درباره «نگهبان شب» ساخته «رضا ميركريمي»
تا صبح سپيد
علي وراميني
آدم روستايي در شهر بزرگ سوژه بسياري از فيلمهاي سينماي ما بوده است. در قبل از انقلاب به «آقاي هالو» ساخته داريوش مهرجويي و «صمد به شهر ميرود» ساخته پرويز صياد به عنوان آثار مورد اقبال قرارگرفته ميتون اشاره كرد. سوژه روستايي در شهر از اين بابت هميشه جذاب بوده كه تقابل دو دنياي متفاوت و متضاد؛ دنياي مرد ساده در برابر مرد رند، روستاي آرام در برابر شهر شلوغ و تضاد مناسبات شهري و روستايي به راحتي ميتواند دستخوش بازنمايي وضعيتهاي متناقض، اخلاقي، احساسي و كميك شود.
اغلب اوقات در اين سوژهها، سوگيري فيلمساز به سمت اهالي روستا و در ستايش سادگي آنان است. كمتر پيش آمده آثاري با محوريت اين سوژه بتوانند از شعارزدگي بيرون بيايند. سوگيري و شعارزدگي در اين فيلمها به حدي شده است كه گويي مردمان روستا همگي قديسند و مردم شهر اغلب شرور.
«رضا ميركريمي» هم در «نگهبان شب» سراغ اين همين سوژه رفته است. رسول با بازي«تورج الوند» از روستايي حوالي كرمان براي كار به تهران آمده كه با كامراني (با بازي محسن كيايي) آشنا ميشود و در پروژه ساختماني او به عنوان نگهبان شيفت شب شروع به كار ميكند و الباقي فيلم داستان قابل پيشبيني رسول در وضعيت جديدش و در مواجهه با آداب ابرشهر تهران است.
داستان قابل پيشبيني و سوژه تكراري نه فقط فيلم ميركريمي را به اثري بد تبديل نكرده كه به نظر يكي از نقاط قوت كارنامه او و قطعا تجربه جديد در سينمايش است. سوژه كليشه در فيلم ميركريمي از پرداختهاي مرسوم و روال فاصله ميگيرد و با مجموع فيلمنامه، شخصيتپردازي، بازي، طراحي صحنه و طراحي لباس خوب، نگهبان شب را به يك اثر سينمايي قابل توجه تبديل ميكند.
تمركز فيلمنامه بر فراز و فرود، گره افكني و بعدتر گشايش گرهها، نقطه عطف و حتي داستان عجيب و كشدار نيست، تمركز بر آدمها در وضعيتهاست. فيلمنامه ميخواهد كه راوي وضعيت طبقات اجتماعي در اكنون جامعه باشد. آدمهاي اصلي داستان از دو سر طيف طبقات انتخاب شدند؛ طبقه فرودست روستايي در برابر طبقه برخوردار شهري هرچند در طول فيلم به طبقات ديگري هم ميركريمي نقب ميزند. نقطه قوت فيلم ميركريمي نگاه راويگونه و فارغ از سانتيمانتاليسم به طبقه كمبرخوردار ايران است. نه اينكه نگاه سانتيمانتاليسم يكسره بد و بيارزش باشد، بلكه از اين بابت كه نگهبان شب به اين سمت نرفته است كه با نشان دادن تصوير افراطي از فقر و بدبختي سعي در درگير كردن مخاطب كند.
رسول شخصيت اصلي داستان، عنصر مقاومت در برابر يك وضعيت پلشت است كه از قضا بيشتر از ديگر آدمهاي فيلم خوشبخت است. نه اينكه فقرش باعث خوشبختياش شده، عزتنفس، توانايي همدلي و خانواده حمايتگر انگار آشتي با جهان را براي او به ارمغان آورده.
آدمي به ميزان از دست دادن عزت نفسش با خود به جنگ ميرود و آدمي هم كه با خود در جنگ باشد، احساس خوشي نخواهد كرد. عزت نفس رسول به او ميگويد، به جهان پيرامونت توجه داشته باش. او با همه در صلح است و به هر ديگرياي توجه ميكند، چه خواسته درخت در حال خشكيدن باشد يا سگ گرسنه و چه نگهبان دزد قبلي يا مالباختههايي كه به او پرخاش ميكنند.
ويژگي تاثيرگذار ديگر رسول در آشتي با جهان حقگزاري اوست. او حتي نسبت به كامراني كه قرار است ضدقهرمان داستان هم باشد تا جايي كه خط قرمزهايش را رد نكرده، قدردان است. به نوعروسش (با بازي لاله مرزبان) كه در نظر عامه نقصي هم دارد عشق ميورزد و خلاف كليشههاي رايج چنين تيپهايي خود را مالك او نميداند. شخصيت دايي كه پدرزن او هم ميشود يكي از كاملترين و بهترين شخصيت مكملهايي است كه در سينماي ايران ديدهايم. آدمي ملموس، به اندازه كه نه فقط به كمك پردازش شخصيت اصلي ميآيد كه خودش هم مستقل، جذاب و داستاندار است. حقگزاري رسول نسبت به اعتمادي كه پدرزنش به او ميكند و لطفي كه به او روا ميدارد، پايانبندي بسيار زيبا و درستي براي فيلم رقم ميزند. يك پايانبندي اميدوارانه و اخلاقي، بيآنكه به شعارزدگي بيفتد. نقطه قوت ديگر نگهبان شب، شخصيت كامراني است؛ مرد بدي كه زياد بد نيست. از پي زيادهخواهي و اوضاع اقتصادي- سياسي كشور به درماندگي رسيده است. به هر چيزي چنگ ميزند تا خود را حفظ كند، اما به كل هم بيخط قرمز نيست. شخصيتپردازي درست و بازي خوب كيايي، كامراني را از تيپهاي كليشهاي يعني ساختمانساز كلاهبردار جدا ميكند و مخاطب به راحتي با او همراه و حتي جاهايي همدل ميشود. مجموع اينها، فضاي واقعي از يك وضعيت ميسازد كه نه همه چيز خوب و به قاعده است و نه آنقدر هم البته سياه و ناامن. فيلم ميركريمي اگر بهترين جشنواره چهلم نباشد كه به نظر من چنين است، ضعفهايي هم دارد؛ دوربين روي دست هنگام ديالوگهاي دو نفره، شخصيت اضافه حسابدار با بازي كيومرث پوراحمد و تيكههاي گل درشت سياسياي كه از سطح آن چيزي كه در كف جامعه است فراتر نميرود، از جمله اين ضعفها هستند. با اين همه خوشحالم كه ميركريمي به روزهاي اوجش بازگشته و با رويكرد خاص خودش نگاهي واقعي به جامعه دارد. جامعهاي كه اگرچه در شب است، اما شب هم ميتواند نگهباناني داشته باشد كه يك روز شايد به صبح برسد.