از قرن رفته حكايت
خيلي وقتها فكر ميكنم با اين تلخيها و دشواريها آيا ما يا پدر و مادرمان يا حتي پدربزرگ و مادربزرگها يا فرزندانمان خوشاقبال بودهايم كه در اين قرن و در ايران زاده شده و زيستهايم يا نه. آيا مثلا اگر در سده گذشته يا آينده پا به عرصه هستي ميگذاشتيم شرايط بهتري داشتيم؟ خيلي مطمئن نيستم. همين الان پيشرفت فناوريها آنقدر سبك زندگيمان را تغيير داده كه گاهي تصور بازگشت به سي سال پيش و زندگي بدون گوشيهاي هوشمند و برنامكهاي جورواجور برايمان دشوار است. حال چطور ميتوان به صدو اندي سال پيش بازگشت كه در بسياري نقاط ايران حتي آب سالم و بهداشتي براي نوشيدن وجود نداشت. آن طرف ماجرا هم هست. با همه پيشرفتها و تغييرات، گاهي ديدن يك فيلم، سريال يا فوتبال قديمي؛ گوش دادن به يك قطعه موسيقي؛ خواندن يك صفحه از روزنامه يا مجلهاي مربوط به سالهاي گذشته يا قدم زدن در كوچهها و محلهها و خانههاي قديمي تهران يا شهرهاي ديگر يا تنفسهاي پاك روستا يا ييلاق و سكوت و آرامش و طبيعت آن، آدم را هوايي ميكند كه برگردد به سالها و دههها پيش و كمي از اين شلوغي محيط و احاطه اخبار و اطلاعات فارغ شود. به عبارت ديگر نه ميتوان به عقب برگشت و نه از آن يكسره دل كند. افزون بر آن در قرن اخير با بزرگاني از عرصه علم و فضل و ادب و فرهنگ و هنر و سياست معاصر و همروزگار بودهايم كه اگر هم فرصت معاشرت آنان را از نزديك نيافته باشيم اما فيوضات وجودشان ايران و جهان را حتما جاي بهتري براي زندگي ساخته و به زندگي بسياري از ما رنگ و بوي بهتري بخشيده است.
و اما بعد... يعني قرن بعد كه احتمالا نيمه دوم زندگي ما يا كمي بيشتر و كمتر آن قرار است در آن قرن بگذرد. اما شايد مهمتر از خود ما، فرزندان و نوادگان ما (در صورت تحقق و تولد) هستند كه عملا فرزندان قرن بعد به شمار خواهند رفت. اگرچه ممكن است تولدشان در سالهاي پاياني همين قرن بوده باشد اما رشد و بالندگي و ورودشان به عرصه اجتماع به قرن بعد موكول خواهد شد. آشكار است كه روند شتابان علم و فناوري حتي با شتابي بيشتر در قرن آتي هم ادامه خواهد يافت و تحولات سبك زندگي به مراتب شتابانتر از آنچه تاكنون ما تجربه كردهايم صورت خواهد گرفت. دشواريهاي سياسي و اقتصادي و اجتماعي هم كه ظاهرا با نژاد ايرانيان پيوند خورده و همواره ميزاني از آن وجود خواهد داشت و خيلي اميدي ندارم كه به اين زوديها از بين برود. اما راستش دغدغه اصلي من براي قرن آتي و نسل آتي اينها نيست. اميد، اخلاق، معنويت، روابط انساني و پيوند با سنتهاي نيكوي گذشته اصليترين عواملي است كه به باور من در قرن آتي در معرض تهديد هستند. يكي از علل و در عين حال نشانگان مهم آن هم، تغيير گروههاي مرجع در جامعه است كه برخلاف گذشته، نه اصحاب علمند نه فضل و فرهنگ و انديشه. جامعهاي كه نخبگان و روشنفكران و انديشهورزانش گوشهنشين شوند و سلبريتيها و شاخصهاي مجازي الواتش بركشيده گردند احوالش نگرانكننده است. افزون بر آن نااميدي و بيانگيزگي براي تغيير شرايط فردي و عمومي ويروس كشندهاي است كه دارد از نسل ما به نسل بعدي منتقل ميشود. با اينهمه و با اينكه قرن بعد را در سراشيبي حيات خواهيم گذراند؛ از ته دل آرزو ميكنم قرن بعد با همت نسل بعد، تجلي تحقق آرزوهاي فروخورده و سركوبشده بشر خصوصا انسان ايراني باشد.
عمري دگر ببايد اندر وصال ما را
كين عمر طي نموديم اندر اميدواري