جشنواره تئاتر فجر تا لحظه آخر حاشيه داشت
داوران به كدام زيباييشناسي دامن ميزنند؟
بابك احمدي
پرونده چهلمين جشنواره تئاتر فجر در حالي بسته شد كه اما و اگرهاي هميشگي بر سر نوع انتخاب نامزدهاي دريافت جوايز به ويژه در بخشهاي طراحي صحنه، طراحي صدا و موسيقي، نمايشنامهنويسي و بازيگري توجه بعضي كاربران فضاي مجازي را به خود جلب كرد. البته كه ميتوان مدعي شد سالي كه نكوست از بهارش پيداست و پيشاپيش آماده شد براي عمليات خرقالساعهاي كه هيات داوران جشنواره رقم ميزنند، چراكه اساسا تجربه نشان داده ميان ما هنرمندان تئاتر و حضراتي كه عهدهدار امرِ داوري و قضاوت كيفيت هنري ميشوند - و مگر ميشود اثر هنري را داوري كرد؟ - فاصله از زمين تا آسمان است. اين است معتبرترين جشنوارههاي تئاتري سراسر جهان حالا دهههاست كه بحث قضاوت و رقابت بر سر بهترين بودن را كنار گذاشتهاند و جاي چنين شوخيهايي، امكان روابط نزديكتر و افزايش كيفيت دانستههاي هر يك نسبت به ديگري در دستور كار قرار گرفته است. به اين بازميگرديم ولي پيش از هر چيز رسانهها و خبرنگاران پيگير حاضر در سالنهاي ميزبان جشنواره گزارش ميدهند زمزمههاي بازگشت محدوديتهاي كرونايي بلافاصله پس از برگزاري اختتاميه جشنواره تئاتر فجر به گوش ميرسد. گرچه در ميانه برگزاري فستيوال بود كه خبر رسيد بعضي سالنهاي ميزبان اين رويداد اصلا از گردونه فروش بليت خارج شدهاند و قرار نيست ميزبان تماشاگر انبوه باشند. سالنهاي بزرگتر با ظرفيت بيشتر هم تقريبا به روال سابق بازگشتند و سي درصد صندليهاي خود را به اجراهاي نمايشي اختصاص دادند. از ميان اين سالنها تماشاخانه ايرانشهر بود كه هنوز هم دست به ايجاد محدوديت در ظرفيت نزده و نمايشهاي غيرجشنوارهاي حاضر در آن هنوز با تعداد تماشاگر كامل اقدام به فروش بليت كردهاند.
نام شاعر در دست نيست!
در همين رابطه خبرگزاري مهر مينويسد: نهمين روز چهلمين جشنواره بينالمللي تئاتر فجر نيز سپري و در آن بحث محدوديتهاي جديد كرونايي تئاتر مطرح شد و سفير ايران در تاجيكستان شعري از حميد مصدق را به اشتباه شعر سهراب سپهري دانست. روز دوشنبه ۲۵ بهمن چهلمين جشنواره بينالمللي تئاتر فجر روز نهم خود را سپري كرد و طي اين روز نمايشهاي متعدد به صحنه رفتند و پرونده اجراهاي مسابقه صحنهاي جشنواره نيز بسته شد. اين روز با برگزاري نشست فرهنگ و هنر تاجيكستان در طبقه دوم تالار وحدت همراه بود. در اين نشست تعدادي از چهرههاي فرهنگي و هنري دو كشور اعم از سفير تاجيكستان در ايران و سفير ايران در تاجيكستان، هنرمندان تئاتر تاجيكستان و برخي هنرمندان تئاتر ايران همچون هوشنگ توكلي، مريم معترف، اردشير صالحپور، علي عابدي و حسين مسافرآستانه دبير چهلمين جشنواره بينالمللي تئاتر فجر و همچنين محمود سالاري معاون هنري وزير ارشاد و قادر آشنا مديركل هنرهاي نمايشي حضور داشتند. جدا از سخنرانيهاي متعدد در اين نشست، چند حاشيه نيز وجود داشت كه يكي از آنها حضور بدون ماسك برخي بازيگران تاجيكستاني در نشست بود كه با دو نمايش «فردوسي» و «لعل بدخشان» در چهلمين جشنواره بينالمللي تئاتر فجر حضور داشتند. يكي ديگر از حاشيههاي اين نشست به شعرخواني محمدتقي صابري سفير ايران در كشور تاجيكستان مربوط بود. صابري كه طي سخنان خود چندين بيت شعر از شعراي مختلف را خواند، در بخشي كه روي سخنش با هنرمندان تاجيكستان مبني بر وحدت دو ملت و با هم بودن آنها بود، شعر «چه كسي ميخواهد / من و تو ما نشويم / خانهاش ويران باد»، وي اين شعر را از سرودههاي سهراب سپهري دانست در حالي كه حميد مصدق سراينده شعر «من اگر ما نشوم، تنهايم» است.چهلمين جشنواره بينالمللي تئاتر فجر در حالي نهمين روز خود را سپري كرد كه روز سهشنبه ۲۶ بهمن با برگزاري مراسم اختتاميه در تالار وحدت به كار خود پايان داد. اين جشنواره به دليل محدوديت كرونايي تعيين شده در پيك جديد شيوع ويروس كرونا، امكان استفاده از ۳۰ درصد سالنهاي خود را داشت. به دليل اينكه مشخص نبود آيا محدوديتهاي جديد كرونايي با پايان جشنواره تئاتر فجر و براي اجراي عمومي آثار نمايشي ادامه خواهد داشت يا نه، سايتهاي فروش بليت تعدادي از آثار كار خود را با فروش ظرفيت ۱۰۰ درصدي سالنها آغاز كردند. اما روز دوشنبه ۲۵ بهمن زمزمههاي اعمال محدوديتهاي جديد كرونايي براي محدود كردن ظرفيتهاي سالنهاي تئاتر در اجراي عمومي آثار شنيده شد. هنوز مشخص نيست اين محدوديت استفاده از ۳۰ درصد ظرفيت سالن يا استفاده از ۵۰ درصد ظرفيت سالن است اما به احتمال زياد يكي از اين دو محدوديت اعمال خواهد شد. بايد ديد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي چه زماني وضعيت گروههاي تئاتر را مشخص خواهد كرد تا هم، گروهها و هم مخاطبان تئاتري بدانند كه در روزهاي باقيمانده سال ۱۴۰۰ با چه محدوديتهاي كرونايي مواجه ميشوند.
داوراني با سلايق كج و معوج
اما از اينها كه بگذريم، پس از انتشار گزينههاي اوليه دريافت جوايز جشنواره فعالان تئاتري بلافاصله نسبت به آنچه گروه داوري پيش رويشان گذاشته بود، واكنش نشان دادند. به خصوص در يك نمونه مربوط به نامزدهاي بخش نمايشنامهنويسي، اعلام نشدن نام علي شمس حداقل به عنوان يكي از افراد شايسته در اين بخش از اساس يك كجسليقگي تام تلقي شد، چراكه اهل رسانه و نقد تقريبا اتفاق نظر داشتند كه نمايشنامه علي شمس هم از منظر فرم نگارش و هم در محتوا شايسته تقدير و توجه است. به جرات ميتوان گفت در سال 1400 هيچ نمايشنامهاي نوشته نشده كه اين ميزان مورد توجه قرار گرفته باشد، اين نكته به خوبي خودش را در اجراهاي عمومي نمايش «احتمالات» نشان داد. نمايشنامهاي با مايههاي پستمدرن كه نگاهي دارد گذرا به آنچه در طول تاريخ بر سر ادبيات و اديبان اين سرزمين آمده است. از كتابسوزان مغول گرفته تا سانسور و سركوب و ترور نويسنده در ادوار گوناگون، تصويرهايي آشنا از تاريخي خونبار و گاه نفسگير، مانند لحظات شكنجه و قتل مستشارالدوله يا دقايق مرگ عطار و نجمالدين كبري. نويسنده در اين ميان با ايجاد احتمالهاي متفاوت، تلاش كرد نگاه دوباره داشته باشد به تاريخ. اگر سلطان محمد خوارزمشاه بازرگانان مغول را نميكشت چه ميشد؟ يا اگر همين چند جلد كتاب رسيده به دست ما در هنگامه حملهها و كتابسوزيها به كوشش چند اهل معرفت جايي در گوشهاي چال نميشدند، امروز خبري از همين چند صفحه تاريخ بيهقي نبود و آدم ميماند از اين ميزان كجسليقگي جمعي داوران كه چطور ممكن است درك اينكه بين نويسندگان همنسل نويسنده نمايشنامه «احتمالات»، يا حداقل متنهاي نوشته شده در يكي، دو سال اخير انصافا نويسندهاي با اين ميزان دانسته و قلم رنگين نداشتهايم، اين ميزان سخت باشد؟ نگاهي به حاضران در بخش نمايشنامهنويسي خيلي خوب نشان ميدهد كه با چه فاجعهاي به عنوان سليقه هيات داوري مواجه بودهايم. وقتي ميبينيد نمايشنامههاي با شيوه مونولوگ اپيزوديك كه با روشي كهنه قصد در بازنمايي شبه رئاليستي وضعيت داشتهاند، بيشتر مورد توجه قرار گرفتهاند. نمايشنامههايي كه به ظاهر قرار بوده وضعيت وخيم جماعت حاشيهنشين را براي مخاطب تشريح كنند ولي در عمل از سريال «آينه»! و شخصيت «آتقي»! معروفش فراتر نرفتهاند. چند بازيگر جملههايي را به صورت مونولوگ روي صحنه بيان ميكنند، با لباسهاي آدمهاي تيپيكال محلههايي مثل خزانه و فلاح و سيمتري جِي و دروازه غار و فلان و بهمان كه جز آه و ناله و اشك قرار نيست به دنبال بياورند. تيپسازي صرف از طراحي شخصيت گرفته تا گريم و لباس. شلوارهاي شش جيب پلنگي! موهاي فر مردانِ سبيل كلفتِ تيزي به دست و زنان نمايش هم قطعا قابل تصورند. در يك نمونه كه نمايشنامه «قند خون» اصلا انگار سفارش ادارهكل هنرهاي نمايشي بوده به نويسنده و كارگردانش «ليلي عاج» كه هر وقت مدير و وزير و نماينده مجلسي از راه رسيد، دستش را گرفتند و به تماشاي اين نمايش - و نه مثلا تماشاي رنج تاريخي يك ملت در احتمالات - نشاندند. آدم ميماند چرا اين نمايشنامه را محصول استان يزد معرفي ميكنند وقتي نويسندهاش كارمند يك نهاد رسمي در پايتخت و اساسا ساكن تهران است؟ بازيگران نمايش و تمام فرآيند تمرين و اجرا هم كه در تهران گذشته. در خلاصه داستان نمايش كه سال 97 ! توسط عاج در تئاترشهر تهران روي صحنه رفت، ميخوانيم «كام كارگراي كارخونه قند تلخه، يه مرد پيدا نميشه به دادشون برسه؟ اگه خوب گوش كني آه بلند كارگراي كارخونه ارج و داروگر هم ميشنوي...» اما اگر در حين اجرا تصويري از آنچه در سالهاي اخير توسط كارگران و جريانهاي گوناگون صنفي رقم خورده، اثري ديديد، نديديد. جايش تا دلتان بخواهد در نمايش با افكار پوسيدهاي مواجه هستيد كه هنوز دنبال «يك مرد» ميگردند كه به داد كارگرهاي كارخانه برسد.آرش عباسي، نمايشنامهنويس و كارگردان تئاتر در همين رابطه مينويسد: «من از نمايشنامهاي دفاع ميكنم كه در ادبيات نمايشي ما نمونه نداشت. لنگه آنچه كسي مثل من و امثال من نوشته هميشه بوده و هست. لنگه مابقي نمايشنامههاي علي شمس هم حتما هست، اما اين يكي، اين ادبيات، اين قلم، خيلي نادر بود و شما حذفش كرديد. رفقا من از فردا اگر دوباره شما را ببينم مثل قبل برايم عزيز و محترم هستيد، ولي داوري يعني جنگيدن براي گرفتن حق ديگران. شما به پيكر نيمهجان ادبيات نمايشي لگد زديد و متاسفم ميگويم. دليلش اين است كه شما قلم به دست نبودهايد.»حكايت در زمينه انتخاب بازيگران شايسته دريافت جايزه «بهترين بازيگري» هم غير از اين نبود. شما تصور ميكنيد جشنواره تئاتر فجر اصالتا قرار بوده به يكسري نقشها و تيپسازيهاي خاص جايزه دهد. امير بابا شهابي بازيگر نمايش «احتمالات» 100 دقيقه يكنفس روي صحنه بود و بدون كوچكترين تپق و گاف اجرايي، آنچه كارگردان ميخواست را ارايه داد ولي از چشمهاي داوران دور ماند. بيان 100 دقيقه متن نمايشنامه «احتمالات» بدون وقفه كار هركسي نبود؛ ولي ظاهرا وضعيت تئاتر فجر هم به سرنوشت فيلم فجر دچار است. كافي است يك بازيگر ولو نو رسيده و جوياي نام، نقش معتاد بازي كند. تاريخ جشنوارههاي سينمايي ما از «گوزنها»ي مسعود كيميايي تا «داركوب» بهروز شعيبي كه سارا بهرامي در نقش شخصيت معتاد جايزه گرفت يا فيلم «علفزار» و صدف اسپهبدي در همين جشنواره اخير، مجموعهاي ميسازد كه نشان ميدهد چه نقشهاي جايزه آورند. مجموع اين نشانهها به مخاطب آگاه ميگويد كه داوران و جشنوارههاي ما به چه جنس سليقه و زيباييشناسي دامن ميزنند و چگونه دانسته و نادانسته كهنهگرايي در فرم و اجراي آثار نمايشي را تبليغ ميكنند.
پس از انتشار گزينههاي اوليه دريافت جوايز جشنواره فعالان تئاتري بلافاصله نسبت به آنچه گروه داوري پيش رويشان گذاشته بود، واكنش نشان دادند. به خصوص در يك نمونه مربوط به نامزدهاي بخش نمايشنامهنويسي، اعلام نشدن نام علي شمس حداقل به عنوان يكي از افراد شايسته در اين بخش از اساس يك كجسليقگي تام تلقي شد، چراكه اهل رسانه و نقد تقريبا اتفاق نظر داشتند كه نمايشنامه علي شمس هم از منظر فرم نگارش و هم در جان كلام شايسته تقدير و توجه است. به جرات ميتوان گفت در سال 1400 هيچ نمايشنامهاي نوشته نشده كه اين ميزان مورد توجه قرار گرفته باشد، اين توجه خودش را در اجراهاي عمومي نمايش «احتمالات» نشان داد. نمايشنامهاي با مايههاي پستمدرن كه نگاهي دارد گذرا به آنچه در طول تاريخ بر سر ادبيات و اديبان اين سرزمين آمده است. از كتابسوزان مغول گرفته تا سانسور و سركوب و ترور نويسنده در ادوار گوناگون، تصويرهايي آشنا از تاريخي خونبار و گاه نفسگير، مانند لحظات شكنجه و قتل مستشارالدوله يا دقايق مرگ عطار و نجمالدين كبري.