استراتژي ترساندن
محمدصادق فرهادينيا
«نميتوان تضمين كرد نري كه وارد اسارت ميشود به علت استرسي كه به آن وارد ميشود به ايران آسيب وارد نكند.»
«امكان كشته شدن نرها توسط ماده به اين دليل كه مادهها به راحتي به نرها اجازه جفتگيري نميدهند بسيار زياد است.»
«وقتي يوزپلنگي را از طبيعت جدا ميكنيم تمامي رفتارهاي يوز تغيير ميكند. در كشورهاي پيشرفته براي اينكه اين تغيير رفتار به حداقل برسد محيط اسارت را تاحد زيادي با شرايط طبيعي شبيهسازي ميكنند، آيا در ايران امكان اين كار را داريم؟»
«تكثير در اسارت يوزها موفق نخواهد بود.»
«چه تضميني وجود دارد كه معرفي نر وحشي به ماده كاملا اهلي و دستي شده در محوطه كوچك باعث كشته شدن يوز ماده و حتي يوز نر دوم نشود؟»
«سازمان محيطزيست آنقدر نسبت به يوزها بياهميت است كه براي انتقال آنها به توران از نيسان آبي استفاده ميكند.»
فيروز و ايران جفتگيري كردند، همه خوشحال شدهاند، اميدواريم ايران باردار هم شده باشد. ولي چنين خبر مهمي پرده از ضعف بزرگي
بر ميدارد، اينكه چقدر حفاظتگرايان در پيشبيني آينده ضعف دارند. در خواندن موارد بالا كه همه بخشي از مصاحبههاي ماههاي گذشته است، چند نكته عجيب وجود دارد:
اول، ما بايد بيش از هر كس ديگري درباره رفتار جانوران مطلع باشيم. اگر همه پيشبينيهاي ما اينگونه خلاف واقع در بيايد، چرا انتظار داريم كه وقتي صحبت از جانوران ميشود، فقط تحصيلكردگان اين رشته نظر دهند؟ در بدترين حالت، هر دو مثل هم هستيم، سرشار از قضاوتهاي اشتباه .
دوم، اگر مصاحبهها را كامل بخوانيم، هيچ راهحلي براي اين مشكلات نميبينيم. اينكه فقط دل مجريان يك كار پر ريسك كه آبرو و اعتبارشان را كف دست گرفته و كاري ميكنند، خالي كنيم چه فايدهاي دارد؟ حتي هيچ نشاني هم از عدم قطعيت در مصاحبهها نميبينيم، مثلا «احتمالا»، «شايد» يا ...
سوم، يكي از مشكلات توسعهگرايان با حفاظتگرايان آن است كه احساس ميكنند ما به جاي تامل بيشتر درباره يك موضوع، همان اول سعي ميكنيم آنقدر ريسكها و خطرات يك كار را بالا ببريم كه كسي جرات نكند كاري كند. به عبارت ديگر، استراتژي حفاظتگرايان براي حفظ طبيعت، «ترساندن» ديگران است نه «كمك به حل مشكلات.» حالا شما تصور كنيد مديري ميخواهد از معدن بهرهبرداري كند يا خط آب بكشد، چقدر اين استراتژي «ترساندن» مفيد است؟ البته كه اگر مفيد بود تلاشهاي حفاظتگرايان حداقل باعث حفظ چيزي شده بود.