سياست خارجي
سخني با حاكميت
بنابراين فعال بودن ايران در سازمانها و نهادهاي جهاني و استفاده از ابزارهاي ديپلماتيك و آمادگي براي انجام مذاكره درباره همه مسائل مورد اختلاف، براي ايران هم منافع زيادي دارد.
سوم- ايران يك «دولت - ملت» است و اعتقادات ديني ما نقش جمهوري اسلامي را به سطح «امت اسلامي» تغيير نميدهد. مسلمانان در ميان دهها كشور پراكنده شدهاند و هركدام دولت و سرزمين خود را دارند و ما نه ميتوانيم و نه حق داريم در امور آنان مداخله كنيم. اعتقاد به همسرنوشتي نوع بشر و همبستگي انساني و اسلامي سخن درستي است اما هر كسي در اين امور به اندازه «توان»ش مسووليت دارد و نه به اندازه «آرمان» بلندش. بنابراين جمهوري اسلامي بايد آرمانهايي مثل حذف نظم ظالمانه حاكم بر جهان و ايجاد نظم نوين انقلابي يا ايجاد وحدت دولتها و مردم مسلمان يا دفع فتنه از عالم يا اخراج امريكا از منطقه يا تبديل كاخ سفيد به حسينيه يا محو اسراييل و موارد مشابه را به مثابه آرمانهايي بداند كه اكنون در دسترس نيستند ولو آنكه درست باشند. وقتي مقدمات تحقق چنين اهدافي فراهم نيست، چرا بايد برايش هزينه كنيد؟
چهارم- دنياي سياست با اخلاق اداره نميشود و صاحبان قدرت براساس مباني اخلاقي عمل نميكنند. حتي ما كه مدعي پيريزي اخلاق در مناسبات جهاني هستيم در عمل به منافع ملي خود پايبنديم و بسياري از اصول اخلاقي را ناديده ميگيريم. از من نخواهيد مثال و نمونه بياورم كه فراوان است. درباره عملكرد ديگر دولتها هم قضاوت اخلاقي نبايد كرد. موضوع رابطه با امريكا را بايد براي تامين منافع ملي و از موضع اقتدار حل كرد و اين شدني است. قرار نيست ما به دوستان يكديگر تبديل شويم و سياست مشابهي در پيش بگيريم و منافع يكساني داشته باشيم اما هيچكدام از اين موارد دليل قطع رابطه هميشگي ميان ايران و امريكا نيست. حتي اگر بخواهيم شر اين كشور را از سر ملت دفع كنيم و تحريم و فشارهاي اين كشور را كاهش دهيم، با داشتن رابطه بهتر به هدفمان ميرسيم. روزگاري من هم معتقد بودم قطع رابطه ميان ايران و امريكا، مرز ايدئولوژيك جمهوري اسلامي با استكبار است اما به دلايل زيادي اكنون چنين اعتقادي ندارم.
پنجم- موارد همكاري ميان ايران و امريكا كم نيست و همسويي منافع ما هم در اموري قابل بررسي است. مگر براي حذف طالبان ميان ايران و امريكا همكاري صورت نگرفت؟ در مقطع مداخله نظامي امريكا عليه صدام، جمهوري اسلامي و نيروهاي طرفدار ايران كاملا با ارتش امريكا همكاري و سهم خودشان را در آينده عراق تثبيت كردند. در جنگ با داعش، نيروهاي تحت امر شهيد سليماني در عمل نيروي پياده يك ائتلاف بزرگ بودند كه بمباران هوايي آن را ارتش امريكا و متحدانش برعهده داشتند. اگر عزم سياسي مقامات ايران به عاديسازي روابط دو كشور تعلق بگيرد آنگاه عرصه همكاري اقتصادي و علمي و صنعتي و حتي سياسي ميان دو كشور گستردهتر خواهد شد. حضور بخش خصوصي امريكا در بخشهايي از اقتصاد كشور ما نه به معناي سازش و خيانت است و نه تاييد اقدامات خلاف اين كشور در دنيا. در عين حال مرتبط شدن منافع امريكا با منافع ايران منجر به كم شدن دشمني اين كشور ميشود و راه همكاري ايران با ديگر كشورها را هم باز ميكند؛ كشورهايي كه از ترس تحريم امريكا الان با ما همكاري نميكنند.
ششم- چه كسي به ما ماموريت اصلاح همه جهان را داده است درحاليكه قادر به اصلاح وضعيت خودمان هم نيستيم؟ قابل قبول است مدعي مديريت جهاني بشويم درحاليكه به قول امام از اداره يك نانوايي هم عاجزيم؟ به اين واقعيت بايد تسليم بشويم كه جمهوري اسلامي هيچ تافته جدابافتهاي نيست و در بسياري از حوزهها وضعيتش از ميانگين جهاني بدتر است و حق ندارد ادعاهايي را مطرح كند كه اهليت آن را در درون به اثبات نرسانده است. اگر جمهوري اسلامي در درون موفق بود و ميتوانست نمونهاي قابل ارايه براي همه جهان باشد، شايد اين حق را پيدا ميكرد كه مطالبهگري كند اما اكنون بهتر است به درون توجه كند و بهبود معيشت مردم و توسعه و پيشرفت كشور را در اولويت قرار بدهد و خيلي به اصلاح اوضاع كواكب نپردازد. آن سياست خارجي موفق است كه ادامه سياست داخلي نظام باشد.
هفتم- منابع قدرت جهاني تغيير كرده است. امروزه با زور نظامي نميتوانيم حرف خودمان را به كرسي بنشانيم. اين سخن به معناي نفي توان نظامي بازدارنده نيست اما هيچ اقدام نظامي پيشدستانه ما را به اهداف مهم در حوزه سياست خارجي نخواهد رساند. قدرت اقتصادي امروز حرف اول را در جهان ميزند و اين را تجربه بسياري از كشورها تاييد ميكند. جمهوري اسلامي بايد در يك دوره زماني سه تا چهار دهه آينده به فكر پيشرفت اقتصادي و صنعتي و علمي باشد و براي اين كار زمان بخرد و در گام اول از انزوا و تحريم خود را برهاند. پيگيري اين سياست اصلا به معناي خداحافظي با آرمانهاي انقلاب نيست ولي به معناي اولويت دادن به آن دسته از آرمانهاي انقلاب است كه نفع آن در درجه نخست متوجه مردم كشورمان ميشود.
هشتم- بازگشت به مردم، احياي جمهوريت نظام، افزايش رضايتمندي مردم و كاهش شكاف دولت - ملت، بزرگترين سرمايه جمهوري اسلامي در عرصه سياست خارجي است. تمام اميد دشمنان ملت در توسل به تحريم، همين واقعيت تلخ است كه مردم از حكومت فاصله گرفتهاند و دشمنان اميدوارند كه اين فشارها منجر به سقوط اساس نظام سياسي ايران شود. اگر مردمسالاري ديني در ايران تحقق پيدا كند حتما از حجم دشمني خارجي كم ميشود و ايران ميتواند الگوي ملتهاي ديگر هم باشد. ادامه دارد