عذر بدتر از گناه
عباس عبدي
انفجاري در مسجد شيعيان پاكستان رخ داد و موجب كشته و زخمي شدن بيش از ۲۵۰ نفر از نمازگزاران بيگناه شد. اين انفجار چنانكه بايد مورد توجه جهاني واقع نشد به ويژه همزمان است با جنگ اوكراين و همدرديهايي كه جهان غرب و بسياري از كشورها با عوارض جنگ براي مردم اوكراين داشته اند. از اينرو برخيها به مقايسه رفتار غرب با اين دو حادثه پرداختهاند و آن را نشانه دورويي و رياكاري در دفاع از حقوق بشر دانستهاند و به ادعاهاي غربيها تاختهاند. در اين يادداشت ميخواهم به اين مساله بپردازم و توضيح دهم كه طرح مكرر اين مساله اصولا گره چنداني را باز نميكند. طرح اين دوگانگي مبتني بر اين فرض است كه غربيها ادعا ميكنند كه در زمينه حقوق بشر نگرشي فراملي دارند و به ارزشها و حقوق انسانها فارغ از تعلقات نژادي، قومي، مليتي و جغرافيايي آنان باور دارند. اگر چنين گزارهاي درست باشد و آن را بپذيريم، به معناي آن است كه به جهان اخلاقي پا گذاشتهايم، در حالي كه ميدانيم، در جهان كنوني حقوق انسانهاي فراواني ضايع ميشود و مورد ظلم و ستم قرار ميگيرند و چندان كسي هم دغدغه آنان را ندارد. بنابراين گزاره مذكور از اساس مخدوش است و چنين ادعايي صحت ندارد. ما به عنوان يك ايراني اين مساله را به خوبي تجربه كردهايم. اگر از بنده پرسيده شود كه بزرگترين انحراف حقوق بشري غرب و كلا جهان در نيم قرن گذشته در چه موردي رخ داده است، معتقدم كه بدون ترديد، بمباران شيميايي كردستان و ايران و به ويژه شهرهاي حلبچه و سردشت است. اين رذيلانهترين اقدام يك حكومت در كاربرد سلاح شيميايي ممنوعهاي است كه بايد بهطور قطع و يقين با محكوميت قاطع و عملي جهاني مواجه ميشد. ولي غرب نه تنها سكوت كرد، بلكه افرادي و شركتهايي از آنان مستقيما در اين جنايت دست داشتند.
اين بمباران بهطور قطع بايد به شوراي امنيت كشيده ميشد و عامل آن از همان زمان محكوم ميشد. ولي غرب در برابر اين جنايت بهطور كامل سكوت كرد كه اتفاقا در اين مورد سكوت به منزله همراهي نيز تلقي ميشد. بنابراين گزاره مذكور نادرست است. حتي رفتارهايي كه با سياهپوستان يا به تعبير ديگري غيرسفيدپوستان در امريكا يا اروپا ميشود، نشاندهنده آن است كه گزاره التزام بيقيد و شرط غربيها به حقوق بشر نه فقط در سطح جهاني، بلكه در سطح ملي اين كشورها نيز كمابيش مخدوش است.
آيا بايد انتظاري جز اين از آنان داشت؟ شخصا معتقدم، خير. نه فقط براي غربيها براي همه ما غيرممكن است كه بتوانيم احساسات انساني خود را فراتر از تعلقات ملي يا جغرافيايي يا سياسي و تمدني بروز دهيم. اين با موضوع نژادپرستي فرق ميكند. انسانها نميتوانند نسبت به دردها و خوشحاليهاي همه آحاد بشر واكنش يكساني نشان دهند، حتي اگر نژادپرست هم نباشند. دولتها نيز به طريق اولي قادر به انجام اين كار نيستند، ولي آيا اين به معناي آن است كه هر رفتاري را ميتوانند انجام داد؟ پاسخ خير است. اگر همدردي نميتوان كرد حداقل بيطرفي را بايد رعايت كرد و ميتوان ظلم نكرد. براي مثال نميتوان به عروسي افغانستانيها حمله كرد و زن و مرد و كودك بيگناه را كشت و از كنارش به راحتي عبور كرد، ولي اقدام كماهميتتر از آن را در كشوري ديگر برجسته كرد. يا حمله به عراق را كه مبتني بر يك دروغ بود مشروع جلوه داد ولي درباره اوكراين نظري متفاوت ابراز كرد. شخصا انتظار ندارم كه اروپا با آوارگان جنگي خاورميانه همانگونه برخورد كند كه با آوارگان اوكراين برخورد ميكند. ولي اين تفاوتها بايد متعارف و قابل درك باشد. نه آنكه كلا مفهومي سياسي پيدا كند. مساله مهمتر اينكه آيا اين واقعيات به معناي محكوميت غرب و تبرئه ماست؟ آيا محكوميت غربيها مجوزي براي رفتار ماست؟ آيا هيچ تفاوتي ميان دو طرف نيست؟ به نظرم در اين مورد بايد احتياط كرد. ما خودمان بر خلاف ادعاهايمان در مساله چچن روسيه يا سينكيانگ چين يا كشتار دهه ۶۰ در حماه سوريه چه رفتاري داشتيم؟ سكوت مترادف حمايت. مساله مهمتر اين است كه در مواجهه با مردم خودمان نيز به اين ارزشها پايبندي نداريم. يا بسيار كم پايبند هستيم. براي اثبات اين ادعا شواهد فراوان وجود دارد. متاسفانه كساني مسوول اين رفتار هستند كه به جاي اصلاح رفتار خود فوري اقدامات متناقض و حتي غيرانساني غربيها را به رخ ميكشند. در افغانستان، در فلسطين، در يمن، در فلان جا و بهمان جا و خيلي جاهاي ديگر و حتي از تاريخ قرن اخير از بمب اتم، تا جنگ ويتنام و دهها كودتا و... سكوت يا حمايت نسبي از بمباران شيميايي و... ميتوان نام برد، ولي آنها در سطح داخلي خود حد زيادي از حاكميت قانون را دارند، چيزي كه ما بيش از آنان به اين امر و رعايت حرمت و حقوق مردم خود نيازمنديم. بنابراين هر نقدي كه به غربيها در خصوص تناقضات رفتاري آنان وارد كنيم كمابيش موجه است و البته بخشي از آنها نيز غيرمنتظره نيست، ولي اگر هدف تبرئه كردن خودمان از اقدامات خلاف ارزشهاي انساني است، اين رويكردي ضد انساني است، زيرا رفتارهاي خلاف آنان مجوزي براي انجام خلاف ديگران آن هم در رابطه با مردم خودشان نميشود. اين عذري بدتر از گناه است.