• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5110 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۷ دي

حوصله‌هاي سررفته

محمد خيرآبادي

دخترم مي‌گويد «حوصله‌ام سر رفته.» به چهره‌اش نگاه مي‌كنم. منظورش دقيقا اين نيست كه حوصله‌اش سر رفته. مي‌تواند گرسنه باشد. يا شايد هم گرسنه نيست و فقط دلش مي‌خواهد به خوردن تنقلاتي، چيزي مثل آدامس، پاستيل يا چوب‌شور مشغول شود. شايد خسته است و حوصله هيچ كاري ندارد و نياز است كمي دراز بكشد و چشم‌هايش را ببندد. شايد يك خواب كوتاه عصرگاهي او را سر حال بياورد. اما خوب كه دقت مي‌كنم چيزهاي بيشتري دستگيرم مي‌شود. يكي، دو تا سوال ساده ازش مي‌پرسم و جواب‌هايي مي‌دهد كه مسير ذهني‌ام را به كلي عوض مي‌كند. تازه مي‌فهمم منظورش از «حوصله‌ام سررفته» چيست. منظورش اين است كه به يك بازي پيچيده‌تر و سطح بالاتر از بازي‌هاي معمول و هميشگي‌اش احتياج دارد. بازي‌اي كه بتواند توانايي‌هايش را به چالش بكشد. چيزي كه بلد نباشد و بعد از آن بتواند به خودش بگويد «حالا اين را هم بلدم». يك بازي جديد كه بايد در آن قواعدي نو ياد گرفت و چند بار و چند دست بازي كرد تا در آن راه افتاد. به‌طور كلي منظورش اين است كه «من را به دنياي خودتان راه بدهيد تا خودم را با گوشه‌اي از آن دنياي پيچيده و سخت سرگرم كنم.» همين دنيايي كه براي ما پر است از ملال و تكرار و كارهاي روتين، براي او درياي چالش است و كارهاي نو و بازي‌هاي جديد. بازي جديد براي بچه‌ها منشأ احساس رشد، ترقي و حركت رو به جلو است. ما همه نياز داريم كه هرروز احساس كنيم بهتر مي‌شويم. اينكه حال‌مان خوب نيست و دچاريم به حوصله‌هاي سررفته، يك دليلش همين است كه اين احساس «بهتر شدن» را در خود اندازه نمي‌گيريم. امروز ميزان آن را با روز قبل مقايسه نمي‌كنيم. بعد از چند ماه و چند سال كه به كارهايي تكراري و يكنواخت مشغول بوديم، يك‌دفعه سر بلند مي‌كنيم و از خودمان، همسرمان، دوست‌مان و از مشاورمان مي‌پرسيم «چرا حالم خوب نيست؟». چرا بايد خوب باشد؟! در اين چند ماه و چند سال چه كار جديدي ياد گرفتيم؟ دست و ذهن‌مان را با چه هنر جديدي آشنا كرديم؟ ما هم وقتي حوصله‌مان سر مي‌رود به چالش نياز داريم. چالشي كه توانايي‌هاي‌مان را بهبود ببخشد و چيزي را در ما شكوفا كند. چالشي كه به ما كمك كند احساس كنيم از روز قبل بهتريم. سرگرمي‌هاي معمول مثل ديدن تلويزيون و خوردن خوراكي و چرخيدن در بازار سرابي است كه چند لحظه و چند ساعت نهايتا حال ما را خوب مي‌كند، به‌طور موقتي احساس «حوصله سررفتن» را رفع مي‌كند، اما براي پديد آوردن احساس «رو به جلو بودن» در ما، ناتوان است. درجا زدن براي ما ملال‌انگيز است. اگر احساس كنيم كاري را كه پيش از اين از عهده‌اش برنمي‌آمديم، حالا مي‌توانيم انجام دهيم، ملال از بين خواهد رفت و به همين دليل بازي، كار و هنر، مهم‌ترين سرچشمه‌هاي غناي دروني و لذت‌هاي ذهني‌اند، حتي بازي‌هاي حركتي و كارها و هنرهاي يدي. چون ما را مجهز مي‌كنند به اين احساس لذت‌بخش كه «من رو به بهبودم» و به قول شوپنهاور «كسي كه غناي دروني داشته باشد از جهان بيرون به چيزي نياز ندارد جز هديه‌اي سلبي، يعني فراغت»

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون