يادداشتي بر «شبِ گُرگي» رمان اسماعيل عباسي
حكايتِ زيستبوم
علي شروقي
جرد دايموند در كتاب «دنيا تا ديروز: آنچه از جوامع سنتي ميآموزيم»* با مطالعه جوانبي گوناگون از جوامع سنتي و شيوههاي مواجهه اين جوامع با مسائل و رويدادها و موقعيتهاي مختلف، نشان ميدهد كه چطور ميتوان در مواردي راهكارهايي را كه جوامع سنتي در زندگي و براي حل مشكلاتشان به كار ميبرند در جوامع امروزي نيز به كار بست و نتيجهاي مطلوب گرفت. دايموند در اين كتاب نشان ميدهد كه سنتهاي كهن را يكسره نميتوان منسوخ و به درد نخور دانست و بعضي از اين سنتها حاوي پيشنهادهايي براي انسان امروزند كه اگر آنها را بهكار ببريم، ميتوانيم بر برخي بحرانهاي امروزي فائق آييم و زندگي بهتري را براي خود و ديگران رقم بزنيم. اين همان پيامي است كه در رمان «شبِ گُرگي»، در قالب قصهاي ريشهدار در سنتها و اسطورههاي زيستبومِ طالقان، بيان شده است. پس «شبِ گُرگي» را چه بسا بهتر باشد از اين منظر بخوانيم تا صرفا از منظرِ قصهاي خيالي.
داستان «شبِ گُرگي» در روستايي به نام شهرآسا اتفاق ميافتد. ميدانِ ده و حول و حوشِ آن، چون صحنه تئاتري كه شخصيتها به آن وارد و از آن خارج ميشوند، عرصه اصلي رويدادهاي قصه است و آنچه بيرونِ ميدان اتفاق ميافتد، به جز صحنه مربوط به رهايي گرگ در پايان رمان، مربوط به گذشته است و آنچه شخصيتهاي رمان از گذشته به ياد ميآورند و رمان از طريق فلاشبك آنها را روايت ميكند. صحنه اصلي اما ميدان ده است و حول گرگي ميگردد كه به تله افتاده و به ميدان آورده شده و گويي قرار است كشته شود. گرگ محور و مركز ثقل رمان است و به عنوان عنصري تكرارشونده در خاطرات و گذشته تعدادي از شخصيتهاي رمان نيز حضور دارد. در «شبِ گُرگي»، علاوه بر ماجراي اصلي كه مربوط به گرگ است، بيشتر وقايع و خردهروايتها نيز به نحوي به گرگ پيوستهاند و البته در كنار خردهروايتهاي مربوط به گرگ، خردهروايتهايي عاشقانه نيز وجود دارند.
كشمكشِ اصلي قصه، بر سرِ سرنوشت گرگي است كه به تله افتاده و با پوزهاي خونين و در حالي كه عذاب ميكشد، در ميدانِ دِه به بند كشيده شده است. عدهاي با كشتهشدن اين گرگ موافقاند و عدهاي بيشتر مخالف. بحث درميگيرد و دست آخر قرار ميشود كه گروهي از مردهاي روستا در قهوهخانه شور كنند و تصميم بگيرند كه با گرگ چه بايد كرد. گلهداري كه گرگ بارها به گلهاش زده است، سردمدار طرفداران پروپاقرصِ كشتن گرگ است. در شوراي قهوهخانه اما تصميمي ديگر گرفته ميشود. گلهدارِ طرفدارِ كشتن گرگ اما مخفيانه با رييس پاسگاه تباني ميكند كه گرگ را ماموري با تير بزند و بعد بگويند سهوا اين اتفاق افتاده است. در اين ميان اما ماجرايي ديگر نيز در جريان است؛ زني به نام آتيه كه قابله قديمي روستاست، سالهاست دچار بيماري ناشي از ترسخوردگي است و به او گفتهاند براي غلبه بر اين بيماري بايد پستان مادهگرگي را لمس كند، يعني ترس را با هولي عظيمتر از ميان ببرد. زنانِ دِه دست بهكار ميشوند تا با رايزني، امكان اين كار را براي آتيه فراهم كنند. قرار ميشود قبل از خارج كردن گرگ از دِه، آتيه را بياورند كه پستان گرگ را لمس كند. آتيه اما درمييابد كه گرگ حامله است و همين رهايي گرگ را رقم ميزند. آتيه ميگويد بايد گرگ را آزاد كنند تا پيش بچههايش برود. پاسگاه موافقت نميكند اما مردم، پُشتِ آتيه و گرگ ميايستند و دست آخر زمينهاي براي فراري دادن گرگ مهيا ميشود.
اسماعيل عباسي در رمان «شب گرگي» نگرانيهاي انسان امروز در باب زيستبوم و از بين رفتن حياتوحش و گونههاي جانوري را در قالب قصه ديروز بيان كرده است تا بلكه تلنگري زده باشد و هشداري داده باشد به خطري بزرگ كه محيطزيست را تهديد ميكند و نيز نشان بدهد كه گاهي راهحل در رجعت به سنت و فولكلور و رسم و رسوم قديم است.
در «شبِ گُرگي» زنها با توسل به يك اصلِ اخلاقي قديمي موفق ميشوند وضعيت را به سودِ گرگ تغيير دهند و گرگ را از مرگ نجات دهند. اين كاري است كه مردان تحصيلكرده روستا نتوانسته بودند انجام دهند و نويسنده اينگونه خواننده را متوجه كارآمدي و رهاييبخشي بعضي سنتها و افسانهها و باورهاي ريشهدار در فرهنگ عامه ميكند و به خطري ديگر نيز هشدار ميدهد كه همان محو و انهدام و فراموشي آن سنتها و باورها و افسانههاست. از سوي ديگر «شبِ گُرگي» نقدي است به باورهاي قديمي غلط درباره حيوانات وحشي. بنابراين نسخهاي كه در اين رمان براي برونرفت از بحران زيستبوم ارايه ميشود، پيروي كوركورانه از همه رسوم و باورهاي كهن نيست. «شبِ گُرگي» رجعتي است به سنت براي يافتن نسخهاي كارآمد از رسوم قديم براي گرهگشايي از معضلات امروز و يادآوري ضرورتِ حفظ بعضي آداب و رسوم گذشته كه دستخوش فراموشي و نابودياند، حال آنكه ميتوانند امروز نيز براي برونرفت از بعضي بحرانها و مسائل به كار روند و نيز يادآوري ضرورتِ زدودن بعضي باورهاي كهن كه خرافياند و ويرانگر.
اين رمان همچنين از زنانگي و زايايي زنانه سخن ميگويد و از نقش موثرِ اين زايايي در نجات اقليم و زيستبوم و چه بسا رفع بحرانهاي ديگري كه جهانِ امروز با آنها درگير است. در اين ميان انتخابِ زني به نام «آتيه» به عنوان نجاتبخشِ مادهگرگِ آبستن، زني كه خود قابله است و تجسم زايايي و زاياندن، انتخابي است معنادار.
* اين كتاب اخيرا با ترجمه علي مجتهدزاده در بنگاه ترجمه و نشر كتاب پارسه منتشر شده است.