سلجوقيان و عباسيان
مرتضي ميرحسيني
سلجوقيان كه از شرق، احتمالا از تركستان به غرب سرازير شده بودند در مسير حركتشان امارت غزنوي را مغلوب كردند و خراسان را گرفتند. خاندانهاي محلي آنجا را تسليم و مطيع كردند و بعد با اشغال ري و همدان و كرمانشاه بر بخش وسيعي از ايران مسلط شدند. در ادامه آخرين بقاياي قدرتِ آلبويه در غرب ايران و عراق را از ميان برداشتند و به تاريخ ما سال 434 خورشيدي در چنين روزي (يا روزهايي) وارد بغداد، مركز جهان اسلام در آن روزگار شدند. خليفه عباسي دستور داد در مساجد شهر به نام امير سلجوقي، طغرل خطبه بخوانند و حداقل در آغاز و به ظاهر چنين به نظر ميرسيد كه تحولي به سود دستگاه خلافت روي داده است. زيرا خانداني تازه
-كه از مسلمان شدنشان مدت زيادي نميگذشت- با عقايد مذهبي نزديك به خليفه جاي خاندان بويه شيعهمذهب را گرفته بود و برخي ميگفتند روزهاي وهن و عسرت عباسيان سرانجام به پايان رسيده است. امير سلجوقي هم -پيش از رسيدن به بغداد- در نامههايش از ارادت به خليفه عباسي مينوشت و خودش را خادمي از خادمان درگاه او معرفي ميكرد. اما واقعيت چيز ديگري بود. در همان نخستين روزهاي ورود طغرل و سپاهيانش به بغداد، درگيريهايي در گوشه و كنار شهر روي داد و در يكي از آنها عده زيادي كشته و زخمي شدند. سپاهيان طغرل چند محله از محلات ثروتمند بغداد را غارت كردند و طلا و جواهرات موجود در آرامگاه خلفا را به يغما بردند. طغرل كه اين درگيري را -به درست يا غلط- توطئه هواداران آلبويه ميديد، خشونت بيشتري از خودش نشان داد و هر كدام از سركردگان سپاهش را بر محلهاي از محلات شهر مسلط كرد. آنان هم به جان مردم افتادند و به جاي ايجاد امنيت، به ناامني و هراس دامن زدند. اموال مردم عادي را چپاول كردند و عده زيادي را هم كشتند. چند بازار و چندصد خانه را هم ويران كردند. اعتراض خليفه عباسي را هم چندان جدي نگرفتند و دستور او براي آزاد كردن بزرگان شهر -كه با تصميم طغرل زنداني شده بودند- نصفهنيمه اجرا كردند. هر چند بعدتر يكي از دختران خاندان سلجوقي (برادرزاده طغرل) در حضور جمعي از خواص بغداد با خليفه ازدواج كرد، مشكلات ميان دو طرف همچنان پايدار ماند. ابوالقاسم فروزاني در كتاب «سلجوقيان، از آغاز تا فرجام» مينويسد: «مسلم است كه براي سلطان طغرل كه با تلاش بسيار و زحمات طاقتفرسا خليفه عباسي را از استيلاي آلبويه در عراق عرب رهايي بخشيد، شورشگران محلي را سركوب كرد، اوباش آشوبطلب و غارتگر را به جاي خود نشاند و قدرتمندان طرفدار خلافت فاطمي مصر را از ميان برداشت تنها زعامت روحاني خليفه قابل تحمل بود. از بررسي اقدامات طغرل و سياستهاي ياوران فكري ايرانياش ميتوان دريافت كه آنان بر اين عقيده بودند كه قدرت سلطنت به موازات قدرت روحاني خليفه قرار دارد و امور حكومتي فارغ از دخالتهاي خلافت، به عهده نهاد سلطنت است. بر اين اساس، محدود كردن قدرت دنيوي خليفه در راس برنامههاي طغرل و دستياران ايرانياش قرار داشت.» طغرل حتي -به تحريك وزير ايرانياش عميدالملك كندري- دست خليفه را از بيتالمال هم كوتاه كرد و «نانپارهاي» جلوي خليفه انداخت (نانپاره اصطلاحي است معادل با اقطاع، يعني واگذاري درآمد زمين به فردي كشوري يا لشكري). خليفهاي كه اميدوار بود با نجات از دست امير بويهي روزهاي بهتري را تجربه و حتي شايد قدرتش را دوباره احيا كند، عملا به جيرهخوار سلجوقيان -كه خودش هم در آغاز با آنان همراهي كرده بود- تبديل شد. به قول جان آرنولد «نيت افراد معمولا با نتايج عملي آن نيات همخواني ندارد.»