نقش كاسبان تحريم
احمد شيرزاد
همزمان با نزديكشدن به موعد نهايي مذاكرات هستهاي و دستيابي به توافق، باز هم برخي زمزمهها از سوي گروههاي سياسي در داخل كشور شنيده ميشود كه منافع ملي ايران در اين مذاكرات نيز مورد توجه قرار نگرفته است. اين افراد و جريانات در داخل و خارج مجلس، مذاكرهكنندگان را به اين دليل كه توجهي به خواستههاي حداكثري آنان نكردهاند، مينوازند. متاسفانه برخي افراد و جريانات تندرو با اين تصور كلي به مذاكرات نگاه ميكنند كه محل مذاكرات مانند رستوراني است كه در آن قرار است منويي در اختيار ايران قرار داده شود، سفارش ايران دريافت شده و نهايتا توافق مبتني بر درخواستهاي ايران امضا شود. اما بايد توجه داشت گزينههاي پيش روي دولتهاي ايران، مسير متنوعي نيست و هم دولت قبلي و هم دولت جديد با محدوديتهاي فراواني براي دستيابي به توافق مواجه هستند. با توجه به پيچيدگيهاي اين پرونده در صحنه نظام بينالملل، مذاكرهكنندگان ايراني بايد در يك چارچوب خاص، مطالباتشان را دنبال كنند. از يك طرف تنگناهاي طرف مقابل شامل كشورهاي 1+4 و امريكا مطرح است و از سوي ديگر، مطالباتي در داخل كشور در خصوص تامين منافع ملي، مواضع كليدي سياسي و امنيتي كشور و... شكل گرفته كه دولت بايد به مجموعه اين عوامل توجه كند. وقتي مجموعه اين تنگناها كنار هم قرار داده ميشوند متوجه ميشويم كه دامنه اختيارات دولت، بسيار محدود است و فرصت ابتكار عمل چندان وسيعي در اختيار مذاكرهكنندگان ايراني وجود ندارد. دولت بايد ضمن توجه به منافع ملي، وضعيت كلي مذاكرات را نيز مورد توجه قرار دهد. تئورياي كه در زمان محمدجواد ظريف از آن ذيل عنوان معادله با حاصل جمع برد- برد نام برده ميشد. بنابراين آن دسته از افراد و جرياناتي كه خواستار رسيدن مطالبات حداكثري از دل گفتوگوهاي برجامي هستند، احتمالا درك درستي از واقعيتهاي موجود در گفتوگو و مذاكره ندارند. اين دسته از افراد تصور ميكنند كه مذاكرهكنندگان در وين دور هم جمع شدهاند تا به مطالبات ايران پاسخ دهند.
اما بايد توجه داشت اين دولت نيز كماكان در همان مسيري حركت ميكند كه دولت قبل براساس آن گام برميداشت و مسير مذاكرات از سوي نهادهاي بالادستي تعيين ميشود. البته در فاصله ميان تغيير دولتها در ايران 6الي 7ماه سرنوشتساز از دست رفت كه ميشد از آن براي دستيابي به منافع كلان كشور بهره برد. در بطن اين فرصت از دست رفته، افراد و جرياناتي هم در ايران و هم در امريكا وجود دارند كه مايل به دستيابي به توافق نيستند. اين افراد در برهههاي مختلف و هر زمان كه دورنمايي از توافق مشاهده ميشود، وارد ميدان شده و تلاش ميكنند توافق را به حاشيه بكشانند. در امريكا، جمهوريخواهان تندرو و طرفداران ترامپ هستند كه تلاش زايدالوصفي براي به بنبست كشاندن مذاكرات صورت ميدهند. اين جريانات با ارسال پالسهاي منفي تلاش ميكنند اين پيام را به طرف ايراني ارسال كنند كه حتي در صورت دستيابي به توافق نيز ضمانت جامعي براي اجراي آن وجود نخواهد داشت. در نقطه مقابل در ايران نيز برخي جريانات راديكال قرار دارند كه توافق را برنميتابند و با استفاده از ابزارهاي رسانهاي، مالي و ارتباطيشان تلاش ميكنند توافق را به حاشيه بكشانند. بخشي از مخالفان توافق را نيز كاسبان تحريم تشكيل ميدهند كه بهطور كلي لغو تحريمها را مخالف منافع كلان خود ارزيابي ميكنند. اين در حالي است كه ايران براي ساماندهي به اقتصاد و معيشت و بازگشت به بازار نفت به توافق نياز دارد. از سوي ديگر امريكاي مدل بايدن هم براي پُر بار كردن سبد دستاوردهايش در حوزه سياست خارجي نيازمند دستيابي به توافق است. هر دو طرف نيز به اين واقعيت آگاه هستند كه براي دستيابي به توافق بايد از خود انعطاف نشان دهند. ايران از ابتدا اعلام كرده بود خواستار پايان دادن به تمامي تحريمهاي اقتصادي در عين بهرهمندي از بالاترين ميزان اختيار براي فعاليت هستهاي است. مطالبه طرف امريكايي نيز كاهش وسيع فعاليتهاي هستهاي ايران در ازاي لغو محدود بخشي از تحريمها است. اما نه ايران و نه امريكا نميتوانند مطالبات حداكثري مورد نظر خود را محقق كنند و بايد براي دستيابي به توافق از خود انعطاف نشان دهند. انعطافي كه كاسبان تحريم همواره در برابر آن سنگاندازي كرده و در مسير توافق مانعتراشي ميكنند.