احمد شيرزاد، تحليلگر مسائل سياسي در گفتوگو با «اعتماد»:
براي امريكاييها
داشتن رابطه قابل پيشبيني با ايران مهم است
برداشتهشدن تحريمها بسيار مهمتر از صرفا فروش نفت است
شهاب شهسواري
مذاكرات براي احياي برجام كه درست يك سال پيش در همين روزها ميان ايران و 1+4 و امريكا در وين اتريش آغاز شده بود، به نظر ميرسد كه از اسفندماه سال گذشته دچار توقف كامل شده است. در شرايطي كه ديپلماتهاي همه طرفهاي مذاكره ميگويند كه مسائل اختلافي بسيار كمي باقي مانده است، اما مذاكرهكنندگان ۷ كشور از اسفندماه گذشته كه وين را ترك كردند، ديگر پاي ميز مذاكره باز نگشتهاند. براي بررسي اين موضوع كه تا چه اندازه ميتوان به شكسته شدن اين بنبست اميدوار بود و اثر طولاني شدن توقف مذاكرات بر كشور چيست، با احمد شيرزاد، تحليلگر مسائل سياسي گفتوگو كرديم. در ادامه متن كامل اين گفتوگو را مطالعه ميكنيد.
ديپلماتهاي ايراني و ديگر طرفهاي برجام ماههاست كه ميگويند به توافق خيلي نزديك شدهاند، مسائل باقيمانده بسيار كم است و چيز زيادي به پايان مذاكرات باقي نمانده است. اما اين ادعاها چند ماه است كه در حال تكرار شدن هستند. فكر ميكنيد تا چه اندازه اين ادعا صحت داشته باشد كه مسائل باقيمانده كم و رسيدن به توافق نزديك است؟
تكرار اين حرفها و نرسيدن به نتيجه براي ما هم تعجبآور است يا پيشبينيهاي قبلي به ويژه از سوي آقاي اميرعبداللهيان، وزير خارجه كشور حسابشده نبودند يا اينكه يك جايي از كار را به خوبي نميتوانند مديريت كنند و به پيش ببرند. اگر حرفهاي قبلي آقاي اميرعبداللهيان و ساير افرادي كه در تيم مذاكرهكننده هستند را بپذيريم، عليالقاعده بايد مشكلات كوچك باقيمانده را حل و بر سر آنها توافق كرد. نكته اساسي اين است كه نميتوانيم در يك توافق سياسي تمام خواستههاي خودمان را محقق كنيم. اين اصل را بايد بپذيريم. نكته ديگر اين است كه با توجه به شرايط، بايد ببينيم چقدر امكان چانهزني داريم و چقدر ميتوانيم خواستههاي خود را جلو ببريم. ظاهرا مساله اوكراين شرايط جديدي را به وجود آورد و خيليها در داخل كشور و در سطح جهاني اميدوار بودند كه در اين شرايط جديد خيلي سريع توافق احياي برجام به نتيجه برسد. اما الان جنگ اوكراين يك حالت فرسايشي پيدا كرده و ممكن است كه مدت مديدي بدون اينكه تكليف مشخص شود، به همين شكل ادامه پيدا كند. به همين دليل من فكر ميكنم كه بايد محاسبه مجددي توسط تيم مذاكرهكننده صورت بگيرد و با توجه به شرايط بالاخره سعي كنند كه به توافقي برسند. به نظرم ميآيد گاهي صحبتهايي كه از سوي ديپلماتهاي ايراني شنيده ميشود، براي مثال صحبتهايي كه سخنگوي وزارت خارجه بيان ميكند و ميگويد همهچيز منتظر تصميم سياسي امريكاست، معناي ديگرش اين است كه ما شرط يا خواستهاي را مطرح كردهايم كه به طرف مقابل ميگوييم اگر اين شرط را بپذيريد به توافق ميرسيم، در اين شرايط طرف مقابل شرط متقابلي ميگذارد يا خواسته ديگري را مطرح ميكند و ميگويد اگر شما بپذيريد ما آماده توافقيم. آنها هم دقيقا مشابه همين صحبتها را بيان ميكنند و ميگويند كه همهچيز منتظر تصميم سياسي در تهران است.
يعني ميفرماييد كه اين شرطگذاريها دوجانبه و متقابل است و هر قدر كه ايران ادامه بدهد، طرف امريكايي هم ادامه ميدهد؟
دقيقا همين گونه است. درست مانند دو نفري كه روبهروي يكديگر درآمدهاند و اولي به دومي ميگويد برود كنار و دومي به اولي ميگويد كه برو كنار. نهايتا هر دو طرف بايد كمي راه را باز كنند تا طرف مقابل رد شود. الان در چنين وضعيتي گير كردهايم و متاسفانه كار جلو نرفته است.
البته نبايد همهچيز را يكطرفه نگاه كرد. اگر از سمت طرف مقابل هم اراده قوي وجود داشت، همهچيز حل ميشد. شرايط جاري نشان ميدهد كه در طرف مقابل هم يك حالت بلاتكليفي وجود دارد. همه كاسه كوزهها را نبايد اين طرف شكست. در سمت مقابل هم از يك سو خيلي تمايل دارند كه اين توافق به انجام برسد، اما اراده كافي براي نشان دادن انعطافهاي لازم ندارند. ما بايد هم از نمايندگان سياسي و تصميمگيرندگان سياسي خودمان انتظار داشته باشيم كه انعطاف داشته باشند، هم واقعا بايد بپذيريم كه طرف مقابل هم قصد دارد خواستههايي را تحميل كند و با شرايط تحميلي، پيشبرد كار مشكل ميشود.
حتي پيش از آغاز دور جديد مذاكرات در فروردينماه سال ۱۴۰۰ دولت امريكا تحت رياستجمهوري جو بايدن، مستمرا اين ادعا را مطرح ميكرد كه ممكن است وضعيت به جايي برسد كه اساسا احياي برجام براي امريكا معنا يا دستاوردي نداشته باشد. فكر ميكنيد آيا در حال نزديك شدن به آن نقطه هستيم و آيا تصور ميكنيد روزي را ببينيم كه امريكاييها بگويند ديگر برجام براي ما فايدهاي ندارد؟
خير، به نظر من اينها بيشتر صحبتهاي تبليغاتي است. به هر حال حصول توافق با ايران از جنبههاي مختلف اهميت دارد. اينكه مثلا امريكاييها به اينجا برسند كه بگويند آب كه از سر گذشت چه يك ني چه صد ني، من تصور نميكنم كه در مسائل سياسي اساسا مدخليتي داشته باشد. به هر حال همواره در هر شرايطي، چه مساله هستهاي در ايران مطرح باشد و چه نباشد ايران كشور مهمي در منطقه است و براي امريكاييها داشتن رابطه قابل پيشبيني با ايران مهم است و حصول توافق اهميت دارد. هيچگاه آنها به نااميدي مطلق نميرسند و ما هم نبايد برسيم، ما هم نبايد تصور كنيم كه رابطه ما با امريكاييها تا ابد بايد همين شكل باشد و هيچگاه نبايد روي صلح و سازش با آنها را ببينيم. اين تصورات غيرمنطقي است و منجر به تابوهايي ميشود كه خيلي مضر است، مانند تابويي كه در امريكا نسبت به كوبا وجود دارد. وجود چنين تابوهايي بسيار مضر است. نه ما بايد اجازه دهيم رابطه با امريكا تبديل به يك تابوي دستنيافتني شود و نه بايد اجازه دهيم كه وضعيت ما در امريكا به يك تابو يا يك كشور هميشه خصم شود.
براي طرف ايراني چطور؟ فكر ميكنيد تطويل مذاكرات چه تاثيري بر وضعيت اقتصادي، اجتماعي و سياسي در ايران داشته باشد؟
شايد عاملي كه باعث شده است مقامهاي كشورمان كند حركت كنند و عكسالعمل زيادي در مورد مسائل مرتبط با برجام از خود نشان ندهند، اندكي بهبود در مسائل اقتصادي، بهخصوص مساله فروش نفت است. همانطوركه همه ميدانيم چينيها تحريم را تا اندازه زيادي كنار زدهاند و نفت ما را به وفور خريداري ميكنند و يكسري خريدارهاي ديگر هم اضافه شدهاند. اين واقعيت تا اندازهاي مسوولان دولتي را خوشحال كرده است، بهطوريكه آقاي وزير نفت باد به غبغب مياندازد كه اين كارها را ما كردهايم، در حالي كه اين مسائل مشخصا نتيجه تحولات سياسي در نتيجه مذاكرات و تغيير دولت در امريكاست. چه كسي است كه مساله به اين سادگي را نفهمد؟ فكر كرديد آقاي روحاني دلش نميخواست نفت بفروشد؟ همه ميدانيم كه درآمد نفت در اقتصاد ايران تا چه اندازه مهم است. اينكه وزير نفت و اعوان و انصارش با همكاري صدا و سيما در بوق و كرنا كنند كه فروش نفت بهرغم وجود تحريمها نتيجه مديريت ماست، حرف بسيار كودكانه و نابخردانهاي است و نتيجه تحولات سياسي است.
اين تحولات در حوزه فروش نفت خام اندكي انگيزهها را كند كرده است. تصور ميكنند دولتمردان كه وضعيت مطلوب است و ما ميتوانيم نفتمان را بفروشيم. اما برداشتهشدن تحريمها بسيار مهمتر از صرفا فروش نفت است. مساله مبادلات بانكي، مساله به رسميت شناخته شدن در نظام اقتصاد جهاني و بسياري از مسائل و مشكلاتمان درگير تحريمهاست. به صرف اينكه بر اثر شرايط خاص در يك دوره زماني تعدادي بشكه نفت خام بيشتر فروختهايم نبايد تصور كنيم ديگر تمام است و هر قدر هم مذاكرات كش پيدا كرد ايرادي ندارد. ما داريم فرصتها را از دست ميدهيم. در اين شرايط فعلي، بهخصوص بعد از جنگ اوكراين، فرصتهاي بسيار زيادي براي توسعه و پيشرفت و دستيابي به مزيتهاي تجاري است كه در حال از دست دادن آنها هستيم.
در همين زمينه در دولت سيزدهم ما مرتبا شاهد تكرار ادعاهايي هستيم از جمله اينكه اقتصاد كشور ديگر به برجام گره نخورده است يا اينكه فروش نفت به ميزان دوران پيش از احياي تحريمها رسيده است. فكر ميكنيد اين ادعاها چقدر صحت داشته باشد؟
در اينكه فروش نفت افزايش داشته است، ترديدي نيست، اما فكر نميكنم كه به قبل از تحريمها رسيده است. پاسخ اين سوال با تحليل سياسي امكانپذير نيست بلكه نيازمند آمار دقيق و قابل راستيآزمايي است. تا جايي كه به ياد دارم ما با توليد نزديك به ۴ ميليون و خردهاي نفت خام، بيش از ۲ ميليون و ۷۰۰ هزار بشكه در روز صادرات نفت داشتيم. فكر ميكنم كه خيلي با آن رقم فاصله داشتيم. هنوز اروپاييها و ژاپن و كره جنوبي از ما نفت نميخرند، ممكن است كه بحران اوكراين باعث شود كه شرايط كمي بهبود پيدا كند، اما همه اينها منوط به اين است كه مذاكرات به نتيجه برسد. به هر حال وضعيت فروش نفت از گذشته نزديك بسيار بهتر شده است، چرا كه فروش نفت ايران چيزي نزديك به صفر بود. مشكلات اقتصادي ما محدود به صادرات نفت خام نيست، ما مشكلات بسيار بزرگتري با دنياي خارج داريم.
به تازگي خبرهايي در مورد مخالفت جريانهايي كه در گذشته مسووليت مذاكرات را بر عهده داشتهاند، به ويژه جريانهاي نزديك به سعيد جليلي، دبير پيشين شوراي امنيت ملي با روند مذاكرات فعلي منتشر شده است. در ميان نمايندگان اصولگراي مجلس كه قاعدتا همراستا با دولت و تيم مذاكرهكننده هستند، زمزمههايي در مورد رعايت نشدن خطوط قرمز و نگرفتن تضمين از امريكا مطرح شده است. فكر ميكنيد دليل اين انتقادها چه باشد و چه تاثيري بر طولانيتر شدن مذاكرات داشته باشد؟
كاملا قابل پيشبيني است كه در جناح راست و در ميان اصولگرايان، هر نوع توافقي با مخالفت عدهاي روبهرو شود. كساني هستند كه به لحاظ اقتصادي هر نوع توافقي را به ضرر خودشان ميدانند، اينها از تحريم ارتزاق ميكنند و زنده به تحريم هستند. كساني هم هستند كه موجوديت سياسي و فرهنگيشان را مديون تحريم هستند؛ براي اين عده اگر روابط ايران و امريكا نميگويم دوستانه، حتي اگر عادي شود عدهاي به لحاظ فرهنگي هلاك ميشوند و ديگر حرفي براي زدن ندارند. اينها خصومت امريكا را تبديل به ايدئولوژي كردهاند و مسالهشان فكري و فرهنگي است. ترديدي نيست كه ميان هر دو كشوري ميتواند در دورهاي از تاريخ تخاصم و دشمني وجود داشته باشد. در تمام دنيا چنين اتفاقاتي ميافتد. اما اينكه اين تخاصمهاي سياسي تبديل به ايدئولوژي شود، يك نوع سادهانگاري و تقليلگرايي است. مسلم است كساني به ويژه در عرصه مطبوعات اصولگرا وجود دارند كه از خصومت با امريكا براي خودشان ايدئولوژي ساختهاند، به نظر ميرسد كه ايدئولوژي اين افراد هيچ محتواي ديگري جز خصومت با امريكا ندارد. من منكر اين نيستم كه امريكاييها در طول چهل سال گذشته و به ويژه در دوره اخير در دوران رياستجمهوري دونالد ترامپ، رفتار بسيار خصمانهاي با ما داشتند، من هيچ ابايي ندارم كه دولت ترامپ را دولت خصم عليه ايران تلقي كنم، اينها واقعا با ايرانيها دشمني كردند. ولي اينكه ما كلا جامعه امريكا و نظام سياسي امريكا را تا ابد دشمن خودمان حساب كنيم، نوعي برخورد ايدئولوژيك است و كساني هستند كه با چنين ايدئولوژياي زندهاند. يعني اگر ما به سمت روابط عادي و نه دوستانه با امريكا برويم، اينها حيات فكري و فرهنگيشان دچار مخاطره ميشود. بعضي از اين دوستان در جناح اصولگرا به اين طبقه تعلق دارند و افرادي كه رو در روي هرگونه توافق ايستادگي ميكنند، يا منافع اقتصادي يا منافع فكري و فرهنگيشان به خطر ميافتد و در نتيجه چه با مذاكرات ظريف و چه با مذاكرات اميرعبداللهيان مخالفت ميكنند. راضي شدن يا راضي نشدن اين دسته افراد، مساله كشور نيست، حرفشان را ميزنند و آزاد هم هستند كه حرف بزنند. مهم تصميمگيران اصلي كشور است كه بايد ببينند آيا منافع مردم ايران در اين است كه ما تا ابد يك خصومت كوركورانه را با نظام سياسي امريكا ادامه دهيم يا به جايي برسيم كه بتوانيم به آتشبس يا آرامشي برسيم كه زندگيمان را ادامه دهيم.
برخي رسانههاي خارجي ادعا كردهاند كه ايران و امريكا آمادگي رسيدن به توافقهايي فراتر از برجام دارند يا توافقي جايگزين دارند. فكر ميكنيد با توجه به جميع شرايط موجود آيا اين آمادگي وجود دارد يا نه؟
به نظر من اين تحليل خيلي دور از ذهن نيست. اين جمله دايما تكرار ميشود كه عالم سياست عالم دشمنيها و دوستيهاي ابدي نيست. ما الان با امريكاييها بر سر مساله هستهاي اختلافات بسيار جدي داريم كه به نظر ميرسد بخش بزرگي از اين اختلافات قابل حل است. اما مشكلات ما با امريكاييها به اينجا محدود نميشود و ما در مورد مسائل ديگر هم در منطقه با آنها مشكل داريم. برخي مسائل موجود در مدت اخير در حال نزديك شدن به آرامش است. مثلا جنگ يمن با يك آتشبس موقت متوقف شده است. مساله سوريه هم به نوعي تخفيف پيدا كرده است و آرامشي نسبي در منطقه وجود دارد. در اين آرامش نسبي، طبيعتا حضور سياسي و امنيتي ايران در منطقه ميتواند شكل جديدي به خودش بگيرد، معني حرف من اين نيست كه ايران بايد در داخل مرزهاي خودش محدود شود و پايش را از مرزهاي خودش بيرون نگذارد، اما ميتواند شكل فعاليتش را در منطقه تغيير دهد و به نوعي رفتار كند كه هم منافعش تامين شود، هم حساسيتهاي ايران توسط قدرتها به رسميت شناخته شود و هم اينكه مجبور نباشد در بحرانهاي منطقهاي درگير شود. اين مساله آخر مهم است، به نظر من هدفي كه مسوولان سياسي كشور دنبال ميكنند بايد از درگير شدن از هر مساله كوچك و بزرگ در منطقه اجتناب كنيم، اما طوري رفتار كنيم كه حضور موثرمان در منطقه به رسميت شناخته شود و بتوانيم با اين حضور در منطقه از منافع خودمان دفاع كنيم. در اين مورد با توجه به اينكه سياست كلي امريكا اين است كه يك مقدار دست و پاي خودشان را از مسائل منطقه ما جمع كنند، به نظر ميرسد كه ميشود در حيطههاي فرابرجامي هم با امريكا به توافق منطقهاي رسيد. بخش ديگري از توافقهايي كه ميتوان با امريكا كرد در مورد سرمايهگذاريها و منافع اقتصادي در داخل ايران و حضور بيشتر امريكاييها در عرصه اقتصاد ايران است. البته من فكر ميكنم با دولتي كه اكنون در ايران روي كار است اين مساله اندكي دور از ذهن است، چون اينها ميترسند و دولت آقاي رييسي شهامت طرح چنين مسائلي را ندارد. يكي از دلايلش همان اقليتهاي سياسي در جريان اصولگرا هستند كه با امريكا مشكل ايدئولوژيك دارند. اصولگراها از اين اقليت تندروي به اصطلاح ضدامپرياليست درون جبهه اصولگرا حساب ميبرند و وحشت دارند و بعيد است براي چنين توافقي پا جلو بگذارند.
حقيقت اين است كه ما نميتوانيم توسعه اقتصاد كشورمان را صرفا با روسها و چينيها پيش ببريم. روسها كه الان خودشان را در وضعيت فلاكتباري درگير كردهاند و بعيد است كه ظرف يك دهه آينده بالندگي داشته باشند. صرفنظر از روسيه، تا حد زيادي چين مطرح است كه بهخصوص با امضاي سند جامع راهبردي همكاريهاي بلندمدت موضوعيت بيشتري يافته است. اما ما نميتوانيم تمام اقتصاد خودمان را به چين گره بزنيم، ما نياز به همكاري با اروپاييها داريم، نياز به همكاري با متحدان غرب در شرق و جنوب آسيا داريم و نياز به همكاري با همه كشورهاي جهان، حتي امريكاييها داريم. بايد بتوانيم همه را به صورت متوازني در اقتصاد كشور درگير كنيم. اينكه سهم بعضي اقتصادهاي بزرگ جهان را در اقتصاد كشور به صفر برسانيم، خلاف يك سياست امنيتي درازمدت براي كشور است. قطعا اگر در دوران اوباما موفق شده بوديم سهمي از اقتصادي و تجارت كشور را به امريكا اختصاص دهيم، مثلا قرارداد بويينگ را پيش برده بوديم و ۵۰ هواپيماي بويينگ در ناوگان هوايي كشورمان درگير شده بودند، آن وقت مسلما رابطه ايران و امريكا طرفداراني در جامعه امريكا پيدا ميكرد و لابيهايي آنجا داشتيم كه باعث ميشد آقاي ترامپ به اين راحتي روي برجام خط نكشد. اينكه روابط تجاري و اقتصادي و فرهنگي ما به صفر برسد، دست امريكا را باز ميگذارد كه هرگاه بخواهد بتواند به اشكال مختلف به منافع ما تجاوز بكند. اصولگرايان تندرو اين حرفها را به عنوان سازشكاري يا وادادگي تلقي ميكنند، در عوض همين حرفها را در مورد روسيه و چين كاملا منطقي و متعادل ميدانند. نه واقعا روسها مسلمانتر از امريكاييها هستند و نه سابقه روابطشان با ايران نسبت به امريكاييها دوستانهتر است.
عقل و تدبير ايجاب ميكند كه همه را در منافعي كه در ايران هست شريك كنيم و از قبل اين شراكت بتوانيم براي خودمان در آن كشورها منافعي را تامين بكنيم. چرا ما نبايد يك لابي فعال در امريكا داشته باشيم؟ اين براي ما جاي تاسف است. وقتي يك طرح يا لايحه ضدايراني در كنگره امريكا مطرح ميشود حتي يك نماينده پيدا نميشود كه جرات كند از ايران دفاع كند. چرا اين اتفاق ميافتد؟ به اين دليل است كه ما ارتباطاتمان را به صفر رساندهايم. ما در اين شرايط خاص ژئوپوليتيك جهاني بايد با گشايشهايي كه بعد از احياي برجام يا هر توافق جديد ديگري حاصل خواهد شد بتوانيم پاي امريكاييها را به جاهايي كه به سياستهاي اصولي ما صدمه نميزند، مثلا در صنعت نفت يا فناوري هوانوردي، باز كنيم. البته اين مساله زمانبر است و خيلي هم نميتوان اميدوار بود كه بتوان به سرعت به آن رسيد.
چنين ديدگاهي چه تاثيري بر مذاكرات احياي برجام ميگذارد؟
يكي از مسائلي كه طرف ايراني با برجام داشت، مساله تضمينهايي است كه ايران از امريكا براي عدم تكرار خروج از برجام ميخواهد. من بارها عرض كردهام كه اين تضمينها قابل به دست آوردن نيست و نميتوان به اين دليل كه اين تضمينها وجود ندارد به توافق نرسيم. آنچه تضمين به هم نخوردن برجام است، اين است كه سطح مناسبات و روابطمان را با امريكاييها به شكل منطقيتري دربياوريم تا اقداماتي مانند اقدام ترامپ امكان وقوع كمتري داشته باشند. اگر چشمانداز آينده روابط يك چشمانداز مثبتي باشد، آنگاه در عمل پديدهاي مانند ترامپ نميآيد نخستين ضربهاش را به ايران بزند. متاسفانه ما در جامعه امريكا به هدف يا سيبلي تبديل شدهايم كه هر كس بخواهد شعارهاي ناسيوناليستي افراطي از نوع شعارهاي ترامپي بدهد اولين كاري كه ميكند يك ضربه به كوبا ميزند و يك ضربه به ايران ميزند. ما بايد تلاش كنيم از اين وضعيت خارج شويم. بايد در داخل جامعه امريكا طرفداراني داشته باشيم، لابي داشته باشيم، كساني باشند كه منافعشان در استمرار رابطه با ايران شكل بگيرد و اينها اجازه ندهند كه دولت امريكا به سمت زدن يك ضربه ديگر به ايران پيش برود.
هر شرط تازهاي كه براي توافق بگذاريم با شرط جديد طرف مقابل مواجه ميشود.
در يك توافق سياسي نميتوان همه خواستههاي خود را يكجا محقق كرد.
امريكا هيچگاه به نااميدي مطلق نسبت به توافق با ايران نميرسد.
افزايش فروش نفت، مقامهاي كشورمان را نسبت به توافق كمانگيزهتر كرده است.
شرايط جاري نشان ميدهد كه در طرف مقابل ايران هم يك حالت بلاتكليفي وجود دارد.
صحبتهايي كه از سوي ديپلماتهاي ايراني شنيده ميشود، براي مثال صحبتهايي كه سخنگوي وزارت خارجه بيان ميكند و ميگويد همهچيز منتظر تصميم سياسي امريكاست، معناي ديگرش اين است كه ما شرط يا خواستهاي را مطرح كردهايم كه به طرف مقابل ميگوييم كه اگر اين شرط را بپذيريد به توافق ميرسيم، در اين شرايط طرف مقابل شرط متقابلي ميگذارد يا خواسته ديگري را مطرح ميكند و ميگويد اگر شما بپذيريد ما آماده توافقيم.
بعضي از دوستان در جناح اصولگرا به اين طبقه تعلق دارند كه يا منافع اقتصاديشان در تداوم تحريمهاست يا از ضديت با امريكا يك ايدئولوژي براي خود درست كردهاند. افرادي كه رو در روي هر گونه توافق ايستادگي ميكنند، يا منافع اقتصادي يا منافع فكري و فرهنگيشان به خطر ميافتد و در نتيجه چه با مذاكرات ظريف وچه با مذاكرات اميرعبداللهيان مخالفت ميكنند.