روداري، جهاني بيجنگ
غلامرضا امامي
اولين پرستو شب گذشته آمد
و بمن گفت: «بهار در راه است»
بنفشههاي زرد در باغ ميخندند
باوركن! من حتي سه پروانه هم ديدهام
به نرمي به پروانهها گفتم: «بله! وقت آن است كه پرستوها بر بامها پرواز كنند»
اما چه وقت لبخند مانند ساقه ترد چمن
بر لب مردمان مينشيند؟
وقتي كه آخرين پرستو
از سفر طولانيش از پشت درياها
به اينجا باز گردد
صلح همان پرستويي است كه در شب پرواز ميكند
بازگشت اين پرستو براي مردم فرا رسيدن بهار است!
«جاني روداري»
بهار در راه است اما غرش گلولهها، گوشها را پر كرده است. صفير هواپيماها ديدگان را به بيم انداخته است.
بهار در راه است اما ديدگان كودكان و پيرزنان لرزان و ترسان.
جاني روداري نويسنده بزرگ ايتاليا شيفته صلح است. او در سراسر زندگي به نبرد با ننگ جنگ پرداخت و همواره گويي اين سخن شاعر ايراني «بهار» را سر ميداد:
«فغان ز جغد جنگ و مرغواي او
كه تا ابد بريده باد ناي او
بريده باد ناي و تا ابد
گسسته و شكسته پر و پاي او.»
جاني روداري در خانوادهاي تهيدست به سال 1920 در شهر اُمِنياي ايتاليا زاده شد. كودكي و دوران ابتدايي زندگي روداري در اُمِنيا گذشت. كودكي شاد و خوشي در كنار برادرش «چزاره» كه سخت به وي دلبسته بود. به سال 1940 جغد جنگنواي شومش را سر داد اما وي به جنگ نرفت و به قصهگويي و سرودن اشعار براي كودكان و نوجوانان پرداخت. گذشته از نوشتن قصهها وي در بيمارستاني در ميلان به كار مداواي مجروحان دل بست.
شعله سوزان جنگ دو دوست ديرينش را سوزاند و آنان در جنگ كشته شدند. برادر دلبستهاش «چزاره» به سال 1943 به اردوگاه نازيها فرستاده شد. روداري از جنگ نفرت داشت. شيفته صلح بود و درباره جنگ چنين گفت:
«يادداشت
كارهايي هست براي روز مثل شستن دستها، درس خواندن، بازي كردن
ميز ناهار را چيدن
كارهايي هست براي شب
مثل چشم بر هم گذاشتن و خوابيدن و خواب ديدن
روياهاي شيرين داشتن
گوشهايي هست براي شنيدن
كارهايي هست براي هيچ وقت
هيچگا ه
نه روز، نه شب، نه در دريا و نه در خشكي
مثل بر پا كردن جنگ.»
در دوران جنگ و پس از جنگ وي شاهكارهايي آفريد، قصههايي نوشت و سرودههايي سرود؛ ماندني و خواندني. گفتني است كه جاني روداري تنها نويسنده ايتاليايي برنده جايزه جهاني «آندرسن» (كه جايزه نوبل ادبيات كودكان و نوجوانان ناميده ميشود) شد. اين بخت خوش را داشتم كه به همت نشر «هوپا» كتاب زيباي وي با نام «يكي بود كه خودش نبود» را به فارسي از متن ايتاليايي و با رعايت كپيرايت برگردانم. اكنون كه در اين دوران پرآشوب جانها از بيم جنگ ميلرزد و كودكان بيگناه به خاك و خون ميافتند خوش دارم كه آرزو كنم جهان به صلح بينديشد. نفرت از انديشهها و دلها سترده شود و براي مشكلات جهان گفتوگو درگيرد. بگذاريم بچهها به پرستوهاي بهاري، به شادي، به بازي، به آگاهي، به آزادي، به زيبايي و به صلح خوشامد گويند. باهم سرودهاي از وي را با آرزوي صلح بخوانيم.
«پس از باران
باران كه تمام شد، آسمان سبز ميشود
و رنگينكمان
مثل پلي آراسته به پرچم ميدرخشد
و خورشيد شاديكنان ميگذرد.
چه زيباست نگاه به پرچمهاي قرمز و آبي با سري رو آسمان برافراشته
اما افسوس
رنگينكمان
پس از توفان پيدايش ميشود
كاش هرگز توفاني نبود
شادي حقيقي، رنگينكماني است كه در پس و پي توفاني نباشد
و جشني باشد براي همه مردم زمين
صلح پيش از جنگ!»
به قول شاعر شهره ما قيصر امينپور:
«به اميد پيروزي واقعي
نه در جنگ،
كه بر جنگ!»