براي زادروز مهدي اخوانثالث
نادرِ نوادرِ ايام
اميد جوانبخت
مهدي اخوانثالث، متخلص به «م.اميد» فخرِ شعر معاصر ماست. لحن فخيم و وزن گيرا و تاثيرگذار شعر او در بيان دغدغههاي شخصي و اجتماعياش از ياد رفتني نيست. اخوان كه در دوران تحصيل به تدريج با گنجينه شعر كلاسيك ايران آشنا و خصوصا با شعر سبك خراساني موانستي پيدا كرده بود، پس از مهاجرت به تهران در اواخر دهه 20 به معلمي در اطراف تهران مشغول شد. در اواخر اين دهه، تندبادهاي عقايد و احزاب كه معمولا بيشتر بر بادبانِ روشنفكران ميوزيد، بر او نيز بيتاثير نبود. حاصل اين وضعيت براي شاعر مهم معاصر ما محبس و تبعيد بود. او كه در همان سالها با نيما يوشيج و شيوه جديدي كه در اشعارش داشت آشنا شد؛ از اولين افرادي بود كه توانست غناي سبكهاي شعر كهن را با قابليتهاي شعر نو بياميزد و برخلاف افرادي كه نوپردازي را معادل نفي يا ناكارآمدي شيوههاي كهن ميدانستند يا ادبايي كه هيچگاه شعري غير از الگوهاي قديم را به رسميت نشناختند، پايههاي نوپردازي اشعارش را بر بناي سترگ شعر فارسي بنا كرد. او و چند شاعر همنسلش ازجمله نادرپور، شاملو، سپهري و... كه اغلب از اولين مريدان و دوستداران نيما هم بودند به دليل خلاقيت شخصي و نيز شناخت دقيق شعر قديم به تدريج توانستند هر يك راه و شيوه منحصربهفردي در نوپردازي بيابند و از زير سايه نيما به درآيند. اخوان نيز با اتكا به جوهره ذاتي خود توانست به پختگي و اوجي در اين مسير برسد كه اشعارش علاوه بر ارزشهاي ادبي با گذشت زمان به ذهن و دل مردم هم راه پيدا كند كه اين امتياز كمي براي يك شاعر نيست.
حال و هواي شعرِ اخوان پس از چند مجموعه شعر اول همچون «ارغنون» و كودتاي سال 32 كه بر ذهن و آثار اغلب روشنفكران و هنرمندان آن زمان گردي از نااميدي و سرگشتگي پاشيد، متاثر از شرايط جامعه تغيير كرد و نبوغ او تعابير و تحليلهاي اجتماعياش را چنان در لفافه استعارات ادبي طرح ميكرد كه ميتوانست از مانع سانسور عبور كند و به مخاطبان اصلياش يعني مردم برسد. اوج اين خلاقيت را در شعر معروف «زمستان» اخوان ميتوان ديد كه هم در پوسته ظاهري به لحاظ برخورداري از صناعات شعري، اثري بديع، استوار و دلنشين است و هم در لايه بعدي خود بازتابنده شرايط حاكم بر جامعه آن سالها. شعري بعدها در شرايط مشابه دورههاي مختلف مورد خوانشهاي بهروزتر و تازهتري از سوي مردم قرار گيرد و اين نشانگر ژرفاي هنر شاعر است؛ هنري كه نه فقط در بازه زماني زيست هنرمند كه در دورههاي ديگر عمرش نيز جاودانش ميسازد:
«...هوا دلگير/ درها بسته/ سرها در گريبان/ دستها پنهان/ نفسها ابر/ دلها خسته و غمگين/ درختان اسكلتهاي بلورآجين/ زمين دلمرده، سقف آسمان كوتاه/ غبارآلوده مهر و ماه/ زمستان است»
او در شعر ديگري در رثاي مصدق با عنوان استعاري «پيرمحمد احمدآبادي» نيز با همين روش تحليلش را به ظرافت بيان ميدارد و مينويسد:
«ديدي دلا كه يار نيامد/ گرد آمد و سوار نيامد - سوزد دلم به رنج و شكيبت/اي باغبان، بهار نيامد»
اخوان سالهاي سرد و سنگين پس از كودتا و حبس را به شعر پناه ميبرد و در كنار آن به نوشتن و همكاري با روزنامهها، شعرخواني در راديو و نيز مدتي را در همراهي ابراهيم گلستان و فعاليتهاي سينمايياش سپري ميكند. در اين سالها او مجموعههاي «زمستان» و «آخر شاهنامه» و در دهه 40 نيز مجموعههاي «از اين اوستا»، «عاشقانهها و كبود» را منتشر ميكند. مجموعههاي «زندگي ميگويد اما باز بايد زيست»، «در حياط كوچك پاييز در زندان»، «دوزخ اما سرد» هم كه سهگانهاي درباره دوران زندان است در اواخر دهه 50 منتشر ميشود. او همچنين آثار منثوري چون «عطا و لقاي نيما يوشيج»، «بدعتها و بدايع نيما يوشيج» و «نقيضه و نقيضهسازان» و مقالاتي ديگر را نيز در تحليل ادبيات و شعر نو نگاشت و منتشر كرد كه در آنها عمق نگاه و اشرافش به مقولات ادبي - از ادبيات كهن تا نو- آشكار است. اخوان در دهه پاياني عمر نسبتا كوتاه و پربارش كه مقارن با انقلاب و جنگ بود، آثاري از او چه به صورت برگزيده اشعار و چه تجديد چاپ به همت و انتخاب كساني چون مرتضي كاخي و شفيعيكدكني -كه هر دو در زمره متاثران از شعر او هستند- منتشر شد. در سالِ پاياني دهه 60 اخوان 62 ساله كه چهره تكيده و اندام رنجور از تلاطمهاي زندگي اجتماعي و شخصياش او را بسيار پيرتر از سن واقعي خود نشان ميداد، از دنيا رفت و دريغي بزرگ براي شعر معاصر و دوستدارانش به جا گذاشت، چراكه ميتوانست هنوز بنويسد و بر غناي كارنامه بلندش بيفزايد. در سالهاي پس از درگذشتش، پسرش «زردشت» با تاسيس انتشارات «زمستان» و همراهي دكتر مرتضي كاخي به تدريج مجلداتي از آثار پدر يا آثاري درباره او را نشر و بازنشر كرد كه «باغ بيبرگي/ يادنامه اخوان»، «همراه آن لحظههاي گريزان/ مجموعه مقالات درباره اخوان»، «كليات اخوان/ مجموعه دوجلدي»، «صداي حيرت بيدار/ مجموعه گفتوگوهاي اخوان»، «سر كوه بلند/ منتخبي از اشعار»، «نامه ها/ ده نامه اخوان»، «سواحلي/ منظومه بلند» و قصههاي «شهر سنگستان» و «مرد جنزده» از آن جملهاند.