بيدلي
اي كه گفتي هيچ مشكل چون فراق يار نيست
گر اميد وصل باشد همچنان دشوار نيست
خلق را بيدار بايد بود از آب چشم من
وين عجب كان وقت ميگريم كه كس بيدار نيست
نوك مژگانم به سرخي بر بياض روي زرد
قصه دل مينويسد حاجت گفتار نيست
بيدلان را عيب كردم لاجرم بيدل شدم
آن گنه را اين عقوبت همچنان بسيار نيست سعدي