نگاهي ديگر به كتاب «علف داستانهاي شگفت و ناگفته» نوشته بهمن مقصودلو
و روايتي بر مستند «علف: نبرد يك ملت براي زندگي»
ناگفتههاي پُرشگفت!
حدود يك قرن از ساخته شدن مستند «علف» به كارگرداني مريان كوپر و ارنست بي. شودزاك ميگذرد
عزيزالله حاجيمشهدي
بدون پشتوانه يك پژوهش پردامنه و كارشناسانه، نگارش كتابي همانند: «علف»، نوشته «دكتر بهمن مقصودلو» نويسنده، پژوهشگر، منتقد و مدرس سينما، تهيهكننده و مستندساز، به راستي ناممكن به نظر ميرسد. اگر در كار فيلمسازان مستند، پژوهش را يكي از مهمترين پيششرطهاي بنيادين توليد به حساب آوريم و بر اين باور باشيم كه يك مستندساز راستين، پيش از آنكه فيلمساز مستند باشد، يك پژوهشگر و محققِ كنجكاو وجستوجوگراست، درك اين حقيقتِ آشكار نيز آسان خواهد شد كه هر نويسندهاي هم كه قرار است در حوزه فيلم مستند اثري قابل اعتنا را به نگارش درآورد، بايد پژوهشگري شكيبا و خستگيناپذير باشد تا در مرحله نوشتن كتاب يا مقاله، از آسيبهاي گريزناپذير ناشي از فقدان پژوهشي جدي و پُردامنه، بركنار بماند.
با نگاهي گذرا به جريان نگارش كتاب ارزنده «علف، داستانهاي شگفت و ناگفته»، درمييابيم كه نسخه انگليسي همين كتاب در سال 2009 ميلادي، به همت انتشارات مزدا با عنوان: « Grass: Untold Story» در 348 صفحه، چاپ شده بود كه به نسبت نسخه فارسي اين كتاب- چاپ نشر هرمس: چاپ اول1389 و چاپ دوم: 1396، در اندازه رقعي، در 486 صفحه- نزديك به 138 صفحه كمحجمتر بوده است، چرا كه ناشر نسخه انگليسي كتاب، بر اين باور بود كه ميتوان از برخي موارد فرعي صرفنظر كرد. چاپ و انتشار اين اثر متفاوت و ارزنده را نيز بايد در ادامه مجموعه فعاليتهاي بهمن مقصودلو در عرصههاي پژوهش، نگارش، نقد و تحليل فيلم و همچنين توليد و ساخت فيلم مستند، براي مستندسازان و دانشجويان سينما و ديگر علاقهمندان آثار مستند، كاري قابل اعتنا و سودمند به حساب آورد.
اگرچه در اين بررسي، بيشتر بر ويژگيهاي كتاب علف بايد تمركز كرد با اين حال، در راستاي همين واكاويها، به گونهاي گذرا به خود فيلم مستند: «علف») 1925 - Grass: A Nation’s Battle for Life) (ساخته مريان سي كوپر Merian C. Cooper و ارنست بي. شودزاك Ernest Schoedsack) نيز خواهيم پرداخت تا شناختنامه روشنتري از اين فيلم مستند به دست بدهيم و بگوييم كه با توجه به موجوديت چنين اثر ويژهاي در گنجينه فيلمهاي مستند جهان، درك ضرورت نگارش كتابي مفصل درباره جريان توليد اين فيلم مستند از سوي نگارنده چنين اثري، تا چه اندازه مهم بوده است.
فيلم سياه و سفيد و ناگويا (صامت) علف را در نگاه كلي بايد يك اثر مستند سفرمانهاي به شمار آورد كه در آن سه تن از كساني كه به ظاهر كمترين تجانس و همگوني تخصصي - تجربي نيز باهم ندارند و از قضا، فيلمساز هم نبودند، در انديشه عملي كردن يك سفر اكتشافي از نوع سفرهاي كشف يك سرزمين يا يك قوم و قبيله دور از دسترس و ناشناخته، با گذر از تركيه و عراق سرانجام به ايران (پرشيا) ميرسند و با نزديك شدن به ايل بختياري، با يكي از كوچها و جابهجايي رمه و بار بُنه ايل، با آنها همراه ميشوند تا به كار و زندگي آنها نزديك شوند. در فيلم، اگرچه به دليل چيرگي نوعي نگاه خودبرتربينانه، در جاي جاي اثر، آدمهاي ايل بيشتر در پسزمينهها و در حاشيه ديده ميشوند و در مقابل، آدمي مثل «مارگريت هريسن» همواره در نقطههاي طلايي هر تصوير و قاببندي فيلم حضور دارد، با اين همه، علف يكي از انگشتشمار فيلمهاي مستندي است كه حدود يك قرن پيش توانسته است با همه كمداشتهايش، بخشي از مردم جامعه ما- يعني از آدمهاي ايل بختياري- تصاويري زنده را به ثبت برساند و براي پژوهشهاي مردمشناختي و قومنگارانه بسيار قابل استفاده باشد. شايد مهمترين اشكال كار سازندگان چنين اثري در اين بوده است كه در بيشتر لحظههاي فيلم، حتي در حد كساني كه با نگاه گردشگرانه و گذرا به يك اقليم و سرزمين نزديك ميشوند نيز تلاشي براي نزديك شدن به آدمهاي ايل و ثبت و ضبط جزيينگرانه برخي آداب و رسوم اين ايل ريشهدار از خود نشان نميدهند و در بهترين حالت، بيشتر بر عنصر ماجراجويي و ثبت رشادتهاي ايل بختياري تاكيد دارند. گذشته از اينها، سازندگان فيلم علف، درك درستي از شرايط تاريخي و اوضاع اجتماعي روزگار پهلوي اول نداشتهاند و به همين دليل از ماجراي خلع سلاح ايلات و وادارساختن آنها به يكجانشيني و پرهيز از كوچ، در فيلم آنها، نشاني نميتوان يافت. شايد به همين دليل است كه برخي منتقدان و پژوهشگران، آگاهانه از جاي دادن اين فيلم در رده مستندهاي قومشناسانه خودداري كردهاند.
بهمن مقصودلو با دلشيفتگي آشكاري، با صرف نزديك به 6 سال وقت براي كار پژوهش و نگارش اين اثر، كتاب: «علف، داستانهاي شگفت و ناگفته» را براي چاپ آماده كرد. در تركيببندي كتاب ضمن استفاده از چند گفتوگوي موجود «ارنست بي. شودزاك» و مدارك و مستنداتي كه كم و بيش از «مارگريت هريسن» Marguerite E. Harrison و «مريان سي كوپر» جستوجو ميكند، خواننده كتاب را با ماجراجوييهاي سه امريكايي جستوجوگر آشنايي ميدهد. مريان سي كوپر (سرتيپ بازنشسته نيروي هوايي ايالات متحده امريكا و خلبان جنگي، در جنگ جهاني اول، ارنست شودزاك فيلمبردار رسته مخابرات ارتش، مارگريت هريسن- جاسوسي كه در پوشش خبرنگار روزنامه «بالتيمورسان» به آلمان سفر ميكند و.... شرح چگونگي آشنايي اين سه تن با يكديگر و برشمردن برخي ويژگيهاي رفتاري و خلق وخوي هريك از آنها، كتاب را به راستي خواندني كرده است. همجواري پرشگفت سه آدم با روحيهها ي مختلف در كنار يكديگر - تنها با يك وجه مشترك يعني حس ماجراجويي و روحيه خطرگرايي و دل به دريا زدن - به خودي خود ميتواند براي خواننده كتاب پرجاذبهاي باشد. سفر اين سه آدم ماجراجو به «پرشيا» كه در آن زمان هنوز «ايران» ناميده نميشد، براي بهمن مقصودلو كه حدود 22 سال بعد از ساخته شدن فيلم مستند علف، به دنيا آمده، بيترديد بسيار پرجاذبه بوده است. به همين روي؛ آگاهانه به طرح برخي جزييات ميپردازد تا ازدريچه نگاه خود از طريق همين مسائل به ظاهر فرعي و كماهميت، معرفي دقيقتري از اين آدمهاي ماجراجو ارايه دهد. براي مثال چنان تصويري از ارنست بي. شودزاك كه در رسته مخابرات ارتش كار فيلمبرداري را برعهده داشت به ما داده ميشود كه گويي براي اثبات بيشفعالي چنين آدمي در كودكي و نوجواني وي، سند گويايي است. كسي كه در 12 تا 15 سالگياش پيوسته از خانه فرار ميكرده و بعد از 17 سالگي نيز براي هميشه قيد در خانه ماندن و زندگي در كنار خانواده را ميزند و رها ميشود! خواننده كتاب، با همين آدم فراري از خانه، همراه ميشود و درمييابد كه شودزاك فيلمبردار با آمبولانس بيمارستاني به هر جايي كه ميرود، فيلمبرداري هم ميكند و در كارهاي بشردوستانه و امور نيكوكاري نيز در جريان كمكرساني به مردم لهستان، تلاشي چشمگير دارد. دكتر بهمن مقصودلو براي دستيابي به همين رشته اطلاعات به ظاهر فرعي و كماهميت، به خواندن يا جستوجو در كتابي كه «كوين براونلو» (Kevin Brownlow) درباره شودزاك نوشته است، بسنده نميكند و با سفر به لندن، به ديدار كوين براونلو ميرود. كاري كه به دور از هرگونه روحيه سهلانگارانه و آسانطلبانه، تنها و تنها از يك پژوهشگر حرفهاي و معتقد به كار عالمانه و دانشگاهي (Academic) برميآيد.
در كتاب علف، بهمن مقصودلو بيآنكه خود بخواهد، گويي دارد با نگاهي طنزآميز و از سر شوخطبعي به ما ميگويد كه گاه نتيجه يك جمع اضداد هم اگر هدف مشتركي داشته باشند، ميتواند ارزنده و ثمربخش از آب درآيد. همچنان كه همجواري مريان سي كوپر - خلبان بمباندازي كه در جنگهاي جهاني اول و دوم حضور داشته است - با ارنست بي. شودزاك فيلمبردار رسته مخابرات ارتش - و مارگريت هريسن به ظاهر نويسنده و خبرنگار جاسوس - با داشتن يك هدف مشترك، به ساخت فيلم مستند: «علف» در سال 1925 منجر ميشود!
در اهميت انتشار كتابهايي از نوع: «علف» هرچه گفته شود، كم است، چرا كه براي مخاطبان خاص خود - به ويژه براي دانشجويان رشته سينما و بسياري از پژوهشگران مردمشناسي - ميتواند مرجعي مناسب و قابل استناد باشد. در همين زمينه يكي، دو كار تاليف و ترجمه ديگر هم مثل: «علفزار» (سفري به سرزمين دلاوران) از يادداشتهاي مريان سي كوپر با ترجمه امير حسين ظفر ايلخان، 1344 انتشارات اميركبير و ... در ايران چاپ و منتشر شده كه صد البته به گستردگي كار بهمن مقصولو نبوده است. گذشته از اينها ديدار و آشنايي ايشان با «فرهاد و رهرام» پژوهشگر و مستندساز نامآشنا نيز موجب شد تا از فيلم مستند وي با عنوان «تاراز» (1367-1366) با موضوع زندگي چند خانوار عشاير بختياري در مسير كوچ نيز به نيكي ياد كند و بهرهمند شود. به ويژه كه در مقايسه با كار مريان سيكوپر و ارنست بيشودزاك، تاراز نگاهي واقعنما و انساني به ايل بختياري دارد. در فيلم تاراز، پسر «حيدرخان بابا احمدي» كه در روزگار ساخته شدن فيلم مستند علف تنها 9 سال داشته است نيز حضور دارد و از جريان ساخته شدن فيلم علف، خاطرههايي پريدهرنگ از روزگار كودكياش را به ياد ميآورد.
براي من كه با اشتياق كتاب علف، حاصل كار يك نويسنده و پژوهشگر فيلم مستند را خواندهام در جاي جاي كتاب با چنين حسي روبهرو ميشدم كه زندگي پرماجراي هريك از اين سه ماجراجوي بيپروا بهطور جداگانه ميتواند دستمايه داستاننويسان يا رماننويسان حرفهاي قرار بگيرد و به خلق داستانها و رمانهايي جذاب منجر شود. شايد تنها در اين حالت است كه بتوان از اين اشكال كار نويسنده كتاب علف كه به انگيزه پرداختن به جريان ساخت يك فيلم مستند، ناخواسته در مسائل فرعي غرق شده است، فاصله گرفت. به بيان ديگر، چون قرار نيست كه در چنين اثري به فضاي داستان و رمان نزديك شويم، شايد نياز چنداني نباشد كه وقتي از مارگريت هريسن حرف ميزنيم، در چنين كاري كه قرار است تمركز اصلياش بر چگونگي ساخت فيلم مستند علف باشد، مثلا به جزييات ارتباط مارگريت با خواهرش در آلمان پرداخته شود. هرچند كه زندگي مارگريت در مقام يك نويسنده، خبرنگار و آدمي با تجربههاي عملي جاسوسي و... به خودي خود ميتواند به شكل رماني جذاب و خواندني به نگارش درآيد. همچنان كه از وي يك اثر زندگينامهاي خود نوشت با عنوان: «هميشه فردا هست» در سال 1938 وجود داشته است كه در كتاب دكتر مقصودلو نيز از آن به خوبي استفاده ميشود.
كتاب علف، در مجموع اثري جذاب و خواندني است. با توجه به تلقي نادرست و تا حدودي تحقيرآميز كه متاسفانه پديدآورندگان مستند علف به مردمان ايلات و عشايرما داشتهاند و از نگاه خود به آنها به عنوان آوارگاني گرسنه و بيغذا نگريستهاند و حتي كوچ آنها به گرمسير و سردسير را نيز نادانسته و از سر كمآگاهي، به حساب سرگرداني و آوارگي آنها گذاشتهاند(!) نگارنده كتاب به درستي با نگاهي دورانديشانه، اشاره ميكند كه درج نظرات مطرحشده در كتاب، به معناي تاييد آنها نيست! در طراحي بسيار زيباي جلد كتاب كه يك نما از عبور دشوار ايل از تُندابهاي رودخانه پرخروش كارون به تصوير درآمده است، حس زندگي و همه سختيها و تلاشهاي آدمي جريان دارد. خوشبختانه از خطاهاي حروفنگاري در كتاب خبري نيست. هرچند رسم خط كتاب در مواردي چون وجود برخي دوگانهنويسيها، پيوسته يا گسستهنويسي تركيبهاي واژگاني و... با سليقه فردي من سازگار نيست و من براي عنوان فرعي كتاب «علف»، تركيب: «داستانهاي پُرشگفت و ناگفته» يا «داستانهاي شگفتانگيز و ناگفته» را درستتر از «داستانهاي شگفت و ناگفته» ميدانم، با اين همه، گستردگي كارهاي پژوهشي و نگارشي پديدآورنده اين اثر ارزنده چنان است كه اين كمداشتهاي جزيي، چيزي از ارزش و اعتبار آن نميكاهد.