فرجام بازيگران فساد در ايران!
كوروش برارپور
در دانش علوم حكمراني بهرهگيري از استعارهها به ما كمك ميكند تا به درك سادهتري از پيچيدگي سيستمهاي اقتصادي - اجتماعي تحت مديريتمان برسيم بهطوري كه فهم آنها در دنياي واقعي به سادگي ممكن نيست. اين مقاله با بهرهگيري از استعاره «موشهاي خونآشام» به تشابهسازي و تحليل مساله فساد در ايران ميپردازد!
الف) استعاره «موشهاي خونآشام»: در مزرعهاي وجود منابع غذايي غني و نامحدود سبب ميشد تا موشهاي موجود در آن، از زيستگاهشان به عنوان مكاني مناسب براي زاد و ولدهاي بيرويه استفاده كنند. موشها بدون هيچگونه محدوديتي از منابع موجود در مزرعه استفاده ميكردند. اين پديده سبب ميشد تا نرخ زاد و ولد آنها در دورههاي تكرار پياپي دچار جهش شود. استفاده كشاورزان از سموم شيميايي نيز نهتنها كارساز نبود، بلكه سبب ميشد تا موشها به واسطه سازگاري زيستي با شرايط جديد دچار جهش ژنتيك شده و جثه برخي آنها به شكل غيرمنتظرهاي بزرگ و بزرگتر شود! مديران مزرعه با دريافت مشورت از زيستشناسان تصميم گرفتند با بهرهگيري از روشهاي بايولوژيك اقدام به مهار و توقف نرخ رشد بيرويه جمعيت موشها كنند. آنها براي اجرايي كردن سياست «مهار نرخ رشد جمعيت موشها»، در گوشهاي از مزرعه اقدام به ساخت قفسي بتني كردند و سپس پنج جفت از آنها را در درونش رها كردند. موشهاي درون قفس از آب فراوان و غذاي باكيفيت و نامحدودي تغذيه ميكردند. به همين دليل پس از مدت زمان كوتاهي حجم جمعيت آنها با نرخ رشد فزايندهتري به ده هزار قطعه، فراجهش ناگهاني (Overshoot) يافت. زماني كه حجم جمعيت موشها به حد نهايي خود (دههزار قطعه) رسيد، آب و كليه جيرههاي غذاييشان قطع شد. از آن پس موشها براي رفع تشنگي، خون يكديگر را ميمكيدند و براي رفع گرسنگي نيز گوشت يكديگر را ميجويدند! اين پديده باعث ميشد تا اگرچه از حجم جمعيت موشها روز به روز كاسته شود ولي موشهاي باقيمانده به موشهايي خونآشام تبديل شوند! زمانيكه حجم جمعيت موشهاي خونآشام دچار فرا اُفت ناگهاني (Collapse) شد و به پنج هزار قطعه رسيد، مديران مزرعه متوجه نوعي يادگيري عادتي (Adaptive Learning) در موشها در آشاميدن و خوردن خون و گوشت يكديگر شدند! در اين وضعيت، درب قفس بتني را باز و همگي آنها را به سوي مزرعه پر از موشهاي معمولي هدايت كردند! پس از ورود موشهاي خونآشام به درون مزرعه، اتفاق جالبي افتاد. يعني اقدام به مكيدن خون و خوردن گوشت موشهاي بومي داخل مزرعه كردند و پس از، از بين بردن تمامي آنها، شروع به قلع و قمع يكديگر كردند تا اينكه تنها يك قطعه از آنها باقي ماند! پس از مدت كوتاهي، تنها موش باقيمانده در مزرعه نيز اقدام به خودزني و خودكشي كرد و بدين ترتيب نسل آنها منقرض شد!
ب) تطبيق استعاره با واقعيت فساد در ايران: اتفاقي كه در رابطه با ابرچالش فساد در نظام حكمراني ايران رخ داده، بيشباهت با استعاره موشهاي خونآشام نيست! بدين مفهوم كه كارگردانان سيستمي موسوم به سيستم تاراج (Spoil System) در ايران، در طول زمان اقدام به توليد و بازتوليد بازيگران دستآموزي كردهاند تا به تاراج منابع ملي كشورشان مبادرت ورزند. در چنين شرايطي، دستگاههاي نظارتي ايران به جاي آنكه بر اساس ماموريت ذاتيشان با چنين اقدامات مجرمانه و تبهكارانهاي مقابله كنند در دام اين بازي خطرناك و نافرجام گرفتار آمده و به يك همبازي قهار با آنها تبديل شدهاند. در چنين شرايطي؛ بازي فساد در ايران از حالت سيستمي (نظاممند) به سيستماتيك (نظاميافته - مافيا) جهش يافته و مهار آن را امري نشدني مينماياند!
نتيجهگيري: باتوجه به اينكه دستگاههاي نظارتي ايران كاركردهاي ذاتي خود را در اندازه قابل توجهي از دست دادهاند، اقدامات افشاگرانه برخي بازيگران فساد، آنها را مجبور به واكنشهايي از جنس راهحلهاي موقت و مقطعي چون حذف، دستگيري و اعدام بازيگران رده چندم ميكند. مجموعه اقدامات گذراي اشاره شده نهتنها پايان بازي فساد در ايران را رقم نميزند، بلكه عوارض جانبي (Side Effects) را نيز در پي خواهد داشت. در اين معنا؛ بازي فساد تا جايي ادامه مييابد كه گروهي از دستاندركارانش كه از بدنه حاكميت كنار گذاشته شدهاند منبعي براي تغذيه و ادامه حيات نيابند. در چنين شرايطي؛ بازيگران كنار گذاشته شده به افشاي پروندههاي فساد كارگردانان اصلي و غالبا پنهانبازي فساد در ايران ميپردازند و در سلسله اقداماتي اعتراضي و غالبا انتحاري، با معترضان خشونتپرهيز خياباني اعلام همنوايي ميكنند. با تاخيرهاي زماني و در وضعيتي نوپديد و تغيير يافته؛ با متلاشي شدن هسته سخت باندهاي فساد، نظام حكمراني ايران در شرايطي نو به تعادلي ناپايدار ميرسد!