اين فيلمها
حسن لطفي
حتي اگر در ليست كساني باشيم كه بهترين فيلمهاي مستند سينماي ايران را متعلق به قبل از انقلاب و فيلمسازاني همچون ابراهيم گلستان، جعفر طياب، ناصر تقوايي، خسرو سينايي، كامران شيردل و... ميدانند، نميتوانيم منكر فيلمهاي مستند قدرتمندي باشيم كه در سالهاي اخير و دهههاي شصت به بعد ساخته شده است. فيلمهايي كه گذشته از نگاه جدي فيلمسازانش نشان از دغدغه ايشان به مسائل روز كشور و ثبت دغدغههاي خود و چهرههاي ماندگاري دارد كه در تريبونهاي رسمي كشور جايي ندارند. البته اين همه سينماي مستند ايران نيست. در زمانه جنگ و دفاع مقدس عدهاي از مستندسازان (حرفهاي و غيرحرفهاي) به ثبت لحظاتي پرداختند كه در آن نكبت و زشتيهاي جنگ با ايثار مردان و زناني در هم آميخت كه براي بقاي وطن، آرامش ملت، دور كردن دشمن از مرزها و تحقق آرمانهايشان از جان و مال خود گذشتند. برخي از اين فيلمها تبديل به سندهاي ماندگاري از آن روزگار و آن دلاوران شدند. دلاوراني كه منش، شجاعت، جسارت، ايمان، دوري از لذتهاي دنيوي، عدالتخواهي و برابريطلبيشان گاه چماقي بر سر مسوولاني ميشود كه انگار آن آدمها و آن روزگار را نديده يا اگر ديدهاند فراموش كردهاند. شايد به خاطر همين اتفاق است كه ارزش آن فيلمها و ساير فيلمهاي مستند بيش از پيش ضروري به نظر ميرسد. فيلمهاي مستند در كنار جلوههاي هنري و زيباييشناسانهاي كه دارند حتي اگر قصدشان فراهم كردن سرگرمي اوقات فراغت هم باشد در ذات خود ماموريت مهم ديگري هم دارند. ماموريتي كه در نوع اجتماعي و سياسياش در پي بهبود شرايط زندگي عادي و سياس مردم است. شايد به خاطر همين ويژگي است كه تماشاي برخي از اين فيلمها توسط افراد تصميمساز و تصميمگير و صاحب قدرت جامعه اهميت دارد. رخشان بنياعتماد كه علاوه بر فيلمهاي داستاني با دغدغههاي اجتماعي (نرگس، خارج از محدوده، زير پوست شهر، قصهها، گيلانه و...) فيلمهاي مستند خوبي هم دارد، در يكي از فيلمهايش (اين فيلمها را به كي نشون ميدين؟) بهطور ضمني به اهميت تماشاي برخي فيلمها توسط اين نفرات تاكيد ميكند. فيلمهايي كه پيش از آنكه به درد افراد درگير در مشكلات نمايش داده شده در فيلم بخورد انگار براي كساني ساخته شدهاند كه تصميمگيريهاي غلطشان يا مسووليتي كه دارند حكايت از نقش آنها در اين مشكلات دارد. مشكلاتي كه برخي فيلمسازان هنگام به تصوير كشيدن آنها وظيفه خود را در قبال مردم سرزمينشان، آثار باستاني كشور، مشكلات اجتماعي و فرهنگي نشان دادهاند و حال نوبت به كساني است كه بايد اين فيلمها را ببينند. آن هم با دقت! آن هم با صداقت! شكي نيست كه پيشفرضهاي سياسي و سعي در رهانيدن خود و همفكران از مسووليت ناملايماتي كه در بعضي فيلمها به نمايش در آمده ميتواند مانع از ارتباط موثر با اين آثار گردد. در چنين حالتي واقعيت به تصوير در آمده در اين فيلمها همانند تصاوير نمايش داده شده در فضاي مجازي براي عدهاي از سياستمداران دروغ و غيرواقعي به نظر ميرسد و ايشان به جاي درمان درد به توجيه اتفاق ميپردازند. عكسالعملي كه پاك كردن صورتمساله را به جاي حل آن در پي خواهد داشت. اميدوارم چنين نشود و در بين تصميمسازان و تصميمگيران پيدا و پنهان كشور علاقهمندان به سينماي مستند اجتماعي روز بهروز بيشتر شود و فيلمسازان نيز در ساخت چنين آثاري آزادي عمل بيشتري داشته باشند.