گواراترين نان
محمد خيرآبادي
پخش مجموعه ارزشمند «ترنج» با موضوع فرهنگ و تاريخ خوراك و غذا در ايران، مدتي است كه در شبكه مستند آغاز شده است. روايتي از پيشينه و سنتهاي غذايي در مناطق مختلف ايران به نويسندگي نيوشا طبيبي و كارگرداني سام كلانتري و تهيهكنندگي محمد شكيبانيا. در دومين قسمت اين مجموعه، آقاي دكتر رجبعلي لباف خانيكي محقق و باستانشناس خراساني به موضوعي مهم اشاره ميكنند: «من فكر ميكنم حدود شايد150 يا 200 سال طول كشيده كه قنات قصبه گناباد (عميقترين و قديميترين كاريز جهان) تمام شده و حفر شده. در اين مدت همه آن زحمتكشاني كه ميرفتند كار ميكردند اصلا اينگونه فكر نميكردند كه اين قنات فردا آب را بدهد بيرون و بتوانند از آن استفاده كنند. ميدانستند كه اصلا به نسل اينها نخواهد رسيد، ولي كار ميكردند براي ۵۰۰ سال يا هزار سال آينده.» سوالي كه پيش ميآيد اين است كه منشأ ديدگاه بلندمدت كجاست؟ چطور ميشود كه آدم خودش را متعلق به يك تاريخ و فرهنگ، از گذشته تا آينده بداند؟
از لحاظ منطقي و همچنين از لحاظ روانشناختي، تجربه نشان داده كه اگر كسي بخواهد چيزي را بهطور مداوم و پيوسته در اختيار داشته باشد، بيشتر از آن مراقبت خواهد كرد. مثلا من در سن ۳۸سالگي، اگر در نظر داشته باشم كه تا 38 سال ديگر، از همين دندانها استفاده كنم، مسلما هم از جنبه منطقي و هم از جنبه رواني آمادهام كه جور ديگري از آنها مراقبت ميكنم. اگر بدانم كه با همسايهام حداقل ۲۰ سال همسايه خواهم ماند و هر صبح چشم در چشم خواهيم بود، رفتارم را براساس اين زمان نسبتا طولاني تنظيم خواهم كرد. اگر مردم يك جامعه چنين در نظر داشته باشند كه براي سالها و قرنها، آبادي و آزادي در سرزمينشان ظهور و حضور داشته باشد، آنوقت كنشها و واكنشهايشان را بر اساس منافع درازمدت انتخاب خواهند كرد. آلوده نكردن محيط زيست نياز به ديد بلندمدت دارد، كار و كاسبي و جلب مشتري با ديد بلندمدت رونق ميگيرد و همچنين روابط بينالملل با همسايگان و ديگر كشورهاي دور و نزديك، بدون ديدبلندمدت و با نگاه مقطعي ممكن نيست.
نگاه بلندمدت اميدآفرين هم هست. «امروز نه آغاز و نه انجام جهان است.» پيش از اين بسيار كسان بودند و پس از اين هم بسياري ديگر خواهند بود. در نتيجه شايد درستتر اين باشد كه زندگي را در گستره وسيعتري از تاريخ ارزيابي كرد. دوربين را آنقدر بالا برد كه بازهاي بزرگ از تاريخ و حتي جغرافيا را در قاب بگيرد، آنوقت خواهيم ديد كه ما روي دوش گذشتگان سواريم و آيندگان روي دوش ما سوار. اين براي آنها كه آرمان و هدفي دارند، منشأ اميد براي پيگيري مبارزه و تلاش است. نادر ابراهيمي نويسنده معاصر در مقدمه كتابِ «درحد توانستن» در سال 1357 اينگونه نوشت: «ما ملتي هستيم دردآشنا؛ اما نه به درد، تن سپرده و خو كرده. حكايت، همان حكايت قديمي پرنده است و قفس؛ پرنده بسيار آشنا با قفس اما نه معتاد به قفس و نه شوكت باغ از ياد برده و نه تن به ديواره قفس كوبيدن را دمي فرونهاده؛ گرچه در لحظههايي چنين مينمايد كه نشستن و آب از آبدان قفس نوشيدن و ارزن از دانهدان قفس برچيدن را برجنگيدن به خاطر آزادي ترجيح داده است اما ما ملتي هستيم با هشياريهاي تاريخي شگفتانگيز و به همين سبب، آن دانه برچيدنها و سر در آبدان فرو بردنها نيز تصويري است نه عين واقع، كه غفلت پرنده باز كهنهكار را ميطلبد نه آب و دانه بيشتر را در پناه رفاه قفس.» اين يعني هيچچيز هيچوقت تمام شده نيست و «ما امّا گواراترين نانمان/ هنوز در تنور تاريخ است.»