مرگ لنین
مرتضی میرحسینی
مطبوعات شوروی خبر وخامت حال لنین را منتشر نمیکردند و به مردم نمیگفتند که ريیس حکومت رو به مرگ است. نه فقط از بدی حالش چیزی نمینوشتند که هر روز گزارش میدادند خطر رفع شده و او سلامتیاش را بازمییابد. شاید مجبور به چنین کاری بودند. به قول اورلاندو فایجس (در «تراژدی مردم») شوروی با «سرهمکردن این شفای معجزهآسا به دنبال زنده نگه داشتن کیش لنین بود که اکنون به نحو فزایندهای مشروعیتش را وامدار آن میدانست.» کیش لنین را لنینیسم خواندند و از 1923 به بعد، جز یادداشتهای مطبوعاتی که هر روز منتشر میشد، دهها رساله و کتاب دربارهاش نوشتند. «موج سیرهنویسی آغاز شد که هدف اصلیاش خلق افسانهها و قصهها بود - لنین دهقان فقیر یا کارگر، لنین عاشق حیوانات و کودکان، لنین کارگر خستگیناپذیر در راه خوشبختی مردم - تا شاید به محبوبیت بیشتر رژیم کمک کند.» اما خود لنین بیستویکم ژانویه 1924، حوالی ساعت 4 بعد از حملهای شدید به اغما رفت و حدود 3 ساعت بعد مرد. زمان مرگ 54 سال داشت. اعضای خانوادهاش و چند پزشک آنجا حاضر بودند و نیز نیکلای بوخارین (سردبیر روزنامه پراودا) که این آخری همیشه میگفت: «لنین در آغوش من مرد» سال 1938 به دستور استالین سربهنیست شد. بسیاری از روسها در مرگ لنین سوگوار شدند و عزاداری کردند، زیرا چنین به نظر میرسید که آنان «هر اندازه هم که از رژیم او متنفر بودند، هنوز لنین نازنین را دوست داشتند، درست همانگونه که آن قدیمها از بویارها نفرت داشتند اما به پدر تزار عشق میورزیدند.»
لنین وصیت کرده بود که در پتروگراد، کنار قبر مادرش خاک شود، اما استالین به جسد او نیاز داشت. از اینرو وصیتنامه را نادیده گرفت و حرف خود را به کسانی که خواهان دفن لنین کنار مادرش بودند، تحمیل کرد. جسد لنین را - گویا به تقلید از فرعون مصر باستان، توتانخامون که مقبرهاش سال 1922 پیدا شده بود - مومیایی کردند و جایی کنار دیوار کرملین گذاشتند. بعدتر آنجا به مقبرهای تبدیل شد. «لنین انسان که مرد، لنین خدا زاده شد. زندگی خصوصیاش بر همه ملت آشکار شد.
این نهاد مقدسی شد که به رژیم استالینیستی قداست بخشید.» اما پیش از مومیایی کردن جسد لنین، مغز سر او را بیرون کشیدند و به موسسه لنین منتقل کردند. نوشتهاند در آنجا گروهی از دانشمندان که وظیفهشان کشف «جوهر نبوغ او» بود مغز را مورد مطالعه قرار دادند. آنها باید نشان میدادند که مغز لنین مظهر «مرحله والاتر تکامل انسان» است.
مغز را به 30 هزار تکه تقسیم کردند و هر یک را میان ورقهای شیشهای که به دقت از آن محافظت میشد، قرار دادند تا نسلهای آینده دانشمندان بتوانند آن را مطالعه و رازهای اساسیاش را کشف کنند.
مغز دیگر «نوابغ مسلم» - کیروف، کالینین، گورکی، مایاکوفسکی، آیزنشتاین و خود استالین - را بعدها به این کلکسیون مغزها اضافه کردند. این منشا شکلگیری موسسه مغز شد که امروز هم در مسکو هست. در 1994 این موسسه نتایج آخرین کالبدشکافی مغز لنین را به اطلاع عموم رساند. مغز او مغزی کاملا معمولی بود که «فقط نشان میدهد که مغزهای معمولی گاه میتوانند الهامبخش رفتار استثنایی باشند.»