چرچيل و پرده آهنين
مرتضي ميرحسيني
بعد از جنگ دوم جهاني، پس از اينكه «دشمن مشترك» مغلوب و تسليم شد، دليلي كه متفقين را كنار هم نگه ميداشت نيز از بين رفت. اتحاد ميان شوروي و دولتهاي غربي از هم گسست و در كمتر از يك سال به دشمني تبديل شد. اختلافات قديمي و مسائلي كه پيش از جنگ وجود داشتند دوباره بروز كردند، جنگ لفظي و تهديد بالا گرفت و به قولي «رهبران شوروي براي ترس غريزي خود از جهان خارج، براي ديكتاتورياي كه بدون آن نميدانستند چگونه فرمانروايي كنند، براي سنگدليهايي كه جرات نميكردند از آن دست بردارند توجيه پيدا كردند.» يكي از نقاط اوج اين جنگ لفظي در آن مقطع، سخنراني چرچيل در ميسوري امريكا بود كه به سال 1946 در چنين روزي برميگردد. همان سخنراني مشهوري كه او در آن از اصطلاح «پرده آهنين» استفاده كرد، گفت «از استيتن در بالتيك تا تريست در آدرياتيك، يك پرده آهنين در سراسر قاره اروپا كشيده شده است. پشت اين خط همه پايتختهاي دولتهاي باستاني اروپاي مركزي و شرقي قرار دارند.
ورشو، برلين، پراگ، وين، بوداپست، بلگراد، بخارست و صوفيه، همه اين شهرهاي مشهور و جمعيت پيرامون آنها در جايي قرار دارند كه ما بايد حوزه شوروي بناميم. همه به شكلي نه فقط در معرض نفوذ شوروي هستند بلكه در موارد بسيار و در مقياسي گسترده و فزاينده زير سيطره مسكو افتادهاند... احزاب كمونيست كه در تمام اين كشورهاي شرقي اروپا بسيار كوچك بودند، اكنون فراتر از تعداد اعضايشان برتري يافته و به قدرت رسيدهاند و در همهجا، در پس كسب سلطهاي تماميتخواهانه هستند. حكومتهاي پليسي تقريبا در همهجا، به جز چكسلواكي مسير تصاحب قطعي قدرت را طي ميكنند و دموكراسي واقعي به هيچوجه وجود ندارد.» گفت روسها جنگ ديگري نميخواهند و «باورم نميشود خواهان چنين چيزي باشند» اما سهم خودشان از غنايم جنگ گذشته را مطالبه ميكنند و به فكر گسترش مسلكشان هستند. «آنچه ما بايد در اينجا و امروز كه هنوز وقت باقي است مورد توجه قرار دهيم جلوگيري دائمي از جنگ و استقرار شرايط آزادي و دموكراسي در همه كشورها با نهايت سرعت ممكن است. مشكلات و خطرات ما با چشم بستن به روي آنها برطرف نميشوند، به صرف اينكه منتظر بمانيم و ببينيم چه ميشود برطرف نميشوند؛ با سياست اقناعسازي نيز برطرف نميشوند. آنچه مورد نياز است توافق و اتحاد است و هرچه در اين خصوص بيشتر تاخير شود، كار مشكلتر خواهد شد و خطرات افزايش خواهند يافت.» گفت نميتوانيم در مبارزه براي تحقق دموكراسي متزلزل شويم و نبايد وظايفمان را از ياد ببريم، بايد سريع و قاطع و با قدرت عمل كنيم كه «اگر اين سالهاي بسيار حساس از دست برود، آن وقت به راستي ممكن است فاجعه همه ما را از پا دربياورد.» چنان كه پيشبيني ميشد و طبيعي هم بود، استالين همه حرفهاي چرچيل - اين «جنگطلبِ نژادپرست» - را به خودش گرفت و آن را نشانهاي از وجود توطئهاي بزرگ از سوي سران نظام سرمايهداري براي سرنگوني شوروي تفسير كرد. هم در سخنان چرچيل، درباره حكومتهاي پليسي و تماميتخواهي كمونيستي رگههايي واضح از حقيقت وجود داشت و هم برداشت بدبينانه استالين از اين سخنان برداشت نادرستي نبود. خلاصه اينكه چند ماه پس از پايان جنگ دوم جهاني، فاتحان آن آشكارا به جان هم افتاده بودند.