نگاهي به فيلم مرد بازنده ساخته محمدحسين مهدويان
معماهايي كه حل نميشوند
مصطفي محمودي
مرد بازنده داستان زندگي سرهنگي است كه در زندگي شخصي خود بازنده است، چراكه تلاش دارد پاك باشد؛ آنهم در جامعهاي كه پر شده از فساد و باندبازي و پارتيبازي و رانتخواري. در اين ميانه اين مرد بازنده ميخواهد برنده شود و تلاش ميكند در دنياي كوچكي كه دارد به موفقيتهاي كوچك خود دلخوش شود و همين است كه باعث ميشود مرضيه را فراري دهد؛ براي پسرش دوربين و دلار بخرد، دوست دختر پسرش را دخترم خطاب كند و درنهايت از ته دل به اين شادمانيهاي كوچك خود بخندد. تا اين جاي ماجرا ايرادي ندارد اما قصه اصلي فيلم چيست؟ داستان با قتل شهاب شروع ميشود و در تمام فيلم بيننده همراه احمد قرار است حدس بزند قاتل كيست؟ اما اين داستان اصلي كه معمايي است در ميان داستانكهاي ديگر گم و گور ميشود. نمايش مشكلات خانوادگي احمد با سينا و سارا هيچ ارتباطي به داستان اصلي ندارد و نقشي در روند ماجرا ندارد. همينطور داستان تكراري مشكلات پدر و پسر و مسائل سينا و خارج رفتن او. به همه اينها نقش اضافي سارا را اضافه كنيد كه انگار با سنجاق به داستان اصلي ماجرا وصل شده است، دوستي كه آخر سر هم براي بيننده مشخص نميشود چه مقامي در ساختار نظامي كشور دارد و فقط به احمد هشدار ميدهد از ماجرا خود را دور نگه دارد، از ديگر سو داستان قتل شهاب و ماجراي زنبارگي او و رانتخواري و فساد كاري او هم موضوعي تكراري است كه به روند و سير داستان لطمه وارد كرده و همه اين عوامل به علاوه تدوين نامناسب و پر از جامپ كات باعث شده با فيلمي مواجه شويم كه ريتم بسيار كندي دارد و اين مهمترين مشكل فيلم بهزعم نگارنده است، چراكه ذات يك فيلم معمايي ريتم تند است و ماجراهايي كه پشت سر هم رخ دهند و بيننده را درگير داستان و بازكردن گره اصلي ماجرا كند اما آيا در اين فيلم اين اتفاق افتاده است؟ پاسخ مشخص است. از نيمه فيلم بيننده آنقدر درگير ماجراهاي مختلف شده كه شوقي براي تماشاي بقيه ماجرا ندارد و عملا حوصلهاش سر ميرود. فضاي هميشه باراني هم معلوم نيست قرار است چه پيامي را به بيننده انتقال دهد و اگر قرار بوده فضاي تيره و تار پرونده را به بيننده منتقل كند و در مجموع در پي نزديك شدن به سبك نوآر باشد هم بايد بگويم كه متاسفانه در دستيابي به اين موضوع ناموفق بوده است. بازيها هم چندان چنگي به دل نميزند گويي بازيگران هميشگي فيلمهاي مهدويان، اكنون ديگر مانند افرادي شدهاند كه قرار است زندگي يكنواخت و هر روزهاي را بگذرانند و كارهاي ثابتي را انجام دهند و به نوعي الينه شدهاند. جواد عزتي با همه تلاشي كه كرده است خيلي در نقش جا نيفتاده و آن تغيير صدا هم در جهت القاي حس سالخوردگي چندان موفق نبوده. رعنا آزاديور هم گويا قرار بوده فقط اشك بريزد و درباره بازيگران نقش اردلان و نقش حسام بهتر است هيچ گفته نشود!
در مجموع به نظر ميرسد با تدوين مجدد و كوتاه كردن زمان فيلم بتوان حداقل بيننده را تا پايان فيلم در سالن سينما نگه داشت گرچه شايد اين تمهيد نيز چندان موفق نباشد. اما به هر حال اين فراز و فرود و بگير و نگير در كارهاي مهدويان كه همچنان وجود دارد يكي از بزرگترين آسيبها براي اين كارگردان و در مجموع براي سينماي ايران است و البته شايد هم آسيب مذكور به نوعي ناشي از پركاري مهدويان باشد. پركارياي كه گويا قرار است به هر قيمتي حاصل شود و مهدويان هر سالي فيلمي، سريالي و اثري در كارنامه كارياش داشته باشد.