تهديد رابطه نامتوازن
اين همه سوابق ناخوشايند در تاريخ كشور ما دارد، اين بياعتمادي باز هم ادامه خواهد داشت. تفاوتي نميكند چه كسي در روسيه حاكم باشد، چراكه روسيه منافع ملي دارد كه هر كسي در روسيه حاكم باشد خودش را موظف ميداند اين منافع را دنبال كند. در زمان تزاري هم اگر قراردادهاي گلستان و تركمنچاي به ايران تحميل شد، آن زمان هم روسها برمبناي منافع ملي خودشان اين توافقها را نوشته بودند. در دوران فعلي هم اگر در مساله خزر با مسكو مشكلي داريم، يا در موضوع اجراي پروژههايي كه توسط روسها مديريت ميشود يا در تعارض منافع در كشورهاي همسايه مشترك مشكلاتي وجود دارد، باز هم عامل آن همان منافع ملي است كه دولت روسيه براي خود قائل ميشود. من به شخصه نميتوانم بين سياست روسيه تزاري، شوروي و فدراسيون روسيه در مقابل ايران تفاوتي تصور كنم. تفاوت ميان اشخاصي كه در اين دورهها حاكم بودند وجود دارد، اما منافع ملي روسيه ثابت مانده است و هر حاكمتي تلاش ميكند كه منافع ملي خود را تامين كند. علاوه بر اينها، در دوره كنوني جمهوري فدراتيو روسيه، يكسري تفاوتها در ديدگاههاي تهران و مسكو در مسائل منطقهاي و بينالمللي وجود دارد كه ميتواند در روابط ما مشكل ايجاد كند. براي مثال در شرايطي كه ايران، اسراييل را به رسميت نميشناسد، روسيه يكي از پيشرفتهترين روابط را با اسراييل دارد و از قبل اين رابطه است كه در منطقه خودش را نشان ميدهد. اينجا تعارض منافع تهران و روسيه جدي ميشود و ما نميتوانيم ولاديمير پوتين، رييسجمهور روسيه را وادار كنيم كه چون ميخواهد با ما رفاقت كند، از فلان منفعتش دست بردارد. نه چنين توصيهاي از ما صورت ميگيرد و نه اگر چنين توصيهاي انجام شود، او جدي ميگيرد و به آن عمل ميكند. ما بايد وزن خودمان را نزد روسيه و وزن روسيه را نزد خودمان به درستي بشناسيم و تلاش كنيم كه اين ديوار بياعتمادي را -هر اندازه كه ميشود- كوتاه كنيم. از همه مهمتر اين است كه ضرورت دارد براي روابطمان با روسيه يك تعريف مشخص داشته باشيم. بايد بدانيم كه از اين روسيه، با تمام ويژگيهايي كه برشمرده شد چه انتظاراتي ميتوان داشت؟ يكسري انتظارات ممكن است در ذهن سياستگذاران ما باشد كه اساسا دست نيافتني است و بيجهت روي آن سرمايهگذاري ميشود. مثلا در گذشته برخي فكر ميكردند اگر پرونده ما به شوراي امنيت برود، روسيه قطعنامههاي ضد ايراني را وتو ميكند، اما واقعيت اين شد كه نه تنها روسيه قطعنامهها را وتو نكرد، بلكه از جلسه هم غيبت نكرد و حتي در جلسه راي ممتنع هم نداد. ما بايد شناخت دقيقي از روابط داشته باشيم و برمبناي اين شناخت خواستههاي معقولي تعريف كنيم و به دنبال عملي كردن اين خواستههاي واقعگرايانه برويم. بايد از بزرگنمايي كردن روابطمان به صرف اينكه طرفمان يك كشور بزرگ است به جد خودداري كنيم. آن كشور بزرگ است، اما همه بزرگي آن كشور مصروف ما نميشود. بايد مواظب باشيم جاهايي كه منافع ما ممكن است درگير شود، از سوي شريك خارجي صرف معامله با ديگر قدرتها نشود، اينگونه نباشد كه آنها از ما چيزي بگيرند و به ديگران بفروشند. اين ديدگاه بين ايران و روسيه متقابل است، روسها ميگويند كه ايرانيها از ما در روابطشان با ديگر كشورها استفاده ابزاري ميكنند و ما هم به همچنين، اما درست اين است كه هر طرفي از اين اقدامات خودداري كند. در تصور مسكو از سياست خارجي ايران اين ايراد وجود دارد كه اگر امكان سفر براي سيدابراهيم رييسي به يك كشور بزرگ و پيشرفته ديگر وجود داشت، به مسكو سفر نميكرد و الان كه چهار، پنج ماه بعد از رياستجمهورياش به مسكو سفر ميكند، مفهومش اين است كه احساس نيازي وجود دارد. ما بايد به روسها بفهمانيم كه اگر هم احساس نيازي وجود دارد، نياز به گسترش روابط دوجانبه است، نه اينكه چون مشكلاتي براي ايران در سطح بينالمللي وجود دارد به روسيه روي آورده باشد. بايد به آنها بفهمانيم هر زماني هر اتفاقي در عرصه بينالمللي رخ دهد، ايران روابط دوجانبهاش را حفظ ميكند و نه ايران اين روابط را خرج روابط با ديگران ميكند و نه شما حق داريد چنين كاري بكنيد. اين نوع ارتباط به ويژه با يك كشور بزرگ و قدرتمند، ظرافتها و پيچيدگيهاي خاص خودش را دارد. روسيه ديپلماتهاي بسيار برجستهاي دارد. سرگئي لاوروف كه امروز وزير امورخارجه است، نزديك به 30 سال پيش كه من در اين كشور ماموريت داشتم، يك ديپلمات بلندپايه و معاون بينالملل وزير خارجه بود. ديپلماتهاي روسيه بسيار كاركشته هستند و در مذاكرات بينالمللي ميتوانند به نفع كشورشان از تواناييهاي خود بهرهبرداري كنند. در نتيجه ما هم بايد ديپلماتهاي باتجربه و كاركشتهاي داشته باشيم تا در مذاكرات اجازه ندهيم اتفاقهاي ناخوشايندي رخ بدهد.