نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
بیست و یکم آذر سالروز تولد احمد شاملو، شاعر نام آوازه ایرانی است. به همین مناسبت در توییتر فارسی کاربران هشتگ «احمد شاملو» را داغ کرده و شعرهای مورد علاقهشان از او را با دیگران به اشتراک گذاشتهاند. آنچه میخوانید منتخبی از این توییتهاست.
«نه به خاطرِ جنگلها، نه به خاطرِ دریا/به خاطرِ یک برگ/به خاطرِ یک قطره/روشنتر از چشمهای تو.../|احمد شاملو به یاد مرتضی کیوان»،«تولد شاملو عزیز مبارک»، «همینطور که هومن داشت درباره پدرش و چراغهایی که برايش نذر کرده بودیم حرف میزد، شعری از شاملو خوند. نور را در پستوی خانه نهان باید کرد، هر روز به یادت هستیم و منتظر برگشتن خودت و همسر و دوستانت»، «آنکه میگوید دوستت میدارم/دلِ اندُهگینِ شبیست/که مهتابش را میجوید»، «و تنت/رازیست /جاودانه/که در خلوتی عظیم/با مناش در میان میگذارند»، «تنِ تو آهنگیست/و تنِ من کلمهئی که در آن مینشیند/تا نغمهئی در وجود آید: سرودی که تداوم را میتپد/در نگاهت همهی مهربانیهاست/قاصدی که زندهگی را خبر میدهد/فریادِ من همه گریزِ از درد بود/چراکه من در وحشتانگیزترینِ شبها آفتاب را به دعایی نومیدوار طلب میکردهام»، «فریادی شو/ تا باران/وگرنه/مُرداران...:»، «کلمات من ناتوانند، اما شاملو در وصف شما میگوید: یک شاخه/در سیاهی جنگل/به سوی نور/فریاد میکشد»، «روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد/و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت/روزی که کمترین سرود/بوسه است/و هر انسان برای هر انسان/برادری است...»، «و جز اینم هنری نیست/که آشیانِ تو باشم...»، «و فاصله/تجربهای بیهوده است... بیتوتهی کوتاهی ست جهان، در فاصلهی گناه و دوزخ»، «و آغوشت/اندک جایی برای زیستن!/اندک جایی برای مردن!/دستت را به من بده/دستهایِ تو با من آشناست.../ای ديريافته با تو سخن میگويم/بهسانِ ابر که با توفان/بهسانِ علف که با صحرا/بهسانِ باران که با دريا/بهسانِ پرنده که با بهار/بهسانِ درخت که با جنگل سخن میگويد/ زيرا که من/ريشههای تو را دريافتهام/زيراکه صدایِ من/با صدای تو آشناست...»، «گر بدینسان زیست باید پست/من چه بیشرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائی نیاویزم/بر بلند کاج خشک کوچه بنبست/گر بدینسان زیست باید پاک/من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود، چون کوه/یادگاری جاودانه بر تراز بیبقای خاک!»، «کوه با نخستين سنگها آغاز میشود/و انسان با نخستين درد/ در من زندانی ستمگری بود/که به آواز زنجیرش خو نمیکرد-/من با نخستین نگاه تو آغاز شد»، «آنکه میگوید دوستت دارم/دل اندوهگین شبی است/که مهتابش را میجوید/ای کاش عشق را/زبان سخن بود/هزار آفتاب خندان در خرم توست هزار ستاره گریان/در تمنای من»، «ما شکیبا بودیم و این است آن کلامی که ما را به تمامی وصف میکند»، «چراغی به دستم/چراغی در برابرم/من به جنگ سیاهی میروم...»، «همه لرزش دست و دلم از آن بود/که «عشق» پناهی گردد/پروازی نه گریزگاهی گردد/آی عشق /آی عشق/چهرهی آبیات پیدا نیست...»، «نگاه کن! چه فروتنانه بر درگاه نجابت به خاک میشکند/رخسارهایی که توفاناش مسخ نیارست کرد...»، «سکوت سرشار از سخنان ناگفته است/از حرکات ناکرده/اعتراف به عشقهای نهان/و شگفتیهای بر زبان نیامده/در این سکوت حقیقت ما نهفتهاست /حقیقت تو و من»، «نیلوفر و باران در تو بود/خنجر و فریادی در من/فواره و رویا در تو بود/تالاب و سیاهی در من/در گذرگاهت سرودی دگرگونه آغاز كردم» و «هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتنِ خود برنخاست.»