جنگ اوكراين و مذاكرات احياي برجام
ساسان كريمي
شبيه همان خبر شوكآوري كه پيروزي دونالد ترامپ براي افكار عمومي و سياسي ايران و حول و حوش برجام بود، شكست او و پيروزي جو بايدن نيز به همان شكل ولي در جهت عكس جامعه و افكار عمومي ايران را مخاطب قرار داد. از موعد اين پيروزي گمانهزنيها در جامعه نخبگان سياسي ايران مبتني بر بازگشت زودهنگام دولت بايدن به برجام در اولين روزهاي حاكميت يعني اوايل بهمن سال گذشته بود اما به عللي كه عمدتا معادلات و رقابتهاي سياست داخلي امريكا و ايران بودند اين اتفاق رخ نداد و اين بازگشت منوط به مذاكراتي شد كه اقدامات جبراني ايران را نيز با مكانيسم مشخصي به عقب برگرداند.
واقعيت اين بود كه در خرداد سال جاري روال اين بازگشت دوطرفه به تعهدات برجامي پس از شش دور مذاكره تيم دكتر عراقچي در وين تنظيم و مشخص شده بود. اما به واسطه تغيير دولت در ايران موضوع اذن نهايي شدن را نيافت و اين تمام شدن به دولت تازه موكول شد. در كمال ناباوري سر تيم مذاكرهكننده ايران تغيير داده شد و كار نزديك به تمام شدن به تيم بعدي سپرده شد. كاري كه چند ماهي منتظر اولين بازگشت به مذاكره تحت عنوان دور هفتم متوقف شد و نهايتا در ميانه پاييز 1400 بود كه اين مذاكرات پي گرفته شد.
در ابتداي مذاكرات تيم جديد با ابراز موضع «شروع از صفر» مذاكرات تا آستانه شكست پيش رفت و با پس گرفتن محترمانه اين مواضع اميدها هر روز براي رسيدن مذاكرات احياي برجام به نتيجه بيشتر ميشد و تاثير اين تحليلها با شيبي هرچند كند ولي مستمر در كاهش نرخ ارز ديده ميشد. تمام اين مدت نزديك به چهار ماه است بيشترين اخبار مثبت را حتي بيش از تيم ايراني از اوليانوف، نماينده روسيه در مذاكرات شاهد بوديم. همان زمان از سوي كارشناساني گفته شد كه خوشبيني يكسويه از طرف ايران هرچند به قصد كنترل بازار و افكار داخلي انجام ميشود ولي بالقوه ميتواند به عكس خود تبديل شده و به مذاكرات آسيب بزند چرا كه طرفهاي غربي را در كفايت ارايه امتيازات به طرف ايراني مطمئن ميسازد. روسيه نيز كه در برههاي نقشي ميانجيگونه و حتي بيشتر به خود گرفته بود نيز امري غيرعادي به ذهن و نظر ميرسيد.
ميانه دور هشتم مذاكرات با حمله روسيه به اوكراين همزمان شد كه ميتوان از نگاهي گفت بزرگترين اتفاق در روابط بينالملل پس از اتفاق يازدهم سپتامبر است بهطوريكه شايد بتوان منتظر دوران جديدي در نظم بينالمللي پس از اتمام اين واقعه بود: حال چه با تقويت روسيه به عنوان يك بازيگر عمده به صحنه بازگشته و چه با تضعيف اين كشور و حذف آن از كلوب ابرقدرتهاي تعيينكننده معادلات عمده.
اين جنگ گرچه در مراحلي از مذاكرات واقع شد كه همه طرفها منتظر تصميمهاي سياسي آخر براي امضا و اعلام آن بودند اما چند نكتهاي در اين باب قابل تامل مينمايد.
قطعا و طبعا حملهاي چنان كه مواجهه با تماميت غرب را در پي داشته است موضوع يك روز و دو روز نيست و محاسبه و طراحي آن لااقل به ماهها قبل برميگردد. بنابراين ميتوان مطمئن بود كه دولت روسيه و احيانا ديپلماتهاي حاضر اين كشور در هتل كوبرگ در تمام دوران مذاكرات اين مولفه را در بازيگري خود لحاظ كردهاند. يعني با توجه به اينكه در اواخر فوريه سال جاري حمله به اوكراين آغاز خواهد شد هم طول مذاكرات، هم نحوه تبادل پيام ميان ايران و ايالات متحده و هم ابراز اميدواريها تنظيم شده بودند.
واقعيت اين است كه روسيه به عنوان يك بازيگر عمده بينالمللي تنها دو مزيت نسبي در اختيار دارد: امكان نظامي و اهرم انرژي. امكان نظامي موردي است كه گرچه به واسطه تهاجم به اوكراين موضوع روز قرار گرفته اما تا حد زيادي از انحصار آن به عنوان مولفه قدرت كاسته شده است. در عين حال بايد توجه داشت كه روسيه از ديگر عناصر قدرت به خصوص عوامل جديد نظير تكنولوژي و رسانه و هنجارسازي بيبهره است.
واقعيت اين است كه در مولفه انرژي تمامي صادركنندگان رقيب بالقوه يكديگرند. از اين رو ايران و روسيه كه انرژي براي هر دوي ايشان منشأ قدرت چانهزني در عرصه بينالمللي است و نيز اقتصادشان مبتني بر آن است در حوزه انرژي مستقل از يكديگرند. بنابراين شرايط تحريمي كه فروش نفت ايران از دالانهاي تنگ و محدودي عبور داده ميشود يكي از مهمترين رقباي بالقوه از ميدان بيرون است. در حوزه گاز ايران اتفاقا يكهتازتر هم هست: هم به واسطه ذخاير طبيعي بيمانند، هم موقعيت ژئواستراتژيك (نزديكي به تركيه و اروپا و نيز داشتن همسايگان متعدد) از سوي ديگر ميزان ذخاير آماده تحويل ايران در صورت برداشته شدن تحريمها ميتوانست از التهاب كنوني بازار انرژي كه يكي از مهمترين تاثيرات بينالمللي حمله روسيه به اوكراين است بكاهد. بنابراين به ذهن متبادر ميشود كه ابراز خوشبينيهاي يكطرفه روسيه ممكن است با نگاه به اين موضوع معمول شده باشند كه امروز قرار است جنگي چنين و بحران انرژي چنان حادث شود.
اما با تمام اين اوصاف در صورت نهايي شدن مذاكرات احياي برجام حتي بلافاصله پس از آغاز جنگ مصون داشتن آن از اين تحول تازه ممكن بود. با گذشت روزها و باز بودن هر دو موضوع پيشبيني سرريز شدن موضوع جنگ اوكراين در مذاكرات هستهاي و تحتتاثير قرار گرفتن رفع تحريمهاي ايران با وضع تحريمها عليه روسيه خيلي دور از ذهن نبود. كما اينكه در روزهاي گذشته با ابراز موضع وزير خارجه روسيه مبني بر تضمين مصون ماندن روسيه از تحريم در قبال همكاريهاي اقتصادي با ايران پس از رفع محدوديتهاي اين كشور ترمزي ديگر از قطار به سرانجام رسيدن مذاكرات احياي برجام كشيده و كار دشوارتر شد. البته بايد اذعان كرد كه شرايط كنوني دست غرب را نيز براي تند كردن شرايط پرونده هستهاي ايران و برخوردهايي از جنس ارجاع به شوراي حكام و شوراي امنيت نيز بسته است چرا كه حتما غرب نميخواهد بيش از پيش ايران را به سمت روسيه براند. بنابراين ضربالاجلهايي كه ناشي از ملاحظات فني مبتني بر غنيسازيهاي فرا برجامي ما بود امروز رنگ باخته است ولي اين فرصت شكننده بوده و بايد از هدررفت آن مراقبت كرد.
حالا سوال اساسي اين است كه راهحل چيست؟ آيا ما بايد به همسايه شماليمان كه اسب جنگ خود را به سوي اروپا زين كرده پشت كنيم و آغوش بر غرب بگشاييم؟ يا به همين منوال كنوني نگاهمان را به «شرق» نگاه داريم و خود را در جبههبندي جنگ سردي ميان اردوگاه غرب و شرق تصور كنيم؟ نگاه به تاريخ دورانهاي گذار گذشته (نظير غائله آذربايجان پس از جنگ دوم جهاني) و نيز رفتار ديگر كشورها نشان ميدهد كه اينك بايد با اتخاذ سياستهاي موازنه منفي ضمن حفظ روابط با روسيه و استمرار و تقويت ارتباطات با چين دست خود را از اهرم ارتباط با غرب در لايهها و سطوح مختلف خالي نكنيم: تضمين عدم رابطه جدي با اروپا و امريكا موجب ميشود روسيه نيز در تعاملات خود ايران را تا حد ممكن شريكي ارزان يا رايگان قلمداد و از هزينه كردن براي حفظ اين ارتباط و شراكت خودداري كند. اما در صورت وجود ارتباط جدي و مبتني بر اصول و منافع ملي با غرب به خصوص اروپا و كاهش سطح تنشهاي غير ضروري با غرب و حتي در صورت لزوم گفتوگوي مستقيم با ايالات متحده است كه دست روسيه براي ابتكار عملهاي يكسويه صرفا مبتني بر منافع خود خالي ميشود. براي اين كار همانطوركه گفته شد به هيچ روي نياز به تنش با مسكو نيست. بلكه با اهرم كردن غرب و روسيه عليه يكديگر ميتوان از قدرت هر يك براي مهار ديگري و كاهش سطح توقعات در مناسبات با ايران استفاده كرد. در اين توازن البته هدف يك چيز بيشتر نيست و آن منافع ملي ايران است. ضمنا بايد توجه كرد كه مذاكرات هرچند تاكنون مبتني بر نگاه و عملكرد كارشناسان پيش رفته و به تصميمات سياسي عمده رسيده است اما در هر حال بستن و تمام كردن هر پروژهاي شامل مذاكره به جز نگاههاي جزيي و موشكافانه نياز به نوعي نگاه بلندمدت و راهبردي و نيز توانمندي بازيخواني با جسارت نيز دارد كه نهايتا منافع را قرباني ظرايف نكرده و طول زمان، سود و زيان روزان و نيز تغيير معادلات بينالمللي را نيز در اخذ تصميم و نتيجه گرفتن از يك پروسه يكساله لحاظ كرد.
دانشآموخته دكتراي فلسفه (سياسي) در دانشگاه تهران