سيبيتي و درمان جامعه ايراني
محمد هاشمي
آغازين سخن: احتمالا شمار زيادي از مخاطبان اين نوشتار، با واژه سيبيتي (Cognitive Behavioral Therapy) برخورد داشتهاند. در اين فرصت قصد دارم اين روش درمانِ شناختي را از كاركرد درمان فردي به كاركرد درمان اجتماعي تعميم دهم. از ديدگاه جامعهشناختي، جامعه پيكرهاي انساني است كه اعضاي آن داراي تعامل پايدار و منطقي باشند و از نظر جغرافياي زمان و مكان، جغرافياي سياسي يا جغرافياي فرهنگي با يكديگر وجوه اشتراك داشته باشند. اين گروه به عنوان يك كل واحد، با وجود تمام تضادها و تمايزات درونپيكري، در تعامل با يكديگر به تعريف واحدي از هنجارها و ناهنجارها فارغ از درست يا نادرست بودن ميرسد، كه رفتار اجتماعي اعضاي آن جامعه را شكل ميدهد. اما در مقاطعي ممكن است در يك جامعه رفتارهاي ناهنجار و غير عقلاني فرهنگي، اجتماعي يا سياسي شكل گيرد. چه عواملي در شكلگيري اين واكنشهاي غير عقلاني نقش دارند؟ و چگونه ميتوان از روش «رفتاردرماني شناختي» براي درمان جامعه ايراني كنوني استفاده كرد؟ در دهههاي اخير نوعي رواندرمانگري بر اساس شناخت ريشه رفتارهاي ناهنجار فرد، به گونهاي روشمند، مستقيم و هدفمدار شكل گرفته است. سيبيتي يا همان «رفتاردرماني شناختي» جنبهاي بسيار پُركاربرد و عملگرايانه دارد. اما يك ويژگي منحصربهفرد در اين روشِ درماني قابل تأمل است؛ بر خلاف ديگر شيوههاي درماني روانكاوانه مانند كشف ريشههاي بنيادينِ منجر به اختلالات رفتاري، سيبيتي بر «امروز و زمان حال» تمركز دارد. با توجه به جنبه عملگرايانه «رفتاردرماني شناختي» و البته تأكيد آن بر لحظه حال، هم رواندرمانگر و هم درمانشونده شروع ميكنند به تجربه كردن روشهايي كه پاسخ مناسبي براي ناهنجاريهاي رفتاري شخص، بر اساس شخصيتِ منحصربهفرد او داشته باشد. هدف محوري اين كنشگري، بهبود واكنشهاي غير عقلاني فرد، در كوتاهترين زمان ممكن است. پس فرد بايستي زندگي روزانه خود را با محوريت آنچه او را آزار ميدهد و سبب ايجاد ناهنجاريهاي رفتارياش ميشود زيرنظر بگيرد. درست همينجاست كه ماجراي جامعهشناختي ما نيز آغاز ميشود.
تفسير روياها و آرزوها: يكي از مواردي كه براي برخي افراد پيش ميآيد...
ساختن و پروراندن يك يا چند جهانِ رويايي به موازات دنياي واقعي اطراف است؛ دنياي واقعي كه البته پُر از تنش و ناگواري و پيچيدگيهاي بيجواب است. به نظر ميرسد كه شخص گاهي براي رهايي از مواجهه با آنچه در دنياي واقعي او را آزار ميدهد، به آن جهان رويايي موازي پناه ميبرد تا به آرامش ذهني برسد. اما اين جهانهاي موازي بهطور اتفاقي شكل نگرفته است، و تمام جزييات آن ساخته و پرداخته ذهن شخص است. بنابراين تحليل اين جهانهاي موازي ميتواند تا حد زيادي در جلسات «رفتاردرماني شناختي» موثر باشد. نكته كليدي در تفسير اين پديده آن است كه اين جهانهاي موازي چنان ساخته ميشوند كه هرآنچه در دنياي واقعي مطلوب باشد و نيست، در آن جهان هست، و هرآنچه در دنياي واقعي نميبايست باشد و هست، در آن يكي نيست. در واقع شخص براي فرار از ناملايمات اطرافش جهاني ساخته است كه در آن هست آنچه بايد باشد، و نيست آنچه نبايد باشد. تفسير روياها ميتواند به درمانگر و درمانشونده كمك كند تا روي آنچه سبب ناگواري و نارضايتي از دنياي اطراف ميشود، تمركز كنند. از ديدگاه جامعهشناختي نيز در دفاع از شيوه «رفتاردرماني شناختي» مناسب ميدانم به جاي آنكه تاريخ را از ابتدا هم بزنيم و به دنبال ريشههاي بنيادينِ مشكلات رفتاري جامعه باشيم، روي «امروز و اكنون» تمركز كنيم؛ به گونهاي روشمند، مستقيم و هدفمدار. بنابراين براي درك بهتر از ناهنجاريهاي رفتاري جامعه ايراني امروز، ميتوان براي كشف دلايل اين موضوع از روش «تحليل و تفسير روياهاي جمعي» كمك گرفت. روياي ايراني: اين كاربرد از مفهوم رويا، كم و بيش دو تعبير غالب در سرزمينهاي مختلف و نزد جوامع متفاوت دارد. يكي تصوير و تجسمي از آيندهاي روشن را ميسازد كه رسيدن به آن، تبديل به يك باور ملي شده است. و ديگري، تصويري مبهم و مهآلود از گذشتهاي است كه خمار ميكند و تسكين ميبخشد. به نظر ميرسد كه جامعه ايراني سالهاست گرفتار تصوير دوم شده است. در يك «رفتاردرماني شناختي» عملگرايانه، گام نخست اين است كه دريابيم چه چيزي چنين ناهنجاري رفتاري را در جامعه ايراني امروز سبب شده است. اكنون «روياي ايراني» نيازمند يك تفسير روشمند است. براي درك بهتر صورت مساله، مناسبترين گزينه آن است كه از مصاديق كمك بگيريم. مثال اينگونه روياهاي ايراني كه منجر به رفتارهاي غير عقلاني ميشود كم نيست. در بخش دوم اين نوشتار قصد دارم به كمك «رفتاردرماني شناختي» به تحليل مصاديقي از روياهاي جامعه ايراني امروز بپردازم كه مشخصاً بيش از ساير مصاديق، مشهود و مشهور است؛ افسانه كورش كبير، ديكتاتوري رضا شاهي، و ناسيوناليسم فردوسي. فراموش نكنيم كه تفسير «روياي ايراني» صرفاً گام نخست از مجموعه اقدامات «رفتاردرماني شناختي» در درمان رفتارهاي ناهنجار جمعي است، و در اين نوشتار بنا نيست كه از آن فراتر برويم.