از روسري آبي تا پند عنصرالمعالي
ابراهيم عمران
در حالي هفته مجازي را به پايان ميبريم كه كماكان جذابيت اين دنيا به عالم واقع ميچربد و ميتوان ادعا كرد كه اگر نباشد؛ اصل دنيا گويي چيزي كم دارد. آنسان كه كاربري تصوير ديدار «پوتين و مكرون» را در صفحهاش گذاشت و نوشت اين ديدار و ميزش بسان ديدار با رييسجمهور ايران بود. ليبراسيون روزنامه فرانسوي نيز به انتقاد از اين نوع تشريفات پوتينوار پرداخت. كاربري ديگر نوشت اوكراينيها در تب و تاب حمله روسيه هستند؛ آن وقت به ما چه كه پوتين به چه صورتي با مكرون ديدار كرد؟! در جواب، خواند كه اصولا اروپاي شرقي در كجاي معادلات ما قرار دارد كه غصه آن جغرافيا را هم بايد بخوريم؟ بحث در گرفته بود كه يكي نوشت به «قول روسري آبي» خوشبختي تو دل آدمهاست! ديگري گفت چه ربطي داشت به بحث؟ كاربري ادامه داد اينجا دنبال ربط و ضبط نبايد بود! آنگاه يكي وسط دعواي روسيه و اوكراين نوشت: دختر داريد زودتر شوهر بديد كه دختر رسوايي به بار ميآورد! عامدانه اين بحث را رها ميكنيم كه دل همه از قتل پر حرف و حديث اين هفته پر است و نياز به بازگويي مجدد آن نيست. يكي براي اينكه گفتوگوها وارد فضاي ديگري شود، نوشت: در تاكسي دو كلمه با دلبرش حرف زد؛ وقتي تمام شد خانم مسني پرسيد كي بود؟! تا بگو ومگو بر سر نوع حرف زدن و دخالت آن خانم بالا نگرفت؛ سري زديم به گرفتن وام بيضامن كه گويا كماكان در بر همان پاشنه ميچرخد و كاربري نوشت به اين نون و ماستها؛ وام نميدهند و دنبال ضامن باشيم! مانده بودم كه در اين دنياي مجازي چه اموري به هم وصل ميشوند ناخودآگاه كه خواندم مصداق واقعي سقوط از طبقه متوسط به پايين شديم! وقتي برنج به نود هزار تومان رسيد! ديگري در جواب گفت در هياهوي برنج؛ گوشت دويست هزار تومن را رد كرد! اين نوشته جواب نگرفته بود كه يكي نوشت چهره مردم در املاك ناراحت و غمگين و درهم شكسته است. ديگري كه خواست دلداري بدهد گفت در زبانشان «اميكرون» يعني «نه ُكره هيچي نيست» معنا ميدهد! در اين ميان يكي هم پيدا شد و نوشت كجاي كار هستيد كه شركت تسلا فراخوان داده براي ماشينهايش كه به علت عمل نكردن زنگ كمربند بايد هشتصد هزار خودرويشان بازبيني شود! ديگري در جواب نوشت تابستان امسال سي سالش خواهد شد و نميداند چه خاكي بايد بر سرش بريزد! فردي هم آمد دلداري بدهد به جمع و نوشت رزق هميشه پول نيست؛ آدمهاي اطرافمان هم رزق و روزي هستند. در پي آن بودم كه با چه پايان برم گشت و گذار اين هفته را كه كاربري اندر آيين زن خواستن از قابوسنامه نوشت كه: اما چون زن خواهي طلب مال زن مكن و طلب غايت نيكويي هم كه به نيكويي معشوقه گيرند. زن پاكروي و پاكدين بايد. و كدبانو و شويدوست و پارسا و شرمناك و كوتاهدست و كوتاهزبان و چيز نگاهدار. زير فرمان زن مباش. و خويشتن را در دست او منه كه اسكندر را گفتند چرا دختر دارا را بزني نكني كه بس خوب است. گفت: سخت زشت باشد كه چون ما بر مردان جهان غالب شديم؛ زني بر ما غالب شود! ديگري كه اين پند را خواند نوشت: به ما دختر بدهند برعكس همه پندهاي قابوسنامه! خود بزرگوارش الان بود به پسرش طور ديگري اندرز ميداد كه زن محتشمتر از خود بگير فرزند كه كرايه خانه زير پنج ميليون نيست پسر؛ تو چه شكلي با چهار تومن ميخواهي پند چند قرن پيش را بشنوي و اجرا كني...!