قبيله خون
اول دلم فراق تو را سرسري گرفت وان زخم كوچك دلم آخر جزام شد
گلچين رسيد و نوبت با من وزيدنت ديگر تمام شد گل سرخم تمام شد
شعر من از قبيله خون است خون من فواره از دلم زد و آمد كلام شد
ما خون تازه در تن عشقيم و عشق را شعر من و شكوه تو رمزالدوام شد
بعد از تو باز عاشقي و باز... آه نه! اين داستان به نام تو اينجا تمام شدحسين منزوي