خاطرات سفر و حضر (172)
اسماعيل كهرم
چند وقتي است كه يك كفتر چاهي در حياط منزل من پيدا شده كه يك پا دارد. چندي است كه او را زير نظر دارم. برايش دانه و آب ميذارم كه زندگي كمي برايش راحتتر بشه. من نميدونم كه چرا اين كفتر پاشو از دست داده ولي احتمالات زيادي هست. يكي از آنها آن است كه در كودكي، موش پاهاي او را خورده باشد. امروز شاهد بودم كه او براي خوردن آب با زحمت به ظرف آبي كه برايش گذارده بودم نزديك شد ولي نتوانست خود را به آب برساند. به ياد شعر زمان دبستان كه در كتاب درس فارسي ذكر شده بود، افتادم. داستان از سعدي است. شايد شما هم شنيده باشيد. يكي در بيابان سگي تشنه يافت/ برون از رمق در حياتش نيافت... با توجه به اينكه سگ حيوان نجسي شناخته ميشد، مرد داستان سعدي كلاه خود را به صورت سطل درميآورد و سگ را آب ميدهد. نتيجه: خبر داد پيغمبر از احسان مرد /كه داور گناهان او عفو كرد! فكر كردم پس از حدود 800 سال اين سخنان افصحالمتكلمين بايد تاثيربخش باشد! كلام نافذ، در قيد زمان محبوس نميماند و تا ابد تاثيرگذار است. خود آن بزرگوار ميگويد: «ز خاك سعدي شيراز بوي عشق آيد/ هزار سال پس از مرگ او گرش بويي» تاثير اين داستان در بنده آن بود كه ظرف آب را تميز و پرآب كردم .كفتر كه بر بام نشسته بود فرود آمد و 5 دقيقه آب خورد! كبوترها ميتوانند آب را بمكند، مانند الاغ! و لذا مادربزرگ ميفرمود آب خوردن را از الاغ بياموزيد (بيصدا آب ميمكند!) دنيا مكتب بزرگي است كه از استادان آن مي تواند حتي يك الاغ فروتن و بيادعا باشد كه به ما آموزش ميدهد؛ ولي كجا است گوش شنوا؟