جنگ برسر ميراث شوروي
شهابالدين فرخيار
ولاديمير پوتين زماني گفته بود هر كس از فروپاشي شوروي خوشحال باشد قلب ندارد و هر كس كه به دنبال برقراري آن باشد عقل. پوتين ظاهرا اين روزها به دنبال برقراري شوروي است بيآنكه آن گفته خود را فراموش كرده باشد. پوتين هرگز به دنبال احياي شوروي نيست. او علاقهاي به بازگرداندن اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي به نقشه جهان ندارد او به دنبال مرزهاي شوروي است اما زير نام روسيه و بازگرداندن امپراتوري دوران تزارها. پوتين در اين خواست تنها نيست، مليگرايان پرشمار روس نيز از چنين خواستي حمايت ميكنند. سال ۱۹۹۱ هنگامي كه شوروي در كمتر از چند ماه از درون فرو پاشيد، جهان نفس راحتي كشيد، زيرا جمهوريهاي شوروي بيآنكه گلولهاي شليك شود يا خوني از بيني كسي بيايد اعلام استقلال كردند و اين به خواب و خيال بيشتر شبيه بود تا واقعيت. پايان شوروي يك موضوع بود و استقلال جمهوريهاي آن موضوعي كاملا متفاوت. در همان روزها كسي چون سولژنتسين نويسنده تبعيدي دوران شوروي كه به تازگي از غرب به مسكو بازگشته بود چنان از تصور از دست رفتن تصرفات دوران روسيه تزاري به وحشت و حيرت افتاده بود كه در راس جمعي از روشنفكران و هنرمندان روس نامهاي به يلتسين نوشت و از او خواست اجازه ندهد جمهوريهاي اروپايي شوروي و قزاقستان از روسيه جدا شوند. آنها اين بخش از اتحاد جماهير شوروي را حداقل سهم روسيه از ميراث دوران تزارها ميدانستند كه بايد به روسيه پيوست ميشد. غافلگيري همگان از فروپاشي شوروي و ناتواني دولت مركزي به رهبري يلتسين كه حتي نگران فروپاشي روسيه بود اين امكان را از مليگرايان روس و شؤونيستهاي بعدي گرفت كه در پرتو فروپاشي شوروي به فكر احياي امپراتوري تزاري باشند. آنها گرچه سرخورده و عصباني با بغضي بزرگ در گلو سكوت كردند اما هرگز اميد خود را از دست ندادند. جهان به خاطر ميآورد كه در آن دهه توفاني از ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۱ چگونه هر روز يكي از همان روسهاي شؤونيست فرياد ميزد و رگهاي گردنش را متورم ميساخت و از خيانتي كه به روسيه رفته بود سخن ميگفت. در راس آنها كسي مانند ژيرنفسكي رسما كتابچهاي منتشر كرد و پا را از تصرفات تزاري هم فراتر گذاشت و از توصيههاي پطر كبير براي رسيدن به آبهاي گرم گفت. او از آن هنگام تاكنون صاحب يك صندلي دايمي در پارلمان است و از حاميان سياستهاي پوتين. پوتين پس از آنكه در سال ۲۰۰۱ به قدرت رسيد با خشونتي هر چه تمامتر به سراغ جداييطلبان داخلي رفت و با قتل عام يك نسل از چچنها همه بغض و كينه خود را از محدود شدن قلمروي تزاري نشان داد.
او گام به گام همزمان با افزايش در آمدهاي نفتي و بازسازي تجهيزات نظامي به سامان دادن نفوذ و حضور روسيه در جمهوريهاي سابق شوروي پرداخت و با سياستهاي مختلف از جمله سياست حمايت از جوامع روسزبان اين جمهوريها. تسهيل مهاجرت شهروندان آنها به روسيه و اعطاي شهروندي آسان به آنها و گسترش مدارس و دانشگاههاي روسيزبان در اين جمهوريها، زمينه بازسازي شوروي در قالب امپراتوري روسيه را فراهم آورد. او نخستين ضرب شست خود را در سال ۲۰۰۸ در ماجراي گرجستان نشان داد و با ورود نيروهايش به اين جمهوري كه قصد عضويت در ناتو را داشت غربيها و جهان بيرون را از اراده تزلزلناپذير خود آگاه كرد. حضور پايگاههاي نظامي روسيه در بسياري از اين جمهوريها و وارد ساختن آنها در اتحاديههاي امنيتي و اقتصادي بخش ديگري از اقدامات او براي رسيدن به روياي امپراتوري روسيه تزاري بود. اشغال كريمه به بهانه حمايت از روسهاي كريمه زنگ خطري بود كه غرب خيلي دير شنيد و نتوانست پاسخي در خور به آن بدهد.
دست گذاشتن روسيه بر اوكراين جدا از اهميت اين كشور از نظر اقتصادي و جغرافياي سياسي براي روسهاي مليگرا و شؤونيست اهميتي نمادين نيز داشت. اوكراين و بلاروس با بقيه جمهوريهاي شوروي تفاوتي بنيادي دارند. اين دو جمهوري تقريبا همه مولفههاي لازم براي ايجاد يك ملت واحد با روسيه را دارا هستند، از نظر تبار. فرهنگ، دين و حتي زبان اين دو جمهوري تقريبا تفاوتي با روسيه ندارند اما اينكه چرا اوكراينيها نميخواهند به اين ويژگيها تن بدهند و از اين يگانگي با روسها ميپرهيزند. نكتهاي است كه بايد جداگانه به آن پرداخت اما از نگاه روسيه هر گونه پشت كردن به اين مشتركات به نوعي خيانت و اهانت به آن چيزي است كه پوتين و شؤونيستهاي روس از آن به عنوان فرهنگ و تمدن برتر روسيه نام ميبرند. استدلال پوتين در مورد يگانگي اوكراين با روسيه را بايد در مقالهاي كه به نام پوتين در تابستان ۲۰۲۱ منتشر شد جستوجو كرد. پوتين در اين مقاله مفصل كه همزمان اوكراينيها و روسها و در مجموع اسلاوها را طرف خطاب خود داشت به روايت تاريخ مشترك روسيه و اوكراين از نگاه روسها ميپرداخت. او در بدترين حالت از اوكراينيها ميخواست اگر به دامان روسيه باز نميگردند دستكم راه دشمني و جدا سري كامل را پيش نگيرند و دست در دست دشمنان روسيه نگذارند. پوتين تاريخ تشكيل كشوري به نام اوكراين را مربوط به دوران شوروي ميداند و به ياد آنان ميآورد كه چگونه پس از جنگ جهاني دوم بخشهايي از لهستان و روماني و همچنين كريمه را از روسيه جدا كردند و به اوكراين بخشيدند تا اوكراين امروزي شكل بگيرد. نقطه اوج اين مقاله اما در جايي است كه او بر ساختگي بودن چيزي به نام اتحاد جماهير شوروي دست ميگذارد و مرزهاي آنها را ساختگي و غيرواقعي عنوان ميكند. عين ترجمه اين بخش از مقاله پوتين چنين است. «...البته، در داخل اتحاد جماهير شوروي، مرزهاي بين جمهوريها هرگز به عنوان مرزهاي دولتي تلقي نميشد. آنها صرفا نامي در در يك كشور واحد بودند، گرچه به ظاهر تمام ويژگيهاي يك فدراسيون را داشتند اما به شكلي كاملا متمركز اداره ميشدند و رهبري حزب كمونيست آن را تضمين ميكرد اما در سال 1991، تمام آن سرزمينها و مهمتر از آن، مردم، يك شبه خود را در خارج از كشور يافتند، در واقع اينبار، از سرزمين مادري تاريخي خود جدا شدند...» پوتين صريحا در اينجا از يك كشور واحد و مردمي واحد سخن ميگويد كه در سال ۱۹۹۱ از سرزمين مادري خود جدا شدند. پوتين روسيه را سرزمين مادري همه ساكنان شوروي سابق و روسيه تزاري اسبق ميداند. پوتين اما سخاوتمندانه اندكي بعد در همين مقاله ميپذيرد كه اكنون كه شما ميخواهيد براي خود كشوري داشته باشيد بايد تابع منطقي حقوقي باشيد. منطق حقوقي پوتين به جملهاي از شهردار سابق سن پترزبورگ تكيه دارد كه كليد طرز تفكر او و شؤونيستهاي روسيه درباره ميراث دوران تزاري براي روسيه است. او مينويسد: «...شما ميخواهيد يك دولت براي خودتان ايجاد كنيد: خوش آمديد! اما شرايط چيست؟ ارزيابي يكي از برجستهترين چهرههاي سياسي روسيه جديد، اولين شهردار سنپترزبورگ و يك حقوقدان، آناتولي سابچك در سال ۱۹۹۲ را به ياد خواهم آورد. او معتقد بود هر تصميمي بايد مشروع باشد و نظر او در اين مورد چنين بود: جمهوريهايي كه بنيانگذار اتحاديه بودند، با محكوم كردن معاهده اتحاديه 1922، بايد به مرزهايي كه قبل از پيوستن به شوروي داشتند بازگردند و با توجه به اينكه زمينه اتحاد از ميان رفته است، تمام تصرفات ارضي ديگر در معرض بحث و مذاكره است. به عبارت ديگر، هنگام رفتن، آنچه را كه آوردهايد با خود ببريد. رد كردن اين منطق سخت است. من فقط ميگويم كه بلشويكها حتي قبل از اتحاد جماهير شوروي دست به تغيير مرزها زده بودند و با بياعتنايي به ديدگاههاي مردم، مناطقي را به دلخواه خود دستكاري ميكردند...» معني اين سخن پوتين گرچه كاملا آشكار است اما به زباني سادهتر آن است كه پيش از تشكيل شوروي تنها يك كشور وجود داشت به نام روسيه و همه اين جمهوريها ساخته دست بلشويكها هستند. شما يك مشت كشور ساختگي هستيد كه ما شما را به وجود آورديم. شما چيزي با خود به اتحاد شوروي نياورديد كه اكنون بخواهيد آن را با خود ببريد. اين خلاصه آن چيزي است كه در مخيله پوتين و شؤونيستهاي روس ميگذرد و زمينه انديشگي او را در حمله ديروز ارتش روسيه به اوكراين تشكيل ميدهد و اين هنوز آغاز راه است. پوتين و شؤونيستهاي روس خوابهاي دور و درازي براي منطقه و جهان ديدهاند. تزارها در حال بازگشتند و به نظر ميرسد جنگ ديرهنگام روسها بر سر شوروي با تاخيري 30 ساله تازه آغاز شده است.