رنگ رخسار
حسن لطفي
تا قبل از پايان فيلم نگهبان شب ساخته رضا ميركريمي نميدانستم فيلم خوب ميتواند چهره آدم را طوري تغيير بدهد كه اگر اهل دلي ديد، بفهمد فيلم حالت را خوب كرده است. فيلم كه تمام ميشود پس از خروج از سالن نمايش، دوستي كه فيلم را نديده به محض ديدنم ميگويد: معلومه فيلم خوبي بوده! حرفش كه تمام ميشود، انگار كه متوجه تعجبم شده ادامه ميدهد از حالت چهرهات معلومه! با آنكه چهرهام را نميبينم حرفش را باور ميكنم. حالم مثل وقتي است كه در بيست و سومين جشنواره فيلم فجر فيلم خيلي دور خيلي نزديك را تماشا كرده بودم. مثل آدمي شده بودم كه دلش ميخواهد توي خيابان خلوتي قدم بزند و به چيزها و كساني فكر كند كه دوستشان دارد. نگهبان شب هم يك چنين فيلمي است. با تمام شدن داستانش به ته نميرسد، توي ذهن بيينده ادامه پيدا ميكند. البته براي همه تماشاگران اينطور نيست. بينندهاي كه دلش پي قصه سرراست و پرگويي باشد كه دنبال احساس غلو شده است از فيلم لذت زيادي نميبرد. ته تهاش دلش براي شخصيت رسول با بازي خوب تورج الوند بسوزد. شايد هم توي دلش به خوب بودن بيش از حد او بخندد. اما بيننده آشنا با فيلمهاي ميركريمي طور ديگري با اين فيلم برخورد ميكند.
براي او فيلمساز با نزديك نشدن به شخصيتها و موضوع اصلي قصد داشته بيننده را بيش از پيش درگير داستان فيلم و شخصيتهايش كند. موفق هم شده. موفقيتي كه علاوه بر داستان فيلم به فضاسازي قابل قبول، بازيهاي خوب بازيگرانش مربوط است. بازيگراني كه اگر چه در سينما چهرههاي جديدي محسوب ميشوند اما به خوبي از عهده ايفاي نقش خود برآمده و ثابت ميكنند، فقط برخي فيلمسازان فيلم اولي غافلگيركننده نيستند و بازيگراني همچون تورج الوند، لاله مرزبان، علياكبر اوصانلو و... چهرههاي نا آشنايي هستند كه بازيهاي خوبي ارايه دادهاند .
پس از تماشاي فيلم نگهبان شب تمايلي به تماشاي فيلم ديگري ندارم اما تعريفهاي زيادي كه از اولين كارگرداني فيلم - سريال هادي حجازيفر شنيدهام، راضيام ميكند تا به تماشايش بنشينم. فيلم كه تمام ميشود دوست اهل دلم مرا نميبيند. اگر ميديد باز هم در چهره شادم پي به حرفهاي نگفتهاي ميبرد كه حكايت از لذت تماشاي يك فيلم خوب ديگر داشت. فيلمي كه با پردههايي تاثيرگذار، موسيقي درخشان، فيلمبرداري خوب، كارگرداني حساب شده و... ميتواند حال خيليها را خوب كند.