رقص چرخ
اي از نظرت مست شده اسم و مسما اي يوسف جان گشته ز لبهاي شكرخا
ما را چه از آن قصه كه گاو آمد و خر رفت هين وقت لطيفست از آن عربده بازآ
اي شاه تو شاهي كن و آراسته كن بزم اي جان ولي نعمت هر وامق و عذرا
هم دايه جانهايي و هم جوي مي و شير هم جنت فردوسي و هم سدره خضرا
جز اين بنگوييم و گر نيز بگوييم گوييد خسيسان كه محالست و علالا
خواهي كه بگويم بده آن جام صبوحي تا چرخ به رقص آيد و صد زهره زهرا
مولانا