واپسين جنگ باستاني
مرتضي ميرحسيني
جنگهاي خسروپرويز با روم شرقي -كه حتي در قرآن هم به آن اشاره شده- هم از مشهورترين جنگهاي عصر باستان و هم واپسين قدرتنمايي ايران، پيش از اسلام است. جنگهايي كه با پيروزيهاي بزرگ سپاه ساساني شروع شد و ادامه يافت، اما بعد، شرايط به سود روميها تغيير كرد و به شكست ايران انجاميد. دليل جنگ چه بود؟ رقابتهاي داخلي در بيزانس به قتل و عزل امپراتور موريكيوس منجر شد و خسروپرويز هم به بهانه حمايت از خاندان امپراتور معزول -و يكي از پسران او كه در دربار ايران مقيم بود- به دولت جديد بيزانس يا درواقع امپراتور جديدشان فوكاس اعلام جنگ كرد (خود خسروپرويز در گذشته، در زمان جنگ با بهرام چوبين از موريكيوس كمك گرفته بود). جنگي كه با عبور ايران از مرزهاي مشترك با روم شرقي و تسخير دژهاي بينالنهرين شروع شد و با حملات پيروزمندانه سپاه ساساني -كه نه خسروپرويز كه سردارانش آن را فرماندهي ميكردند- ادامه پيدا كرد. روميها به وحشت افتادند و امپراتور تازه، هراكليوس (هرقل)
-كه جاي فوكاس غاصب را گرفته بود- به ناچار تقاضاي صلح كرد. اما به نوشته عبدالحسين زرينكوب در جلد نخست از كتاب تاريخ مردم ايران «خسرو كه بوي جنگ و پيروزي مستش كرده بود كسي نبود كه به اين آسانيها تسليم صلح باشد.» سپاه ساساني پيروزمندانه وارد انطاكيه و بعد دمشق شد و سپس اورشليم را محاصره كرد و به كمك يهوديان شهر، آنجا را هم گرفت. شهر اشغال و غارت شد و شمار زيادي از اهالياش قتلعام شدند و «كليساها و معابد شهر، از جمله مزار مقدس با خاك يكسان شد و قطعهاي از صليب مقدس عيسي نيز كه در صندوق خاصي نگهداري ميشد همچون غنيمتي فوقالعاده گرانبها به تيسفون فرستاده شد.» هراكليوس باز تقاضاي صلح كرد و بازهم تقاضايش رد شد. حتي خسرو به او نوشت: «اگر تو به خداي خودت توكل كردهاي، چرا خداي تو اورشليم را از چنگ من نجات نداد؟» تا سال 622 ميلادي برتري كاملا با ساسانيان بود و حتي مصر هم براي دورهاي كوتاه به بخشي از قلمرو شاهنشاهي ايران تبديل شد. اما سرانجام روميها از مشكلات داخلي گذشتند و خودشان را دوباره سازماندهي كردند و آماده ضدحمله شد. جنگي كه سال 604 شروع شده بود، حدود 6 سال ديگر، اينبار با برتري روميها ادامه يافت و آنان هرچه را در دو دهه گذشته از دست داده بودند پس گرفتند و حتي به حوالي تيسفون رسيدند. سال 627 در چنين روزي، در نينوا، شكست سختي به سپاه ساساني تحميل كردند. خسروپرويز از ميدان جنگ و از مقابل دشمن گريخت و چندي بعد در توطئه يكي از پسرانش از سلطنت عزل -سپس كشته- شد. روميها درنهايت به مرزهاي پيشين دو دولت برگشتند و از زير آوار شكست كمر راست كردند. اما اين جنگهاي طولاني، خون آنان را هم مثل ايرانيها كشيده بود. هر دو دولت بزرگ كه مشكلات داخليشان هم بزرگ و بسيار بود، بعد از اين جنگها آماده شدند تا سراسر آسياي غربي را به قدرت نوپايي كه تازه داشت در عربستان پا ميگرفت تقديم كنند. به قولي «كدام خواننده تاريخ هست كه رويدادهاي عهد فرمانروايي خسروپرويز را با نظر تامل دنبال كند و سقوط نهايي سلطنت ساسانيان را در سالهاي بلافاصله بعد از آن يك ضرورت اجتنابناپذير نيابد؟»