نگاهي به مجموعه شعر «اتاقش اقيانوس» سروده مجتبي ويسي
گاهي دريا در ملوان غرق ميشود
قباد حيدر
مجموعه شعر «اتاقش اقيانوس» اثر مجتبي ويسي به تازگي از سوي نشر ثالث منتشر شد. مجموعهاي كه عنوان فرعي آن «شعرخوانيهاي پيرِ بري» است.
«امروز آب است / در هوا / آبها/ ايستادهاند/ و كشتي شناور است در آسمان»
«تو اينجا چه ميكني؟! تويي كه ناهمساني!»
«از درونت شعر را بگذران/ به هنر برس/ آن معرفت صادق/ اصيلِ خاموش »...
اينها گرتههاي كوتاهي است از اقيانوسي از كلمات كه در 123 صفحه از مجموعه شعر «اتاقش اقيانوس» گنجانده شده است.
وقتي ملوان در اتاقش به دنيا باز ميگردد و آن اتفاق بزرگ رخ ميدهد، نوستالژي يادها و پردازش همواره خويشتن در خود اكنون و خود گذشتهاي كه آمده و رفته است آنچه ميتوانيم با توسل به اين بسامد ذهني شاعر «عمر» نام بگذاريم. در اين بين زيستن شاعران ميتواند غبطهبرانگيز باشد. شاعري كه ميتواند در زواياي مختلف يك اتفاق يا پديده بزيد و تاويلهاي متفاوتي ارايه بدهد.
مجتبي ويسي دريا را تجربه كرده و غربت در اتاق شور و تلخ دريا را تا اتاق اكنون خود. او بيش از ما ديده، بايد اعتراف كرد. در گذشته نيز دريانوردان قصهگويان اقوام خود بودند. با حكايات اعجابانگيزي كه در سفرها با آنها برخورد ميكردند و ايل و تبار با حيرت به خاطرات آنان گوش ميسپردند.
اوليس هنگام بازگشت از تروا به كاشانه خود، شگفتانگيزترين افسانهها را همراه ميآورد. هر ملوان بهزعم من اوليسي است كه ساعتها و روزها امواج نقرهفام و جيوهگون دريا را به نظاره نشسته است. شاعر در اين اثر به زباني روايي و منحصر به خود دست يافته كه علاوه بر محتواي روايتگر، فاصله عمق و ارتفاع كلمه و زبان بسيار شمرده و بجا به كار گرفته شده است. در انتخاب واژهها در مصارع نشانهاي از تصنع ديده نميشود. هر قطعه شعر بيگمان حكايت كوتاهي است از رسيدن، ديدن، عشق ورزيدن و بدرود گفتنهاي مكرر. اين مجموعه شعر مرا به ياد شخصيت ناخداي ماجراجوي رمان «مسيح باز مصلوب» نيكوس كازانتزاكيس مياندازد؛ ناخدايي كه در هر جزيره معشوقهاي داشت؛ دريانوردي همواره در گذر از ماجراهاي دريا و جزاير غريب. او در هنگام مرگ در پاسخ كشيش كه ميپرسد زندگي را با اين همه ماجرا چگونه ديدهاي؟ ميگويد: احساس ميكنم پركاهي بودهام بر اقيانوس!
اشعار مجتبي ويسي در اين اثر بيگمان ما را با شگفتيهاي دروني و بيروني ملواني آشنا ميكند كه برشي از زيستن مواج زندگي را تجربه كرده است. تقابل مظاهر صنعتي در شناوري كه منگ و مشنگ بر دريا ميراند، بيآنكه برايش جاده و ريل و دريا تفاوتي داشته باشد. زمختي فولاد و بويلر، كمپرسور و قطعات صنعتي در برابر احساس لطيف و پررنگ آدمي در جايجاي اشعار ويسي به چشم ميخورد.
«برخورد فولاد كه تا مرز فرياد ميرفت/ و آن وقت آب ميآمد/ روغن/ تا خنك/ تا نگذارد بگدازند و غول؟/ چشم بر هم نميگذاشت در دريا/ شبانهروز ميرفت/ تا تنهاش سنگين...»
جهان و تمامي پديدههايش ابزار برآورد احساس آدمي است؛ سرعت، قدرت، سلاح، قطار، اينترنت، جنگل و رود، همگي در خدمت نگاه و آرزوي رسيدن انسانند و سهم ملوانان و سياحان همواره بيش از ديگر آدميان بوده و هست.
در بسياري از قطعات مخاطب دوم شخص است؛ مخاطبي كه مورد سوال قرار ميگيرد كه آيا به خاطر داري؟
«در كوبه نو نوار شدي/ جامههاي پيشين را رها كردي/ و يك دل سير/ در رنگهاي مكاشفه شناور گشتي/ كاپيتان گفت: /: oh. You have cheged beyond recognition! / (آنقدر عوض شدهاي كه آدم تو را نميشناسد!)»
براي رسيدن به عمق سرودههاي مجتبي ويسي بايد صداي امواج را شنيد و شتكهاي آب اقيانوس را بر پوست احساس كرد و لحظه ورود جواني كه به قصد نگاه به انسانها دل به درياهاي ناديده و ناشنيده و نامريي زده است. قطعا هنوز مرغان دريايي بسياري از او ياد ميكنند. مرغان دريايي كه نميدانستند روزي در اشعار ويسي ماندگار خواهند شد؛ بر شانهاش و در خشكيها.
هنگام هجوم «سي سك» بر دل ميتوان معناي آشوب را دريافت: سي سك يعني دريازدگي .
-هنوز نشده بودي/ نميدانستي!/ گيج ميان اشيا/ دستگاهها/ منگ در موتورخانه!/ در درون/ چنگهايي/ معده را ميخراشيدند/ رودهها را/ رنگ پريدهتر.../ در آن يك ساعت/ در كشتي/ گهواره شده بود/ تاب ميخورد/ ...»
زبان سرودهها بيتكلف است؛ شاعر به دور از مدها و مودهاي زباني - چونان رفتار بسياري ديگر از شعرا- آگاهانه از پاساژهاي تصنعي دوري گزيده و در بيشتر موارد ميتوان هر سروده را واگويهاي صادقانه با خود پنداشت:
«در پوسان/ آن اولين بندر فرود/ به شب/ در بحبوحه زبان/ با تني آميختي/ كه تاوانش اندوه صبحگاهي بود/ و چه بندري!»
و در سرودهاي ديگر:
«و مارسي از روزهايت نميرود/ دوازده ساعت يك پشت/ شهر را پياده رفتي: اين خيابانها را/ كجا/ كي/ ديدهام/ خواهم ديد؟»
و شايد مجتبي ويسي همان زيباترين غريق دنياست كه پا به خشكي سترون ما گذاشته است. اين نوشته به قصد نقد نوشته نشده؛ به قصد همراه شدن و لذت بردن از روايات گفته شده توسط ملواني است كه شاعرانه و آگاهانه، جوانانه و عاشقانه، درياها را درنورديده، درياهاي پر راز و رمز را كه نهنگهاي عظيمش تنها در حل جداول عظيمند؛ اما براي مرد دريا شايد آميبهاي كوچكي هستند كه در دريا گم شدهاند. بايد اذعان كرد اشاره ظريف و بيهياهوي شاعر به بعضي از اتفاقات در اين اثر تحسينبرانگيز است.
«در «رزاريو» به ازاي هر نوشيدني / حلقهاي در دست ميكردند/ و سالن/ از نگاه و خنده / از وانموده پر بود/ در رزاريو ماه تا صبح سي دلار بود ...»
اين اثر پنجمين دفتر شعر مجتبي ويسي است. شاعر و مترجمي پركار كه سالهاست پا به خشكي گذاشته و دريايي دور به صخرههاي شعر و وجودش سر ميكوبد.