تاملي در آينده اجتماعي ايران
هادي خانيكي
رسانهاي شدن زندگي - آنهم همه سويهها و دامنههايش- بخشي از واقعيتهاي جهان و جامعه ما است. در غياب رسانهها، گويي همهچيز در تاريكي و ابهام فرو ميرود. هرچند در حضور آنها نيز معلوم نيست تا چه حد از سردرگمي و سرگرداني ما كاسته ميشود. يك سوي محتواي رسانهها، انبوه اطلاعات پياپي و گفتوگوهاي درسآموز و سوي ديگر آنها، حجم فشرده و تزيينشده خبرهاي جعلي و نقشآفرينيهاي عمليات رواني است. در عين حال گريزي از بالابردن قدرت فهم و بهرهمندي از رسانهها براي پاسخگويي به نيازهاي «سياست زندگي» نيست. سياستي كه بيش از هر زمان ديگر، كنشگر اجتماعي را به دنبال تشخيص سود و زياد و آثار آني و آتي رخدادهاي پيراموني براي زندگي فرديش ميكشاند. مساله «سياست زندگي»، زوال سياست و به حاشيه رفتن نسلها نيست، مساله متفاوت شدن نياز و نگاه شهرونداني است كه در جامعه دستخوش تغيير از پنجره رسانهها به اطراف خويش مينگرند. روشن است كه در چنين وضعيتي، آحاد جامعه با آيندهاي مبهم و هراسناك روبهرو ميشوند. بدون آنكه از تواناييهاي نگرشي و مهارتهاي رفتاري برخوردار باشند. اينكه «آيندههاي متفاوت»، چشماندازها و روندهاي دستيابي به آنها در كجا ترسيم ميشوند و چگونه در دسترس قرار ميگيرند؟ مساله اين است. حداقل از حدود نيم قرن پيش تاكنون، نگاه به اين مساله از منظر ارتباطات در ايران آغاز شده است و هنوز هم ادامه دارد. از طرح «آيندهنگري براي راديو، تلويزين ملي ايران» توسط دكتر مجيد تهرانيان تا به امروز، نزديك به 50 سال ميگذرد. آينده كه به تعبير او همواره سرچشمه بيم و اميد انسانها است، ميتواند فراتر از يك مشغله فكري با استفاده از روشهاي علمي در معرض جستوجو قرار گيرد. از نظر تهرانيان، رسانهها در روند توسعه ملي ميتوانند 2چهره «سازنده» يا «ويرانگر» داشته باشند، عصر ما از يك سو در نتيجه تاثيرات گوناگون رسانهها، عصر «اكنونزدگي» است، زيرا از گذشته بريدهايم و فراغت انديشيدن به آينده را نيز از دست دادهايم.
در زير رگبار اخبار و اطلاعات از هم گسيخته، جهانبيني ما جهانبيني از هم گسستهاي شده كه در آن بزرگترين دورانديشي با سودانديشي، چيرهترين احساسها با آزمندي و محسوسترين نتايج با بيگانگي از خويش از انسانهاي ديگر و از طبيعت همراه شده است، اما از سوي ديگر، رسانهها، گذشته و حال و آينده را در مسير تاريخ پيوند زده و به ما تامل درباره زمان را آموختهاند. مساله جامعه ايران از نظر تهرانيان در اين ميانه، معلق ماندن ميان دو وضعيت است: «گسستگي از گذشته و انفصال در برابر آينده»، نتيجه اين تعليق، «اكنون زندگي» است كه در آن، جامعه نه با گذشته خود پيوندي خلاق دارد و نه از آينده پيش رو تصوري واقعبينانه. روشن است براي جامعهاي كه فراغت زندگي و فرصت انديشيدن به آينده را از دست ميدهد، بهرهمندي از رسانهها نيز به جاي بازانديشي در مسائل واقعي، بيشتر روياپردازي و خيالپروري را به ارمغان ميآورد. اگر 50سال پيش-آنهم در غياب رسانههاي جديد و جامعه شبكهاي- سخن از ضرورت گريز از «جامعه اكنون زده» در پرتو آيندهنگري و آيندهانديشي ميرفت، روشن است كه امروز آن ضرورت با ضرايب پرشماري، فراروي ما قرار دارد. مخاطرات پيش روي جامعه امروز ما كم نيست، اگرچه ظرفيتهاي اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي آن هم حايز توجهاند، اما توجه به مساله آينده در اين ميان از هر دو وجه گريزناپذير است. من در اين ايام از كوشش درخور موسسه رحمان و اقدام ارزنده انديشمند سختكوش، دكتر مقصود فراستخواه در پرداختن به اين مهم بهرههاي فراوان بردهام. برگزاري 3نشست و 6گفتوگو با عنوان «تامل در آينده اجتماعي ايران، نقش كنشگران» كه در پاييز و زمستان امسال به اتمام رسيد، ستودني، شنيدني و خواندني است. در قبال دغدغهها و نگرانيهاي اين مرز و بوم، فرسايش سرمايه اجتماعي و كاهش احساس عامليت شهروندان، بايد به آينده اجتماعي ايران انديشيد. آينده يا آيندههايي كه ناگزير به سوي آنها پرتاب ميشويم، بدون آنكه آمادگي زيستن در آن جهانها را يافته باشيم. به واقع درك درستي از آينده و تصوير مشتركي از آن نداريم و به تعبير فراستخواه: «براي زيستن در اين آيندهها نيز از حيث وضع فكري، نظام هنجارين، رفتار اجتماعي، مناسبات، كيفيت نهادها و ساختهها و شيوههاي حل مسائلمان مهيا نيستيم. آيندهپژوهي سامانه معرفتي و اجتماعي براي تفكر گفتوگويي، انتقادي و خردورزي جمعي، درباره مسائل پيش روست و از رهگذر آن ميتوانيم درك خود را نسبت به فرداهاي خويش در ميانمدت و درازمدت ارتقا بخشيم.» آري آينده را هيچگاه نميتوان كشف كرد، اما همواره ميتوان با كنشگريهاي گفتوگويي آن را ساخت و رسانهها نيز ميداني براي اين ساختناند.