نگاهي به فيلم دسته دختران ساخته منير قيدي
نچسب و بيمنطق
مختار شكريپور
منير قيدي كه با فيلم اولش ويلاييها، با مضمون و درونمايه حضور و مصايب زنان درجنگ، تا حدودي نظر منتقدان و اهالي سينما را به خود جلب كرد، با ساخت فيلم «دسته دختران» سراغ همان مضمون اما با موضوع دفاع و مقاومت مردم خرمشهر در روزهاي آغازين جنگ اما با محوريت نقش و مقاومت زنان رفته است. اينكه چهار شخصيت زن در قالب تيمي خودجوش ميخواهند همپاي مردان به ايفاي نقش خود در دفاع از شهر بپردازند.
بهزعم نگارنده، منير قيدي اينبار برخلاف فيلم اولش، بيشتر دافعه برانگيخته است تا جاذبه، چراكه بهرغم كارگرداني و فضاسازيهاي بصري تا حدودي مقبول، كه فكر ميكنم آن هم مديون عوامل حرفهاي، داشتن سرمايه و امكانات لازم و فراهم شدن تجهيزات و ادوات جنگي است، فيلمي الكن از لحاظ پيرنگ، درام و قصه ساخته و ضعفهاي فيلمنامهاش را با تكيه بر فضاسازيهاي بصري و اجرايي پر كرده و اين در حالي است كه يك اثر هنري بايد از هارموني ارگانيكي با تركيب هماهنگ عناصرش برخوردار باشد و فرم فيلم هم از همين هارموني عناصر پديد ميآيد. در واقع، فيلمنامه مغلوب فضاسازيهاي اشباع شده ازحجم زياد انفجار توپ و بمب و موشك و شليك و رگبار، اين سو و آن سو دويدنها و فرياد زدنهاي بيكاركرد دراماتيك آدمهاي درگير در دل غبار جنگ كه در همه فيلمهاي ژانر دفاع مقدس هم معمول شده و ديگر شدت و غلظت بار عاطفي ناشي از نشان دادن تلخيها و فجايع جنگ است. جا داشت كه فيلمساز ميتوانست با رويكردي مبتني بر واقعيت موجود كه بسي تلختر بوده، هم پرداخت مناسبتري نسبت به اين واقعيت داشته باشد و هم فيلمنامهاي پرافت و خيزتر همگام با هول و ولاهاي شخصيتهايش به كار گيرد. فيلمنامه نقطه عطفهاي دراماتيك و تعيينكننده و پيش برنده چنداني ندارد و به نظر ميرسد شخصيتها بيشتر سردرگم در رسيدن به اهداف موردنظرشان هستند.
البته شكلگيري اتفاقاتي پيشبيني نشده در فيلمنامه فكر شده تا مانع رسيدن آنها به خط دفاعي شوند اما آنچه مدنظر نگارنده است، خلأ رخدادهاي تعيينكننده و پيش برنده در فيلمنامه است كه موجبات اين ضعف فيلمنامه شده و درنهايت لحني الكن به فيلم بخشيده است.
البته نبايد برخي كنشها و واكنشهاي دراماتيك را هم از نظر دور داشت؛ مثل آنجا كه جوان رزمنده همراه دسته زخمي ميشود و سيمين با روسرياش كه چفيه است آن را ميبندد و آن جوان هم در مقابل كلاه آهنياش را روي سر سيمين ميگذارد. با وجود اين، اين قبيل كنش و واكنشها هم بافت داستاني فيلم را تشكيل ميدهند و رخدادهايي فرعياند! بنابراين، نميتوانند خلأ ناشي از رخدادهاي اصلي و پيشبرنده قصه را بگيرند. كاش نويسنده و كارگردان فيلم به جاي بسنده كردن به حجم آتشها و انفجارهاي پي در پي، به فكر ايجاد نقطه عطفهايي پي در پي در فيلمنامه هم بود، چراكه يك فيلم جنگي، فقط با انفجار و التهاب و درگيري شكل نميگيرد، بلكه اتفاقات كافي داستاني و شخصيتپردازيهاي دقيق را نيز ميطلبد كه منير قيدي در اينجا چندان كه بايد از عهده اين امر مهم برنيامده و فيلمنامهاش مغلوب كارگرداني و بار بصري و عاطفي فيلمش شده است. انگار كه منير قيدي پرداخت به موقعيتها و فضاها و ترسيم مصايب و هولناكي جنگ كه شايد بيشتر از اين هم رخ داده باشد را اصل كار پنداشته و اين در صورتي است كه خلق قدرتمند اين صحنهها نميتوان خلأهاي فيلمنامه و دراماتيك را جبران كند. در ضمن، هنرمند در خلق رنجها و مصايب هم بايد چنان ظريف و مبتني بر زيباييشناسي هنري عمل كند كه رنج انساني اثرش، همذاتپنداري عاطفي مخاطب را به شيوهاي هنرمندانه برانگيزد نه اينكه فقط ذهن او را شكنجه عاطفي دهد. با اين وجود، صحنههاي فرار مردم و جيغ و داد زنان و به خصوص كودكان در دل آن حجم انفجار، مخاطب را باز و براي بارها و بارها به سوي مصايب و همچنين مقاومت ستايشبرانگيز مردم خرمشهر در آن روزها سوق ميدهد، اما كاش اندازه اين اثر، با اين ميزان امكاناتي كه براي كارگردان فراهم بوده، قامتي هنري به اندازه قامت مقاومت و رنج مردم خرمشهر ميداشت!
شخصيتپردازيهاي نه چندان قوي و نچسب اكثر شخصيتها از جمله نيكي كريمي و پانتهآ پناهيها نيز از ديگر نقطه ضعفهاي اين فيلم است. عصبيت بيشتر از غم و رنج اين زنان در دل اين فضاي سخت، ملتهب و رنجآور، براي نگارنده توجيهپذير نبود مگر اينكه كارگردان قصد آن داشته كه با رويكردي جنسيتگرايانه به عصبيت آن زنان به خاطر موانع ايجاد شده بر سر راهشان توسط مردان بپردازد كه آن هم در چنين فضا و اتمسفر جنگي و سرشار از فجايع، تحميل شده و نچسب و بيمنطق دراماتيك به نظر ميرسد و همچنين ديگر موضوعاتي كه شايد به اقتضاي سفارش يا جلب توجه توليدكنندگان يا به اقتضاي جامعه امروز، به اثر تحميل شده اما چالش و مساله در دل آن فضاي هولناك نبوده است. انتخاب نيكي كريمي براي ايفاي نقش يك فرمانده زن، يكي ديگر از اشتباهات در اين فيلم است، چون كاريزماي يك فرمانده را ندارد، اما از عهده نشان دادن حزن و آشفتگي ذهني غيرقابل التيام زني فرزند از دست داده برآمده است. ناگفته نماند شخصيت نقش «سيمين» هم تا حدودي جالب و شمايل بازيگر آن كاريزمايي به عنوان يك چريك به آن داده كه كمي متفاوت و تازه به نظر ميرسد هر چند كه وجود چنين شخصيتي با اين مختصات و شمايل غير جنوبي هم از ديگر جاذبههاي كاذبي است كه منطبق و متناسب با آن جغرافيا و دوره نيست.
در پايان بايد گفت كه خلق آثار هنري به خصوص حماسي، مستلزم پختگي و پردازش قوي شخصيتها و صلابت و استحكام در ساختار و انديشه است. وقتي هم كه پاي رنجهاي انساني به ميان ميآيد، پديدآورنده بايد با عناصر، ابزارها و ظرافتهايي خلاقانه، موجبات نوعي فخامت زيباييشناسانه به واقعيت بيروني و موجود را فراهم كند. درواقع، با هنر رنج را نيز زيبا و تاثيرگذار جلوه دهد و در بستر اثر هنري به منصه ظهور برساند تا اثر ماندگاري پديد آيد.