ابعاد يك حضور و رد صلاحيت- ۲
عباس عبدي
پس چرا لاريجاني نامزد شد؟ به نظر بنده پاسخ به اين پرسش نشان ميدهد كه چرا او تا اين حد پيگير علل رد صلاحيت خود بود و حتي استعفاي صادق لاريجاني نيز در اين چارچوب قابل فهم خواهد شد. بهطور كلي آخرين شانس لاريجاني براي حضور در عرصه سياسي ايران، حضور در اين انتخابات بود تا با اعلام صلاحيت او براي حضور در انتخابات، نه فقط او، بلكه جناح اصولگراي سنتي بتواند خود را نشان دهد، زيرا نداشتن نامزد انتخاباتي برجسته از سوي اين جناح به منزله پايان حضور آنان بود. همانگونه كه آقاي حجاريان هم درباره شعار «اصلاحطلب، اصولگرا، ديگه تمومه ماجرا» ميگويد، اين شعار براي اولينبار از سوي جناح انقلابي! حكومت پيگيري شد. و در آخرين مرحله با حذف هر دو جناح از عرصه انتخابات گام پاياني را براي اجرايي شدن اين شعار برداشتند. اين طرح در انتخابات ۱۴۰۰ عليه اصلاحطلبان موفقيت كامل نداشت. زيرا بخش اصلي آنان كليت انتخابات را به چالش كشيده و از شركت در آن كنار كشيدند. البته اين نيز روغن ريخته نذر امامزاده بود، چون اغلب مردم مستقل از اصلاحطلبان نيز چنين ميكردند.
ولي اصولگرايان سنتي قادر به اجراي اين سياست نبودند، يا حداقل هنوز به اين مرحله نرسيدهاند. پس اگر در انتخابات نامزد نميداشتند و از سوي ديگر با حداكثر توان مردم را به حضور انتخاباتي تشويق نميكردند، با دستان خود گور سياسي خود را ميكندند. پس چارهاي نداشتند كه براي اين امر نامزدي را معرفي كنند و هيچكس بهتر از لاريجاني نبود. او نيز انگيزه داشت كه با اين حضور بتواند همزمان احياگري سياسي خود و جناح اصولگراي سنتي را آغاز كند و خودش نيز در راس اين جريان قرار گيرد.
ولي جناح راديكال متوجه اين حركت شد، در نتيجه بدل زد و او را رد صلاحيت كردند. هر رد صلاحيتي يك معناي خاص دارد. مثلا رد صلاحيت سال ۱۳۹۲ آقاي هاشمي هيچ معناي بدي براي او نداشت، لذا در ظاهر خيلي راحت آن را پذيرفت و حتي دنبال انتشار رسمي علل آن نيز نرفت، چون علتي را كه مردم و جامعه پذيرفتند، بهترين حالت براي او بود، يعني ترس از رايآوري او علت ردصلاحيت تلقي شد. پس چه دليلي دارد كه علتيابي شود؟ چه علتي بهتر از اين؟ ولي اين مساله براي لاريجاني مطرح نبود، چون كسي شانسي براي انتخاب شدن او قايل نبود كه بخواهند او را به اين دليل رد صلاحيت كنند. به علاوه رد صلاحيت او تقريبا غيرمحتمل تصور ميشد، زيرا با سابقه مديريتي او و مجموع مسائلي كه مطرح بود، احتمال اندكي هم داده نميشد كه او رد شود. او وزير، دو دوره رييس صداوسيما، سه دوره رييس مجلس و همزمان عضو سران قوا، همهكاره شوراي عالي امنيت ملي و در بيشتر شوراهاي اصلي كشور و مجمع تشخيص عضو بوده، منصوب و مشاور رهبري است!! چگونه ميتوان او را رد كرد، هنگامي كه هيچ شانسي هم ندارد؟ از همه مهمتر برادرش عضو شوراي نگهبان است و از همه جزييات پرونده او مطلع خواهد بود، چگونه ميتوان پنهانكاري كرد؟ به نظرم براي انقلابيون رد صلاحيت او ارزش آن را داشت، حتي اگر در بالاترين سطوح هم اظهار تعجب و مخالفت ميشد. تنها يك نكته پيشبيني نشده بود و اينكه مجبور شوند علل رد صلاحيت او را بگويند. هنگامي هم كه مجبور به اين كار شدند، با محرمانه كردن غيرمنطقي نامه، او را از انتشارش منع كردند، و اين عجيبترين رفتاري است كه از نهادي سر ميزند! تا حالا همواره مدعي بودند كه براي حفظ آبروي اشخاص علت رد صلاحيت را نميگوييم، حالا كه گفتهاند، مدعي شدند كه محرمانه است، حق انتشار نداري!!
خيلي روشن است كه شوراي نگهبان نميتواند از انتشار اين نامه شكايت كند، چون بايد بگويد چرا آن را محرمانه كرده و انتشار آن چه زياني به اين نهاد وارد كرده است؟ اگر اين تصميم مطابق ادعاي سخنگوي شوراي نگهبان كارشناسي و بدون سوگيري سياسي است چرا بايد از انتشار آن ناراحت بود؟ اين نحوه رفتار اوج پنهانكاري و فقدان اعتماد به نفس يك نهاد حقوقي را آشكار ميكند، نهادي كه همه كارهايش بايد شفاف باشد. ولي در هر حال آقاي لاريجاني توانست اين موج را به شوراي نگهبان و انگيزهاي كه در پس ردصلاحيتش بود، برگرداند. چگونه؟ براي اين بايد جزييات اين نامه را مرور كرد كه به برخي از آنها اشاره ميشود. (ادامه دارد)