و ملک‌ و املاک» (ولینگتون، فرمانده نیروهای انگلیسی در جنگ با ناپلئون بود). کشمن به دعوت یکی از دوستانش در گردهمایی منتهی به شورش شرکت کرد و به همین جرم، دستگیر و محاکمه و محکوم به اعدام شد. زمانی که او را دستگیر کردند و نیز هنگامی که برای اجرای حکم می‌بردند فریاد می‌زد که من خائن به سلطنت نیستم و سال‌ها برای شاه و کشور جنگیده‌ام و نباید با من مثل راهزنان رفتار شود. مردم صحبت‌هایش را شنیدند و با او همراه شدند. اما سربازان - که مجبور به اجرای حکم اعدام بودند- دور چوبه دار سنگربندی کردند و با اسلحه‌های پُر و آماده به شلیک موضع گرفتند تا راه مردم خشمگین را ببندند. سروصدا زیاد بود و مردم در حمایت از اعدامی فریاد می‌زدند. دو کشیش برای شنیدن اعتراف و توبه به کشمن نزدیک شدند، اما او آنان را پس زد و گفت «عذابم ندهید، بی‌فایده است، من فقط از خدا طلب بخشش می‌کنم.» و بعد رو به جمعیت فریاد زد: «هی، ملوسک‌ها، وقتی من سکندری خوردم سه بار هورا بکشید!» گویا خودش هم لحظه‌ای که دریچه را باز و زیر پایش را خالی کردند، فریاد زد «هورا!» مردم لحظاتی مبهوت ماندند و سکوت کردند و بعد فریادزنان به این جنایت معترض شدند. اما اعتراض از حد سروصدا فراتر نرفت و شورشی که می‌توانست شکل بگیرد شکل نگرفت، درست مثل انقلابی که در این کشور روی نداد.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون