ما مردم قهرمانكشي هستيم؟
ماهرخ ابراهيمپور
سهشنبه شب به تماشاي نمايش «تختي در هتل آنتلانتيك» نشستم.
برايم از چند جنبه قابل توجه بود؛ نخست پرده سفيدي كه سعي ميكرد در نگاه نخست تناقضات درگذشت تختي را به تماشاگر گوشزد كند؛ تناقضاتي كه پاي دستگاه حكومت پهلوي دوم را به ماجرا ميگشايد.
پس از آن سراغ كنجكاوي بيش از حد مردم در زندگي خصوصي جهان پهلوان ميرود و سعي ميكند تبعات اين شخم زدن وقت و بيوقت زندگي خصوصي تختي به آسيبهايي اشاره كند كه زندگي همسر جوانش را با مشكلاتي عديده مواجه كرد و او مجبور شد براي خواباندن حواشي درگذشت تختي خود را محو كند تا شايد فراموش شود و ديگر بر سر زبانها نباشد اما چندان موثر نيفتد.
در اينجا چه در واگويههاي بازيگر نقش تختي چه آنچه از سوي كارگردان نمايش بر صفحه سپيد تايپ ميشد، قصد داشت به مخاطب اين نكته را گوشزد كند كه در هيچ جاي دنيا زندگي خصوصي افراد مشهور در اين اندازه مورد كنجكاوي رسانهها و مردم قرار نميگيرد!
با اين نكته مخالفم، چون ما فقط نمايشها، فيلمها و مطبوعات ايراني را رصد نميكنيم و امروز با توسعه روزافزون شبكههاي اجتماعي شاهديم كه كوچكترين حركت زندگي افراد مشهور در رصد رسانههاست و مخاطبان خاص خود را دارد حالا چه اخلاقي باشد چه غيراخلاقي.
از طرف ديگر تينو صالحي در نمايشش چهرههاي حكومتي ورزشي را بسيار لمپن و پاي منقلي منعكس كرده بود كه با توجه به پيام اخلاقي كه نمايش سعي داشت به تماشاگر منعكس كند، چندان جالب نبود، قطعا آن افراد در آن حد درب و داغان نبودند كه توانستند با آن فشار و ايجاد محدوديت تختي را به ستوه بياورند!
قصد دفاع از هيچكس را ندارم اما اگر قرار است نمايشي با نگاه به اسناد تاريخي بسازيم شخصيتها را كاريكاتوري ارايه نكنيم.
در پايان به نظرم نمايش مجموعه اسناد پراكندهاي از زندگي تختي بود كه قصد داشت از منظري ماركسيستي به زندگي تختي نگاه كند و بازيگران به خوبي اين حكايت را درآوردند و با لبخند، بغض و حسرت و درد اين جمله را تلقين كردند كه ما مردم پهلوانكشي هستيم.