روایت خاطرهگونه در داستان
جمال میرصادقی
در شیوه روایت ذهنی، یکی از شخصیتها در زاویه اولشخص با خواننده صحبت میکند، روی صحبتش اغلب با خوانندهای یا خوانندههایی است. به همین دلیل، شامل نوعی از تکگویی (تکگویی ساده یا مطلق) نیز میشود که خطابش با مخاطب یا مخاطبهایی بیرون از داستان است.
واژه «ذهنی» در داستاننویسی به دو معنای متمایز از هم به کار میرود و میتوان آن را برای داستانهایی به کار برد که خصوصیت خودزندگینامهای دارند و در آنها افکار و احساسات زندگی واقعی یا خیالی (خیالپردازانه) نویسنده بازتاب یافته است و شخصیت داستان برای مخاطبی یا مخاطبهایی از عقاید و احساسات و بینش خود حرف میزند و همچنین، شاخه دیگر روایت ذهنی داستانهایی است که بر محور خاطره یا خاطرههایی میگردد. در شیوه روایت خاطرهگونه، درونمایه اصلی و آنچه به موضوع داستان شکل میدهد، خاطره است که مایه بنیادی بسیاری از داستانهاست. به قول گارسیا مارکز، نویسنده بزرگ کلمبیایی:
«زندگی آنچه زیستهایم نیست، بلکه خاطرههایی است که به یاد میآوریم تا روایت کنیم.»
در این نوع آثار، برای روایت داستان از شخصیت اصلی داستان استفاده نمیکنند، بلکه نقل داستان به عهده ناظر یا شخصیتی فرعی گذاشته میشود که میخواهد ماجرای شخصیت دیگری از داستان را که عمیقانه در آن غرق شده، بازگو کند. از نمونههای موفق و جهانی روایت خاطرهگونه، «گتسبی بزرگ» اثر اسکات فیتز جرالد، نویسنده امریکایی و «لرد جیم» نوشته جوزف کنراد است.
در واقع، اصل و ماهیت این نوع داستانها ممکن است برآمده از حادثههایی باشد که برای شخصیت اصلی یا شخصیتهای نزدیک به او اتفاق میافتد و بر راوي شخصیت فرعی داستان تاثیر میگذارد و او را به بازگویی آن وادار میکند.