نگاهي به كتاب «هزار توي تنهايي» نوشته اكتاويو پاز
روياهاي عقل تحملناپذير است
نازنين شاهسياه
درآمد: گوستاو فلوبر ميگويد: «ميتوان درباره زيبايي يك كتاب، به تناسب قدرتِ تاثيري كه روي شما گذاشته و مدت زماني كه براي بازگشت از آن لازم است، قضاوت كرد.» (1) هربار تلاشم براي نوشتنِ پيشنويسي از معرفي كتاب هزارتوي تنهايي، با اشارهاي به زندگي پدرم شروع ميشد: «به زودي پدرم هفتادساله ميشود. دوستي ندارد، سري هم به تهمانده اقوام نميزند. اخيرا از من خواسته است زندگينامهاش را بنويسم و اسم آن را بگذارم «علي تنها» همان هفتهاي كه مشغول نوشتن معرفي كتاب بودم، بيخبر، پدرم به خانه من آمد و بيهوا به شمال سفر كرديم. سفر تنهايي. با خودم گفتم اگر براي معرفي كتابي در روزنامه جايي براي نوشتن از تجربه زيسته با كتابي نباشد پس كجا بايد نوشت؟ مگر نه است كه روزنامه و كتاب خود وسيلهاي براي ارتباط است و به قول اكتاويو پاز همين ارتباط است كه ما را ميسازد. كتابي كه مرا دوبار وادار به خواندن كرده و يك سفر و يك يادداشت را بهجا گذاشته است.
در جستوجوي اصالت
از نظر اكتاويو پاز نويسنده، شاعر و ديپلمات مكزيكي، هيچ فردي در جامعه نيست كه موثر بر فرهنگ آن جامعه نباشد. تبيين فرهنگ كه طنيني از اصالت در اسم خود دارد درواقع همان جستوجوي اصالت است. اما نكته در اين است كه برخلاف تصور رايج، اصالت صلب و ثابت نيست و متاثر از عواملي است كه در جامعه جريان دارد. فرهنگ مثل يك رابطه دو سويه، به كنه فرديت راه مييابد و از فرد به كل جامعه تسري پيدا ميكند. در كتاب هزارتوي تنهايي نويسنده از رهگذر تحولات تاريخي و اجتماعي اشاره به شيوهاي از زندگي و نگرش به زندگي دارد؛ شيوهاي كه نه از پيش داده است نه قرار است پايدار بماند؛ همچون سفري ماجراجويانه و بينقشه پيش ميرود و تلاقيهاي تاريخي خود را ميسازد.
كتاب هزارتوي تنهايي مجموعه مقالات اكتاويو پاز يكي از كتابهاي شناختهشده او در سال 1950 است و شامل مقالههاي: «پاچو و كرانهاي ديگر»، «نقابهاي مكزيكي»، «روز مردگان»، «فرزندان لامالينچه»، «فتح و استعمار»، «از استقلال تا انقلاب»، «روشنفكران مكزيكي»، «دوران كنوني» و «ديالكتيك تنهايي» است. اين نويسنده برجسته جهاني يكي از ماندگارترين و مهمترين آثارش را براساس منش و تاريخ مردم كشورش به منظور به دست دادن تصويري از هويت مكزيكي نوشته است. در معرفيهاي نوشتهشده، كتاب هزارتوي تنهايي با كتاب خوزه ارتگا ييگاست (2)، طغيان تودهها (3)، مقايسه شده است. هزارتوي تنهايي مدخلي براي شناخت مردم مكزيك و علاوه بر آن شناخت امريكاي لاتين و كشورهاي جهان سوم است. بنابراين كتاب را با دو هدف ميتوان خواند: كتاب درآمدي در تاريخ فرهنگي مكزيك است. همچنين پاز بيان روشني از مفاهيمي دارد كه هر انساني فارغ از مليت، جنسيت يا هر برچسب ديگري در طول مسير زندگياش با آنها مواجه ميشود، از جمله مهاجرت، استعمار، اعياد و مراسم اجتماعي، مرگ، فرديت در جامعه مدرن و جامعه كار، توليد زاينده و تنهايي. طبع ظريفِ پاز در اين ژرفبيني به ياري ساير كشورهاي درحال توسعه نيز ميآيد كه هويت فرهنگيشان در طول تاريخ افت و خيزهاي مشابه را متحمل شده است. جاي اميدواري است كه خواندن اين «شيوهنامه»، حساسيتهايي را در نگاه به خودمان برانگيزاند.
پاز مدعي است كه تنهايي در يك فرهنگ از يك عقده شكست رواني سرچشمه ميگيرد. براي آزتكها -تمدن سرخپوستي در مكزيك تا پيش از قرن 14- اين پايمال شدن روح با حاكمانِ به غايت اقتدارگراي خويش شروع شد كه با فاتحان اسپانيايي اقتدارگرا ساقط و جايگزين شدند كه خود بعدتر در طول دوره استقلال جايشان را به اليگارشيهاي اقتدارگرا دادند و تهديدهاي امريكاي شمالي هم در آخر به آنها اضافه شد. نتيجه اين نوسانِ بين نفرت، خشونت و بيكنشي است. پاز توضيح ميدهد كه تاريخ مكزيك جستوجويي براي ريشههاي تاريخي، جستوجوي زماني قبل از «فاجعه» است. تجربه مكزيكي يك آگاهي مبهم است از اينكه ما از همهچيز جدا شدهايم و تلاشي است براي برقراري مجدد پيوندهايي كه ما را با جهان متحد ميكند. پاز سودمندي اسطورهها را در كاوش اين حس از دست دادن تاريخي و بيگانگي پيشنهاد ميكند. ميتوان پيشفرض او درباره مكزيك را به درك فرهنگهاي آسياي شرقي، يا فرهنگهاي امريكاي لاتين، اسلام و آفريقا در رويارويي با غرب تعميم داد. البته اين موضوع از طرح اصلي كتاب خارج است. پاز فقط ميخواهد مكزيكي زمان حال را توصيف كند و تبارشناسي فرهنگ را به ديگران واگذار كند.
همه ما با اين پرسش مواجه ميشويم
پاز مجموعه مقالههاي خود را با اين مساله آغاز ميكند كه در جواب سوال گريزناپذيرِ «ما كيستيم؟» ممكن است گرفتار فريب تاريخ شويم، «از آن رو كه آنچه «ويژگي يك ملت» خوانده ميشود فقط مجموعه واكنشهايي است كه به محركي داده ميشود [پس] پاسخها در شرايط گوناگون متفاوت هستند و خصيصه ملي كه دگرگونناپذير پنداشته ميشود، با آنها تغيير ميكند.» (ص11) عنوان دوم كتاب شيوه انديشهورزي مردم مكزيك است. شيوهاي كه از خلال مواجهات فرهنگي و تاريخي شكل انديشهورزي جامعه را تحتتاثير قرار ميدهد. شرفالدين خراساني در كتاب نخستين فيلسوفان يونان در اشاره به شيوه تاريخنويسي آورده است كه «براي اينكه بدانيم آدميان چگونه انديشيدهاند و ميانديشند، بايد نخست بدانيم كه چگونه زيستهاند و ميزيند.» (ص 2) براي پاز اشاره به شيوه انديشهورزي مكزيكي، همان روايت زندگي روزمره، روابط مردم و تجربه زيستهشان است؛ يعني فرهنگ كه به گفته خودش پيشاپيشِ تاريخ ساخته ميشود.
ارتباط خود با ديگري
در هزارتو، فرد سرگشته در جستوجوي پيوندي يا مكاني وعده داده شده است. سرگشتگي آن زمان پايان مييابد كه انسان با آگاهي از خود، از خويشتن بگذرد و رهايي خود را از طريق واسپاري خويش به ديگري به دست بياورد. پاز قدم به قدم ارتباط فرد با هر وجهي از خود را كه در مواجهه با جامعه بروز عيني پيدا ميكند براي بيرون آمدن از اين سرگشتگي بررسي ميكند.
پديدههاي تاريخي همچون مهاجرت، استعمار، جنگ و... آبستن تغيير نگرش و انديشهورزي است. ثمره مهاجرت رويارويي با تصوير خود در مقابل ديگري است. گم شدن در «برهوتي از آينهها»، ترديد در مورد تواناييها و برخورد عيبجويانه به خود حداقل پيآمدِ مهاجرت -از كشوري چون مكزيك- است. در تجربه مهاجرت، فقدان ارتباط است كه نمايان ميشود و «بدون ارتباط هيچ سعادتي وجود ندارد.» (ص 25) به لطف اين ادعاست كه پاز اضافه ميكند: «در هر انساني اين امكان وجود دارد كه بار ديگر انسان ديگري باشد -يا دقيقتر بگويم- انسان ديگري شود.» (ص29) همچنين پديده استعمار علاوه بر هزار و يك دستاورد مدرني كه امكان فراروي از سنت -يا گذشته- را بهطور ناگزير مهيا ميكند، نتيجه ديگري نيز بهجا ميگذارد: كمبودها و آرزوها، حكايت همآنچه نيستيم و همآنچه دوستداريم باشيم كه ميوه آن زندگي پشت نقاب است. يكجور تظاهر كه نتيجه آن دروغگويي خلاق و ماهرانه، يك بداههسازي مداوم و موثر بر روابط فعال در جامعه كه روابط عاشقانه و صميمي را به جاي دريچهاي به شناخت، به روابط سلطهجو تبديل ميكند و شهامت و شجاعت را پشت نقابي مداراگر و ترسو به دست فراموشي ميسپارد. براي چنين جامعهاي اعياد و جشنها كه جاي تئاتر و تعطيلات كشورهاي توسعهيافته را ميگيرند، يگانه مجال رها كردن خويشتن ميشود، به بياني روشنتر فرد در جشن، نقاب از خويش برميدارد: براي مشاركت و صداي احساسات را برآوردن در پيوستگي تجملي، بيگانه با «گفت و شنود» «روشن است كه صميميت ما هرگز به شكل طبيعي شكوفا نميشود و فقط هنگامي بروز ميكند كه جشن، الكل يا مرگ آن را برانگيزاند.» (ص 72) به باور پاز «بدگماني، ظاهرسازي و كنايه، نزاكتي كه ما را دور از دسترس غريبه نگاه ميدارد؛ همه نوسانهاي روحي كه ما با آنها، در گريز از نگاه غريبه، از خودمان ميگريزيم، ويژگي انسانهاي تحت سلطهاي است كه در حضور ارباب از ترس به خود ميلرزند و چهره عوض ميكنند.» (ص 72) اينها روابط انسان را مسموم ميكنند: ترس از ارباب و بدگماني نسبت به همتايان، «هر كسي ديگري را ميپايد، چراكه هر مصاحبي ميتواند خائن هم باشد.» (ص 72) تمامي اينها خصيصه انزواطلبي را در ما ريشهدار ميكند. در انزوا رشدي نيست، تنهاييِ خود خواستهاي كه ايجاد ميكند نشانِ پختگي نيست و نقابِ دروغ، بخشي از منش، فرهنگ و سياست ما ميشود. براي گذر كردن از اين احساس بيگانگي و تنهايي چه علاجي بهتر از آشتي دادن «آزادي و نظم»، «كلام و عمل» و دوستي با ديگران؟ «اگر با خويشتن خويشمان چهره به چهره شويم، آنگاه خواهيم توانست زيستن و انديشيدن را به راستي بياغازيم.» (ص 175)
ديالكتيك تنهايي
مشهورترين كار پاز، «ديالكتيك تنهايي»، مقالهاي احساسي-فلسفي درباره حقيقتِ تنهايي است. هيچ اشاره خاصي به مكزيك لازم نيست، چراكه تنهايي خصلتي جهاني و مشترك در همه انسانها است. همه مردم در لحظهاي از زندگي خود احساس ميكنند تنها هستند، احساس بيگانگي با دنيا. انسان تنها موجودي است كه از تنهايي خود خبر دارد و تنها كسي است كه به دنبال ديگري است. اين ريشه در چيزي دارد كه انسان را پديد آورد: او خود را با «نه» گفتن به طبيعت «بازآفريد». با گسست از يك جهان و تلاش براي تحقق بخشيدن به جهاني ديگر. تنهايي مفهومي است دوپهلو كه به دو وجه ميتواند بروز پيدا كند: آگاهي از خويشتن و رهايي از خويشتن. اين ويژگي از آن رو كه ژرفترين حقيقت انساني است يكسر همراه اوست؛ تنهايي مجالي است براي عشقورزيدن، ايجاد گسست براي دستيافتن به فرصتي براي تطهير و پيوندي براي تحقق بخشيدن به دنيايي ديگر. اين نه سرنوشت محتوم كه خود زندگي است. همان مسيري كه در هر اسطوره و افسانهاي از آن شنيدهايم. بيرون آمدن از هزارتو وعده رستگاري است؛ وعده تحقق بخشيدن به انگاره جاودانه زيستن، به دريافتن واقعيتِ انسانهاي همقطارمان. «انسان معاصر اساطير را خِردپذير كرده، اما نتوانسته آنها را نابود كند ... [او] دوست دارد وانمود كند كه تفكرش كاملا بيدار است. اما اين تفكر بيدار ما را به پيچ و خم كابوس كشانده است كه در آن اتاقهاي شكنجه بيپايان در آينههاي عقل تكرار ميشوند. وقتي ظهور كرديم، شايد دريابيم كه با چشمان باز خواب ديدهايم و بفهميم روياهاي عقل تحملناپذير است و سپس، شايد، يك بار ديگر با چشمان بسته رويا ديدن را از سر بگيريم.» (ص 211)
كتاب هزارتوي تنهايي، زندگي و شيوه انديشهورزي در مكزيك، با ترجمه پيروزه شهباز، فرشته محمديزاده و مازيار نعيمي توسط نشر لوح فكر در تابستان 1400 منتشر شده است.
در نوشتن اين مقاله از اين وبسايت استفاده شده است:
https: //groveatlantic.com/book/the-labyrinth-of-solitude-and-other-writings/
پانوشت:
1- نوشتن مادام بوواري (حماقت، هنر و زندگي)، {نامه به لوييز كوله -15 ژوئيه 1853}، گوستاو فلوبر، ترجمه اصغر نوري، نشر نيلوفر، ص 23
2- José Ortega y Gasset
3- The Revolt of the Masses طغيان تودهها مهمترين اثر سياسيارتگا ييگاست است. از نظر او واقعيت زمانه ما ظهور انسان تودهاي و تودهها در عرصههاي گوناگون جامعه بوده است اما «تودهها طبق تعريف نه بايد و نه ميتوانند زندگي فردي خود يا جامعه را اداره كنند، بنابراين اروپا دچار عظيمترين بحراني شده كه اقوام و تمدنها ممكن است گرفتار آن شوند. «اعضاي توده كسانياند كه خود را «همچون ديگران» ميدانند و هيچ ارزش ويژهاي براساس ملاكي خاص براي خود قايل نيستند. انسان تودهاي ميگويد: «من هم يكي مثل بقيه» (José Ortega y Gasset, The Revolt of the Masses, New York, W. W. Norton & Co. 1932, p.15) بخش كردن جامعه به توده و اقليتها به معناي تقسيم آن به طبقات اجتماعي نيست. هم در طبقات بالا و هم در طبقات پايين، هم توده و هم اقليت وجود دارد. اما توده در زير پاي خود هرچه را متفاوت و فردي باشد خرد ميكند. (حسين بشيريه، تاريخ انديشههاي سياسي قرن بيستم، ليبراليسم و محافظهكاري، ص ۲۲۰) به نظر ارتگا ييگاست در عصر مدرن مداخله خشونتآميز تودهها در همه جا گسترش يافته است و به ويژه در سنديكاليسم و فاشيسم نوع جديدي از انسان پيدا شده است كه نميخواهد براي مواضع خود دليل بياورد و صرفا در پي تحميل عقايد خويش است. (همان ص 225) به اعتقاد او امروزه مهمترين خطري كه تمدن را تهديد ميكند و خود از آن برخاسته، دولت بزرگ است كه مورد ستايش و پشتيباني تودههاست. مداخله دولت در امور مختلف مهمترين خطر زمانه ماست. تودهها ميخواهند بدون كوشش و خطر كردن هرچه را دلخواهشان است با فشار دكمهاي در دستگاه عظيم دولت به دست آورند. مداخله دولت ريشه عمل خودجوش اجتماعي را ميخشكاند. در چنين وضعي «جامعه بايد براي دولت و انسان براي دستگاه حكومت زندگي كند. اما دولت خود پس از مكيدن مغز استخوان جامعه به اسكلتي بدون خون و مرده تبديل خواهد شد و مردم به سوختي بدل ميشوند كه ماشين دولت را تغذيه ميكند. همه بايد براي دولت باشند، هيچچيز خارج از دولت نباشد و هيچچيز بر ضد دولت نباشد.» (José Ortega y Gasset, The Revolt of teh Masses, New York, W. W. Norton & Co. 1932, p.121-133)
در هزارتو، فرد سرگشته در جستوجوي پيوندي يا مكاني وعده داده شده است. سرگشتگي آن زمان پايان مييابد كه انسان با آگاهي از خود، از خويشتن بگذرد و رهايي خود را از طريق واسپاري خويش به ديگري به دست بياورد. پاز قدم به قدم ارتباط فرد با هر وجهي از خود را كه در مواجهه با جامعه بروز عيني پيدا ميكند براي بيرون آمدن از اين سرگشتگي بررسي ميكند.
هزارتوي تنهايي با كتاب خوزه ارتگا ييگاست، طغيان تودهها، مقايسه شده است. هزارتوي تنهايي مدخلي براي شناخت مردم مكزيك و علاوه بر آن شناخت امريكاي لاتين و كشورهاي جهان سوم است. بنابراين كتاب درآمدي در تاريخ فرهنگي مكزيك است.
Dressed Fleas (pulgasvestidas): عروسكهاي ككي ملبس. هنر ملبس كردن حشره كك با لباسهاي مخصوص و محلي كه بخشي از صنايع دستي مكزيك است. اندازه واقعي آنها از يك گيره كاغذ كوچكتر است. پاز در اشاره به اين هنرِ مكزيكي ميگويد: مكزيكي به آهستگي و محتاطانه كار ميكند، او شيفته كار كامل شده و تكتك جزييات تشكيلدهنده آن است و سليقه خوب ذاتي او ميراثي ديرينه است. مكزيكي بيشتر از آنكه تمايل به رقابت در توليد داشته باشد در هنر دشوار، درخشان و بيحاصلِ ساختن عروسكهاي ككي ملبس با يكديگر رقابت ميكنند. پاز اين مساله را در كاربست متفاوت از زمان نزد مكزيكيها ميبيند.